هدایت شده از زنگ دانایی
#داستان
#تدبری
#داستان_تدبری
#بخش_اول
سوره#نور
جهت تبیین آیه ۲۷ نور
سلام به همه عزیزان خوب خودم
روزت سرد زمستونی تون بخیر و شادی
عزیزان دوست داشتنی ادب داشتن در زندگی خیلی مهم هست.
باعث میشه که دیگران هم به اون شخص احترام بیشتری بگذارند.مثل موضوع داستان امروز ما.
مهم است که به کودکان خود یاد بدهیم از کلمات درست و محترمانه برای گفتن درخواستهایشان یا در برخورد با دیگر بچهها و بزرگترها استفاده کنند. به خصوص در برخورد با بزرگترها لازم است کودکان ادب را رعایت کنند.
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
👈یکی بود یکی نبود. در یکی از خانههای این شهر پسری بود به نام سیاوش. سیاوش پسری بی ادب و عصبانی بود. معمولا آدمهای دور و اطراف او از برخوردهایش ناراحت و دلگیر میشدند، چون او سعی نمیکرد با هیچ کس مودب صحبت کند. سیاوش قصهی ما هر وقت هر چی میخواست بدون اجازه برمیداشت و یا هر وقت کسی ازش کمک میخواست بدون توجه رد میشد و میرفت. اگر کسی را اذیت میکرد بدون توجه به احساسات طرف مقابل به او میخندید. بابا و مامان سیاوش سعی میکردند که کلمات جادویی یعنی لطفا، متشکرم و ببخشید را به او یاد دهند، ولی او نه تنها از این کلمات استفاده نمیکرد بلکه هر کسی را هم که از این کلمات استفاده میکرد، مسخره میکرد
بالاخره یک روز وقتی سیاوش داشت دم در خانه بازی میکرد یک پیرمرد رهگذری که داشت از جلوی خانهی آنها رد میشد آدرس خانهای را از او پرسید. سیاوش با بداخلاقی گفت: پیر احمق نمیبینی دارم بازی میکنم؟ برو از یکی دیگه بپرس. پیرمرد بسیار خجالت کشید و گفت: باشه میرم، ولی اینو بدون که از این به بعد هر بار که حرف زشتی بزنی و یا بی ادبی بکنی صورتت زشت و زشتتر میشه. پیرمرد این را گفت و با لبخندی دور شد. در همان لحظه سیاوش پایش به پله گیر کرد و صورتش به دیوار کشیده شد و خراشی روی آن افتاد.
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