eitaa logo
عشاق شهادت:))🇵🇸
650 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
187 فایل
‹ ﷽ › شروع نوکریمون: 1403/3/3 تجربہ‌بہم‌یا‌دداده‌ڪہ... برا؎اینڪه‌طلب‌شہادت‌ڪنۍ، ‌نبایدبہ‌گذشتہ‌خودت‌نگاه‌ڪنۍ...! راحت‌باش!نگران‌هیچۍنباش!!🌙💔 کپی حلاله مومن😎 مدیر ارتباطات: @goommnnaam ناشناسمون: https://harfeto.timefriend.net/17227708314898
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که در عشق سر از قلّه برآرد هنر است همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🥀 یادی بکنیم از این سخنان تاثیرگذار شهید رئیسی(رحمت الله علیه) در سازمان ملل...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺به‌زودی فتنه هایی پیش رو خواهید داشت که کل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت 🔸آن روز من نیستم! ولی شما پشت آقا را خالی نکنید سردار سلیمانی
امـام‌باقر عليه‌السلام: هرگاه خواستى بدانى خيرى در تو هست يا نه، به دل خودت نگاه كن. اگر ديـدى دلت،اهل طاعت را دوسـت دارد و از گنهکاران بدش مى‌آيد،در تو خيرى هست و خدا دوستت دارد. و اگر ديدى دلت اهل خدا را دوست ندارد،برعكس آن،از خوشش مى‌آيد،در تو خيرى نيست،خدا هم از تو بدش مى‌آيد. انسان با كسى است كه دوستش مى‌دارد..! |ج ۲|ص۱۲۷
وقتی «نورالدین» را پایین آوردند ... نمایی که پیش رو دارید، به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳٦۱ در بلندی‌های «بازی دراز» به ثبت رسیده است « نورالدین امینی » از نیروهای یگان تخریبِ «پادگان ابوذر» بود که هنگام خنثی‌سازی مین، در ارتفاعاتِ «بازی دراز» به شهادت رسید. همرزمانش پیکر او را در پتویی قرار داده و در مسیری طولانی تا «پادگان‌ابوذر» پایین آوردند. در میانه‌ی راه، هرکجا که شش رزمنده‌ی حاملِ پیکر، از نفس می افتادند، دقایقی استراحت می‌کردند که این لحظات به ناله و ندبه در کنار پیکر شهید می گذشت. عکاس : عباس رسول شریفی #تخریب_چی #شهید_نورالدین_امینی
وارد همه کانال‌ها شدیم الّا کانال ...👇
در شب های سرد زمستان بدونِ بالش و زیرانداز می‌خوابید ؛ وقتی اعتراض می‌کردیم ، می‌گفت : باید این بدن را آماده کنم . باید عادت کند کھ روزگار طولانی در خاک بماند ..!🕊
در‌زرق‌و‌برق‌دنیا‌گم‌شده‌ایم.. ای‌شهدا‌راه‌را‌نشانمان‌بدهید:)!🌱
اللّٰهم... أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ... خدايا..‌ ما را در جمع هدایت شدگانی بمیران که گمراه نکردند..! رفیق‌خوب‌شهیدت‌میکند..🌿'
◉✨🕊◉ شما را رویِ سر، رویِ چشم باید گذاشت! که یادمان نرود، آرامش این روزهایمان ثمره‌ی خون شماست! ‎‎‌‌‎‎‌ ┈──• ⸼࣪ ⊹🪴⊹ ⸼࣪ •──┈
˙˚🌊🌱˚˙ نوجوان‌مردانِ غواص دفاع مقدس غواص۱۶ ساله‌ای که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود ۱۶ سال بیشتر نداشت که شب عملیات کربلای ۴ با دیگر غواصان به اروند زدند. برای تسکین درد‌هایش یا حسین (ع) و یا زهرا(س) می‌گفت. شدت جراحت طوری بود که نمی‌توانست از اروندرود زنده بیرون بیاید. برای اینکه عملیات لو نرود سرش را زیر آب کرد و به شهادت رسید.
˙˚🌈🌱˚˙ شهدا از خواب و خوراک افتادند تا دنیا خوابمان نکند... و این است معنای مردانگی... ای کاش مردانه قدر مردانگی هایشان را بدانیم..
୧🌈✨୨ جدی گرفته ایم زندگی‌دنیایی را وشوخی گرفته ایم قیامت را! گویی قرارنیست روزی ازاین دنیا سفر کنیم! خوابی رفته ایم عمیق! کاش قبل ازاینکه بیدارمان کنند بیدار شویم. 🌱 ┈──• ⸼࣪ ⊹🪴⊹ ⸼࣪ •──┈
⦅🌷✨⦆ مادرم مرا یکبار به دنیا آورد اما برادرم را ۳۶ سال است هر صبح به دنیا می‌آورد بزرگ می‌کند ... به جنگ می‌فرستد و او هر بار بر نمی‌گردد ...💔
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهیدی که مزار شهیدش را تبدیل به موکب شبانه روزی کرده بهشت زهرا سلام الله تهران قطعه ۲۳۱ ردیف ۷۹ مزار شهید مصطفی علیدادی🕊🌹 شادی روحش صلوات 🌷
بالاترین گرفتاری ما حب نفس است...🌱  
توی این هوای سرد، دمتون گرم باشه مدافعان وطن:)🫀  
❇️نوجوان‌مردانِ غواص دفاع مقدس غواص۱۶ ساله‌ای که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود ۱۶ سال بیشتر نداشت که شب عملیات کربلای ۴ با دیگر غواصان به اروند زدند. برای تسکین درد‌هایش یا حسین (ع) و یا زهرا(س) می‌گفت. شدت جراحت طوری بود که نمی‌توانست از اروندرود زنده بیرون بیاید. برای اینکه عملیات لو نرود سرش را زیر آب کرد و به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹اگه مدافعان حرم بودن ،بعد از شنیدن این خبر چه حالی داشتند؟ _برشی از روایتگری حجت الاسلام و المسلمین محسن حنیفی 📆پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳ 📍طهران،بهشت زهرا (س)،قطعه ۴۰
✍آخرین سخنان شهید به خانواده‌اش هنگام عزیمت به سوریه: اکنــــون در معرض امتحان الهی هستیم. حریـــم اهل بیــــت علیهم‌السلام مورد تعــــدّی دشمنان اسلام است و نبــــاید اجازه داد دشمــــن به آنهــــا اهانــــت کنــــد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از خاطرات شهید از کتاب «یادت باشد» وقتی میخواست ماموریت آخر رو بره سر سفره که نشست گفت: «نمیخوای آخرین صبحونه رو با من بخوری؟» با ناراحتی و بغض گفتم: «چرا این حرف و میزنی؟ مگه اولین باره که تو میری ماموریت؟» گفت: «کاش من صداتو ضبط میکردم و با خودم میبردم که دلم برات کمتر تنگ بشه» گفتم: «مگه ما قرار نذاشتیم هر جا تونستی زنگ بزنی؟ من هر روز منتظر تماس هستم، منو اصلاٌ بی خبر نذار…» با هر مشقتی و دل کندنی که بود قرآن براش گرفتم تا راهیش کفنم. تو آخرین لحظه رفتنش رو به حید گفتم: «حمید تو روب همون حضرت زینب سلام الله علیها هرجا که تونستی باهام تماس بگیر» گفت: «نترس هرجور باشه بهت زنگ میزنم. فقط یه چیزی من تو سوریه که هستم چجوری بهت بگم دوستت دارم؟ آخه اونجا همه بچه ها پیش من هستن و من اگه بگم دوستت دارم از خجالت آب میشم.» بهش گفتم: «تو به جای دوستت دارم بگو: یادت باشه،🧡 اون وقت من منظورت رو میفهمم» خیلی خوشش اومد و استقبال کرد از راه پله که پایین میرفت همونجوری با صدای بلند چندباری بهم گفت: یادت باشه، یادت باشه…! لبخندی زدم و من هم گفتم: «یادم هست، یادم هست…!» شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی