eitaa logo
نورالزهرا(س)
160 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
69 فایل
گزیده اخبار و تحلیل های مباحث سیاسی،اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و... توجه داشته باشید استفاده از مطالب کانال در سایر کانالها وگروهها با ذکر ای دی کانال هیچگونه اشکالی ندارد و جزء زکات علم محسوب می شود. ارتباط با ادمین: @ZNeysani
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️ بوی گلها🌸🌿 عالمی را مست وحيران ميكند،🌸🌿 ديدن هزاران درد، درمان ميكند،🌸🌿 مدعی گويد كه بايك گل نميگردد بهار🌸🌿 من دارم🍀 كه عالم را گلستان ميكند🌿🌸 🌿🌸اَللّهُمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـرَج🌸🌿 تعجل در فرج مولایمان صلوات❤️ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 @nooralzahraa
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 در ستاد لشگر بودیم. یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست. آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد. آقا با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر یک چاقوی ضامن دار از جیبش درآورد، گرفت جلوی و با عصبانیت گفت : حساب یعنی این و چاقو را نشان داد. خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا می خندد . با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد. ظاهرا این برادر با یکی از همشهریانش داشت که آقا با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند . بعدها ایشان را ساخت و به راه آورد که شد یکی از گردانهای لشگر ! 🌷شبتون شهدایی🌷 🌴 @nooralzahraa🌴💐
🌿 جــــــانم!😘 هر زمـــــان⏰ ڪہ مے گوییم: العجل یـــــا مولاے یـــــا صاحبـــــ الزمـــــان!😊 زمزمـــــہ هایتـــــ را میشنوم ڪہ مے گویے:🗣 صبر ڪن چشم دلتـــــ نـــــیل شود مے آیم😢 شعر مـــــن حضرتـــــ هابیل شـــــود مے آیـــــم😍 قول دادم ڪہ بیایم بـــــہ خدا حرفے نیستـــــ😌 دل بـــــہ آیینـــــہ ڪہ تبـــــدیل شـــــود مے آیـــــم👌 🌹🍃🌹🍃 @nooralzahraa
✋سلام امام زمانم🌸 💚 ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم از بندگی حضرت معبود زدیم این الفت ما به دوست امروزی نیست یک عمر دم از (عج) موعود زدیم 🌷 🌸🍀سلام رفقا صبحتون مهدوی @nooralzahraa
🤚السلام علیک یااباصالح المهدی(عج)❤️💐 💖سلام امام زمانم 🍃ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم 🍃از بندگی حضرت معبود زدیم 🌱این الفت ما به دوست امروزی نیست 🌱یک عمر دم از (عج)موعود زدیم 🤲اللهم عجـل لولیـڪ الفـرج🌹 جهت تعجیل در فرج صلواتسلام رفقاااصبحتون مهدوی🌸 https://eitaa.com/nooralzahraa
سلام امام زمانم💚 ای کاش که انتخابمان بود هر پرسش و هر جوابمان مهدی بود ما طالب غیریم💔 و ز این بدبختیم ای کاش که مهدی بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 سلامتی وفرج مولا صلوات🌹 سلام رفقا صبحتون مهدوی🌹 ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ https://eitaa.com/nooralzahraa
🌷🌼🌺🌸🌺🌼🌷 یک اتفاق عجیب در تدفین فرمانده مدافع حرم: می‌دانم زنده‌ای! با تو زندگی می‌کنم، خیلی‌ها نمی‌توانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور را حس می‌کنم . قابل گفتن نیست، شاید خیلی‌ها نتوانند این موضوع را درک کنند، حتی شاید برای برخی خنده‌دار باشد اما من حضور را حس می‌کنم. خودش این را به من نشان داد، این موضوع را با بسته شدن چشم‌ها و دهانش در ثانیه‌های آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد. نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه می‌شود، اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت، مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند، با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن مهیا شود. اولین باری که پدرش را دید خیلی به چهره‌اش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود . خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبه‌ها را خارج کنند و مهیای دیدن شود. وقتی خانواده از زمان آقا تعریف می‌کردند، گفتند که چون مقداری بی‌تابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیه‌های آخر کنار باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود، همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی را نشانم می‌دهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر بمانم. سعی کردم که خیلی محکم باشم ، وقتی که می‌خواستند را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم، از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری را دیدم . یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه : می‌خواستی نشانم دهی که زنده‌اند؟ همه اینها را می‌دانم . من با تو زندگی می‌کنم همیشه به من می‌گفت که او را از زیر رد کنم، تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر رد کنم، وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی که داخل قبر بود دادم، گفتم که این را روی صورت بگذارند و بردارند، به محض اینکه را روی صورت گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم بسته شد . همانجا گفتم : می‌خواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که زنده هستند؟ همه اینها را می‌دانم. من با تو زندگی می‌کنم . راوی : https://eitaa.com/nooralzahraa