هدایت شده از عاشقانههای کلامی_اعتقادی
حالا دیگر مبدا و مقصد و راهنما و مسیر معلوم است، نقشه جلوی روی من است، با دلی آرام و ضمیری امیدوار جمله ای را از دلم میگذرانم، چشم از دنیا فرو میبندم تا مطمئن شوم قرار است چشمم به ملکوت باز شود، نیت میکنم، برای مرور دوباره وجود روحانیام، ببینم کمی ناخالصی و گل و لای دنیا همراهم نباشد وگرنه این سفر، درجا زدن و دور خود چرخیدن و خسته شدن است. "العمل کله هباء الا ما اخلص فیه" خدایا قصهی این پرواز تقدیم به تو، بسم الله، و بالله و فی سبیل الله، شرح این سفر را برای تو مینویسم و محرم میشوم، از هر چه غیر توست، مُحرم از سرپیچی هر قانون نوشته و نانوشتهات، دانسته و نادانستهات، از هرچه نام تو در آن نیست، یاد تو آنجا نیست، از دشمنان تو و دشمنان دوستانت. الهی این قلیل را قبول کن..
عجیب یاد حضرت زینب سلام الله علیها افتادم و دلم شکست، گویا آخر همهی روضهها باید نمکگیر اباعبدالله شویم، همان آقایی که زینب را زینب کرد که حماسه آفرین و روایتگر کربلا شد.
کم ما و کرم توست حسین..
سر ما و قدم توست حسین..
#دلدادگی
#شاعرانگی
#سحوری
۱۴۰۲/۱۰/۱۹
زهرا دلاوری پاریزی
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology