یادمون باشه که هر چی برای خدا کوچیکی و بندگی کنیم، خدا در نظر دیگران بزرگمون میکنه…
#شهیدحاجحسینخرازی
عشاق شهادت:))🇵🇸
__
ﺍﺯ ﺍینجا ڪہ هستـﻢ...
ﺗﺎ ﺁنجا ڪہ هستے؛
ﻭﺟﺐبہوﺟﺐدلتنگم!
دست ما را بگیر برادر!🙂🕊❤️🩹
تولدت مبارک رفیق شهیدم🥺🌱
#شهیدبابڪنورۍهریس
شهیدسیدحسننصرالله
من دعا نمیکنم
خدایا از عمر من کم کن
و به عمر حضرت آقا اضافه کن! نه!
میگویم خدایا بقیهی عمر من را بگیر
و به عمر ایشان اضافه کن..
#شهیدانه 🕊
#سید_حسن_نصرالله
عشاق شهادت:))🇵🇸
__
برادرشهید:
یه اخلاقی که داشت از هیچکس هیچ انتظاری نداشت...🙂🤍✨
سعی میکرد کارای خودش روخودش انجام بده..
اعتقادداشت چون انتظارندارم،ازدست کسی هم ناراحت نمیشم..♡(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدتان مبارک بابای 'مهدی '((:🌿♥️"
کــلامشهـــید
شهـــید بابک نوری هریس🕊
تقوا يعنی اگه توی جمع همـه گناه میکردن،
تو جوگیر نشـی!
یادت باشه که خدایی هسـت
و حساب و کتابـی..!
#شهیدانه
جوری رو خودتون کار کنید که حتی اگه یک گناه هم کردید گریتون بگیره..!
#شهید_جهاد_مغنیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی دل می ماند در جایی مثلا میان خنده های کسی:)💔
#شهید_جهاد_مغنیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج آقا یاد چی افتادی؟؟
یاد شهدا افتادم ...😭
گریهی سید در مسیر نیویورک..
#شهید_رئیسی
#در_راه_فتح_قله_ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدا
برادرا خاطر خواه شدید تا حالا ؟
خواهرا دارید خاطرخواه ؟
|#راهیان_نور✨_#حاجحسینیکتا
#شهیدانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲#استوری_شهدا
پای ناموس و حرم
هزار تا عباس دادیم
توی صحرای حلب
حسین بواس دادیم💔
#شهیدمدافعحرمحسینبواس🌷
#شهیدانه
در همه حال، در خط ولی فقیه باشید و از او عقب نمانید و جلو نیفتید که هر کس از او عقب بماند، هلاک می شود و هر کس از او جلو بیفتد، گمراه خواهد شد. از خدا بترسید که مبادا او را تنها بگذارید یا گفتارش را فقط روی دیوارها بنویسید و عامل به آن نباشید. از روحانیت پیرو ایشان جدا نشوید..
#شهید_سید_محمود_موسوی🕊
#شب_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهیدانه
هیچگاه مستقیم به نامحرم نگاه نمےکرد
و به شدت مقید و چشمپاک بود!
اوقاتے که در مهمانے هاۍ خانوادگے بود
اگر بانوان حضور داشتند
حریم شرعے را رعایت مےکرد
اگر جمع بابت موضوعے مےخندیدند
سرش را پایین مےانداخت و میخندید🕊♥
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#شهیدانه
عشاق شهادت:))🇵🇸
" زیارت "
سال اول جنگ به همراه چند نفر از بچههاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات شمال منطقه گيلانغرب رفتيم. صبح زود بود و ما بر فراز يكي از تپههاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود و خودروهاي عراقي راحت در جادههاي اطراف آن تردد ميكردند. براهيم كتابچه دعا را باز كرد و به همراه بچهها زيارت عاشورا خوانديم. بعد از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم: "ابرام جون اين جاده رو ببين كه به سمت مرز ميره. ببين چقدر راحت عراقيها توي اون تردد ميكنن". بعد با حسرت گفتم: "يعني ميشه يه روزي مردم ما راحت از اين جادهها رد بشن و به شهرهاي خودشون برن." ابراهيم كه انگار حواسش به حرفهاي من نبود و با نگاهش داشت دوردستها رو ميديد لبخندي زد و گفت:"چي ميگي! يه روز مياد كه از همين جاده مردم خودمون دستهدسته ميرن كربلا رو زيارت ميكنن". در مسير برگشت از بچهها پرسيدم: " اسم اون پاسگاه مرزي رو ميدونين؟" يكي از بچهها گفت : " مرز خسروي"بيست سال بعد به سمت كربلا ميرفتيم. نگاهم به همان ارتفاعي افتاد كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود. گوئي ابراهيم را ميديدم كه ما را بدرقه ميكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها از همان جاده به سمت مرز در حركت بودند و از همان جاده دستهدسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند.
