🍃امداد غیبی در دفاع از مذهب🍃
🔸آیت الله حاج شیخ محمّدتقی بهجت رضوان الله علیه
🌸فرماندار کرمان در رژیم پهلوی در شب عید غدیر مجلس جشنی برپا نمود. در آن مجلس «مردوخ» (از علماء اهل سنّت) نیز شرکت داشت.
🌸مدّاح در ضمن خواندن اشعار و مدیحه سرایی دربارۀ حضرت امیر مؤمنان علیه السلام به جریان بیرون آوردن تیر از پای مبارک آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجّهِ آن بزرگوار به آن اشاره کرد.
🌸جناب آقای مردوخ که پای منبر نشسته بود، رو کرد به آقای شهردار و با صدای بلند فریاد زد: « آقای فرماندار، آیا اینها افسانه نیست؟!»
🌸فرماندار می گوید: اعتراض او در آن مجلس و در میان آن جمعیّت مثل یک کوه بر سر من فرود آمد. با خود گفتم: شب غدیر است؛ خوب است مستبشر و شادمان باشیم، و من پاسخ او را ندهم. ولی دیدم اگر جواب ندهم، شکست اسلام و مذهب است. از سوی دیگر دیدم او عالم است و من از اهل علم نیستم تا جواب کافی به او بدهم و یا بحث و مجادله نمایم.
🌸در این لحظه گویا به من الهام شد که بگویم: «آقا شما قرآن خوانده اید؟» گفت: «بله» گفتم: دربارۀ این آیه چه میفرمایید که خداوند متعال میفرماید: فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ
🌸زنان مصری در مجلس زلیخا جمال مخلوقی را دیدند، اینها کجا و تجلّیاتی که برای حضرت امیر علیه السلام در نماز پیش آمد کجا؟! آنها با دیدن جمال یوسف علیه السلام محو دیدار جمال او شدند و بی اختیار دستهای خود را بریدند.
🌸پس جا داشت که حضرت امیر مؤمنان علیه السلام هم در حال نماز در برابر تجلّیات انوار الهی و مشاهدۀ جلال و جمال حضرت حق، غرق شده و متوجّه بیرون آمدن تیر از پای مبارکشان نگردد.
🌸با این سخن، کأنّه أُلقِمَ حَجَراً (گویی سنگی در دهانش نهاده باشند) لذا سرش را به زیر انداخت و دیگر هیچ نگفت.
📚 «در محضر آیت الله بجهت» ج 1 ص 24
#حکایت
#الهام
#شبهات
🆔 @nooremojarrad_com