❤️ #سلام_یا_ابا_صالح_المهدی❤️
#صبحت_بخیر_آقا_جااااانم
بوی گلها🌸🌿
عالمی را مست وحيران ميكند،🌸🌿
ديدن #مهدی
هزاران درد، درمان ميكند،🌸🌿
مدعی گويد
كه بايك گل نميگردد بهار🌸🌿
من#گلی دارم🍀
كه عالم را گلستان ميكند🌿🌸
🌿🌸اَللّهُمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـرَج🌸🌿
تعجل در فرج مولایمان صلوات❤️
اللهم صل علی محمد وآل محمد
وعجل فرجهم🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@nooralzahraa
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#شهیدانه
#درس_اخلاق
#سردار_شهید
#مهدی_زین_الدین
در ستاد لشگر بودیم. #شهید_زین_الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد.
آقا #مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد.
یکهو دیدم این برادر یک چاقوی ضامن دار از جیبش درآورد، گرفت جلوی #شهید_زین_الدین و با عصبانیت گفت : #حرف حساب یعنی این و چاقو را نشان داد.
خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا #مهدی می خندد .
با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد #دستی به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد.
ظاهرا این برادر #اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا #مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند .
بعدها #شهید_زین_الدین ایشان را #طوری ساخت و به راه آورد که شد #فرمانده یکی از گردانهای لشگر !
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷شبتون شهدایی🌷
🌴 @nooralzahraa🌴💐
#ســـــلام_امـــــام_زمانـــــم🌿
#مهدے جــــــانم!😘
هر زمـــــان⏰ ڪہ مے گوییم:
العجل یـــــا مولاے یـــــا صاحبـــــ الزمـــــان!😊
زمزمـــــہ هایتـــــ را میشنوم ڪہ مے گویے:🗣
صبر ڪن چشم دلتـــــ نـــــیل شود مے آیم😢
شعر مـــــن حضرتـــــ هابیل شـــــود مے آیـــــم😍
قول دادم ڪہ بیایم بـــــہ خدا حرفے نیستـــــ😌
دل بـــــہ آیینـــــہ ڪہ تبـــــدیل شـــــود مے آیـــــم👌
#اَلٰلهُمَعَجِلِلوَلیِڪَالْفَرَجْ
🌹🍃🌹🍃
@nooralzahraa
✋سلام امام زمانم🌸
#یــاابــاصــالــح💚
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزی نیست
یک عمر دم از #مهدی(عج) موعود زدیم
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸🍀سلام رفقا صبحتون مهدوی
@nooralzahraa
🤚السلام علیک یااباصالح المهدی(عج)❤️💐
💖سلام امام زمانم
🍃ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
🍃از بندگی حضرت معبود زدیم
🌱این الفت ما به دوست امروزی نیست
🌱یک عمر دم از #مهدی(عج)موعود زدیم
🤲اللهم عجـل لولیـڪ الفـرج🌹
جهت تعجیل در فرج صلوات
✋سلام رفقاااصبحتون مهدوی🌸
https://eitaa.com/nooralzahraa
سلام امام زمانم💚
ای کاش که انتخابمان #مهدی بود
هر پرسش و هر جوابمان مهدی بود
ما طالب غیریم💔 و ز این بدبختیم
ای کاش که #رای_نابمان مهدی بود
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
سلامتی وفرج مولا صلوات🌹
سلام رفقا صبحتون مهدوی🌹
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
https://eitaa.com/nooralzahraa
🌷🌼🌺🌸🌺🌼🌷
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_صدرزاده
یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم:
میدانم زندهای! با تو زندگی میکنم، #مصطفی
خیلیها نمیتوانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم .
قابل گفتن نیست، شاید خیلیها نتوانند این موضوع را درک کنند، حتی شاید برای برخی خندهدار باشد اما من حضور #مصطفی را حس میکنم. خودش این را به من نشان داد، این موضوع را با بسته شدن چشمها و دهانش در ثانیههای آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد.
نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه میشود، اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی #مصطفی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت، مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند، با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن #فاطمه مهیا شود. اولین باری که #فاطمه پدرش را دید خیلی به چهرهاش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود . خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبهها را خارج کنند و مهیای دیدن #فاطمه شود.
وقتی خانواده #شهید_صابری از زمان #شهادت آقا #مهدی تعریف میکردند، گفتند که چون مقداری بیتابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیههای آخر کنار #شهیدشان باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود، همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی #مصطفی را نشانم میدهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر #مصطفایم بمانم.
سعی کردم که خیلی محکم باشم ، وقتی که میخواستند #مصطفی را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم، از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری #مصطفی را دیدم .
یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه : میخواستی نشانم دهی که #شهدا زندهاند؟ همه اینها را میدانم . من با تو زندگی میکنم #مصطفی
همیشه به من میگفت که او را از زیر #قرآن رد کنم، تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر #قرآن رد کنم، وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی #مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی #مصطفی که داخل قبر بود دادم، گفتم که این #قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند، به محض اینکه #قرآن را روی صورت #مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم #مصطفی بسته شد .
همانجا گفتم : میخواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که #شهدا زنده هستند؟ همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم #مصطفی .
راوی :
#همسر_شهید
#مثل_مصطفی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
https://eitaa.com/nooralzahraa