***
شبهاي جمعه برنامه ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: "شب جمعه شب رحمت خداست شب زيارتي آقا اباعبدالله است كه همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميريم كه اهل بيت گفتهاند ثواب زيارت كربلا رو داره". بعد هم دعاي كميل رو در اونجا ميخواند و حدود ساعت يك نيمه شب برميگشت. زماني هم كه برنامه بسيج راهاندازي شده بود از زيارت مستقيماً ميآمد مسجد پيش بچههاي بسيج. يك شب با هم از حرم بيرون آمديم و من چون عجله داشتم با موتور يكي از بچهها سریع رفتم مسجد اما ابراهيم دو سه ساعت بعد به مسجد رسيد. پرسيدم: "ابرام جون دير كردي؟" گفت: "از حرم پياده راهافتادم تا بين راه شيخ صدوق رو زيارت كنم. آخه قديمیاي تهرون ميگن امام زمان (عج) شبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق ميآيند" گفتم: "خب چرا پياده اومدي" جواب درستي نداد، گفتم: "تو عجله داشتي كه زود بياي مسجد، اما پياده اومدي حتماً يه دليلي داره" بعد از كلي سئوال كردن جواب داد : "از حرم كه اومدم بيرون يه آدم خيلي محتاج پيش من اومد ،من هم هر چي اسكناس توي جيبم بود به اون آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده اومدم" اين اواخر يعني سال شصت و يك هر هفته با هم ميرفتيم زيارت و نيمههاي شب هم ميرفتيم بهشت زهرا، سر قبر شهدا بعد هم ابراهيم براي ما روضه ميخواند. بعضي شبها ميرفت داخل قبر ميخوابيد و گريه ميكرد و دعاي كميل رو با سوز و حال عجيبي ميخواند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره✨
_عمرِ شهید آرمان کوتاه بود ، اما با کیفیت بود!
_ آرمانِ عزیز یکی از مهمترین دغدغههاش غزه و فلسطین بود ...
_بهروایتازدوستِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌹
#آرمانعزیز🕊
#غزه
عشاق شهادت:))🇵🇸
_
-چـرانـمازنمیخونی؟
+تومحلکارممخب!
-یکیاینجوریتـومیدانمین
باعشقنـمازمیخوند❤️((:
'شهیدانه'
#آره_خلاصه!
عشاق شهادت:))🇵🇸
_
یہدعـٰاۍخیلۍقشنگ...
الهۍلاستیڪنگاهتون
توجـٰادهشهداپنچربشه :)
#در_آرزوی_شهادت💔
عشاق شهادت:))🇵🇸
🛑 خاطره پیدا شدن پیکر شهید، توسط یکی از خلبانان نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران
✍آذر ماه 1362ساعت 11 در پایگاه پنجم امیدیه، تازه از پرواز برگشته بودم که وارد دفترم شدم. اطلاع دادند که از دفتر فرماندهی، گفتند به شیرازی بگید، بیاد بالا.
🔺رفتم وارد دفتر که شدم ،بدون مقدمه گفت: از پاسگاه شادگان تماس گرفتند و چیز هایی پیدا کردند که گویا متعلق به هواپیماست. با هلیکوپتر برو بررسی کن
🔺با هلیکوپتر رفتیم به سمت پاسگاه، وقتی پیاده شدم، رییس پاسگاه آمد و چند برگی از چک لیست اف-5 بدستم داد و گفت بچه ها از دارخوین، پیداکردند. قضیه را تا اخر خوندم. کسی را که منطقه را میشناخت برداشتم و رفتیم به جایی که چند برگ چک لیست پیدا شده بود.
🔺 با هلیکوپتر منطقه را گشتیم، که متوجه شدم خلبانی با لباس پرواز، در آن دشت، چه راحت بخواب ابدی فرو رفته است.
🔸 هلیکوپتر نشست، رفتم بالا سر خلبان. وایزر پایین بود، چهره اش مشخص نبود وایزر را زدم بالا، وای خدای بزرگ، اسکلتی دیدم و فهمیدم مدت ها در آن محل به خواب ابدی رفته و جاودانه شده، نشناختم ولی میدونستم که خلبان اف-5 هست.
🔺بغلش کردم و بوسیدمش و اشکم مجال دیدن هر چیزی را ازم گرفت . صدای یکی از بچه های پاسگاه را شنیدم که گفت جناب سروان خلبان هلیکوپتر میگوید بنزین کم داریم. زیپ لباس ضد جی را کشیدم، میدونستم ما خلبانا کیف پول و کارت شناسایی خود را در جیب لباس پرواز میذاریم
🔹کارت شناسایی را که دیدم ناراحتیم، دو چندان شد. جهان بخش #منصوری، از خلبانان دزفول، میشناختمش، بغلش کردم، بردم تو هلیکوپتر وراهیه پایگاه شدیم. وقتی نشستیم، سرهنگ جواد پور تا منو با اون حال دید، گفت کیه؟ گفتم منصوری و دیگه رفتم تا 24 ساعت حالم بد بود.
🌷شهید جهانبخش #منصوری در مورخه 59/7/19 در منطقه دار خوین بر اثر اصابت پدافند سالم با چتر پریده بود و در منطقه ای فرود آمده بود که منطقه بین نیروهای خودی وعراقی بود غیر قابل دسترسی.
🔸تا مدت ها که عراقی ها عقب رانده شدند. از همون موقع تا اذر 62 که من پیکر پاکشو آوردم، در همونجا بوده تک وتنها.غریب وبی کس، نزدیک 3 سال.