- دلدادھ مٺحول -
"هوَ الَّذی جعل لَكمُ اللَيْلَ لِتسكنوا فيهِ" "اوست خداوندی که شب تار را برای آسایش شما قرار داد".
خدایا ؛ عریضه خاصی ندارم . .
فقط خواستم بگم شبی که برای آسایشمون قرارش داده بودی
شروعِ بیقراریامون شده . .
شروعِ دلتنگی ، شروع هجومِ خاطرات ، شروع تنهایی ، شروع بیخوابی ، شروع غرق شدن تو افکار . .
"یک قاب از لحظات آخر"
وَ اگر میخواستم از ترسِ پنهان شدهیِ پشت این عبارت بترسم ، هرگز شروعش نمیکردم.
حالا که اینجا در مورد آن دستانِ گره خورده در زیر آوار مینویسم ،
وقتی برای جا زدن برایم باقی نماندهاست.
گویی همه چیزش را سرش شرط بستهاند.
و زندگیِ قمار باز ، از وجودش چه میخواهد جز همراهی در لحظات آخر؟...
- زلزله -