eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
655 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
79 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: تعدد الوهیت در عین وحدت إله 🔶 در آیه ۸۴ سوره زخرف چنین آمده است که «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ»؛ عموم مفسران مفاد این آیه را با مفاد آنچه در آیه ۳ انعام آمده است یکی گرفته‌اند، در آنجا چنین آمده است «وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ…»؛ 🔹بر اساس نظر عموم مفسران، حاصل معنا و مفاد هر دو آیه این است که خداوندِ زمین و آسمان یکی است؛ ✳️«اما آیا واقعا این تفسیر درست است؟»✳️ آیا مفاد این دو آیه یکسان است؟ یا بین دو آیه فرق قابل توجهی هست؟ 🔷 پاسخ دقیق این است که: دقت در تفاوت برخی کلمات دو آیه روشن می‌کند که باید مفاد دو آیه را متفاوت دانست؛ توضیح مطلب این که: 🔸«اله» در آیه سوره زخرف نکره است؛ حال آن که کلمه «الله» علَم شخصی است که بر شخص معین خداوندگار عالَم دلالت دارد؛ نکره بودن «اله» موجب می‌شود که با تکرار آن در آیه سوره زخرف، «اله» اول با «اله» دوم اجمالا متفاوت باشد؛ چون مألوه یا متعلَق الوهیت در یکی آسمان است و در دیگری زمین است؛ 🔸اما مفاد آیه 3 سوره انعام این می‌شود که خداوند، در آسمانها و زمین همان شخص معین یعنی الله است؛ یعنی ذات شخصی الله در آسمانها و زمین فرقی ندارد بلکه یک ذات شخصی معین است؛ 🔹پس مفاد دو آیه با هم تفاوت دارد، یکی می‌گوید ذات شخصی الله یگانه است؛ و دیگری می‌گوید در آسمان و زمین دو نحوه الوهیت جاری است، الوهیتی که آسمان را اداره می‌کند و الوهیتی که زمین را اداره می‌کند. ✳️ سوال: در اینجا این پرسش به نظر می‌رسد که آیا تفاوت الوهیت نسبت به آسمان با الوهیت نسبت به زمین به شرک در الوهیت منجر نمی‌شود!؟ ✅پاسخ: خیر، این معنی، به شرک در الوهیت منجر نمی‌شود؛ زیرا تفاوت دو اله گاهی به تعدد اله است و گاهی به تعدد یک ذات واحد است. 🔶 توضیح این که یک معنای اضافی است و معنای اضافی چون یک معنای مستقل نیست تعددش گاهی به تعدد اضافه است و گاهی به تعدد اضافه (یا مضاف‌الیه) است؛ 🔸مورد اول مثل زید مدیر، و عمرو مدیر که در این مثال تعدد مدیریت بخاطر تغایر زید و عمرو است؛ ولی مورد دوم مثل زید شخصی واحد است که هم نسبت به خانه‌اش مدیریت دارد و هم مثلا نسبت به یک مجله؛ 🔹روشن است چون متعلق اضافه، دو شیء متفاوت است مدیریت نسبت به خانه غیر مدیریت نسبت به مجله است؛ بنابراین زید با این که یک شخص معین است اما درست است گفته شود زید در مورد خانه، مدیری است و در مورد مجله، مدیری دیگر است؛ 🔳مسئله در باره آیه مورد بحث نیز همین گونه است زیرا در ابتدای آیه، فقط یک ذات را موضوع این دو الوهیت معرفی می‌کند نه دو ذات را، می‌گوید «وَ هُوَ الَّذي…» روشن است تعبیر «وَ هُوَ الَّذي…» از یک ذات حکایت می‌کند نه از دو ذات متباین؛ پس وقتی می‌گوید او در آسمان الهی است و در زمین الهی است، موضوع این دو الوهیت یک ذات شخصی واحد است اما الوهیتش در مورد آسمان و زمین متفاوت است؛ ✅ بنابراین مفاد این آیه، مثل مفاد این گزاره است که گفته شود «زید در مورد خانه، مدیری است و در مورد مجله، مدیری»؛ و لذا شرکی لازم نمی‌آید؛ 🔸پس مفاد آیه سوره زخرف این است که خداوند الوهیتش در مورد آسمانها، با الوهیتش در مورد زمین متفاوت است؛ چون در هر جائی متناسب با ، الوهیت می‌کند و اما مفاد آیه سوره انعام این است که ذات شخصی الله در زمین و آسمانها یکی است. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: خوشه‌ای از عرفان در وصیت‌نامه 🔶امام خمینی در پیشگفتار وصیت‌نامه سیاسی- الهی خود، وصیت خود را با یک ستایش کوتاه شروع کرده و چنین می‌فرماید «🌸الحمدُ للَّه و سُبحانَك🌸‏» یعنی ستایش مخصوص خدا است؛ در عین حال ای خدا تو از هر ستایشی منزه و مبرّایی!! 🔸در دید بدوی، به نظر می‌رسد که بین دو جمله «الحمدُ للَّه» و «سُبحانَك‏» وجود دارد؛ زیرا مفاد جمله اول این است که ، به خدا اختصاص دارد؛ ولی مفاد جمله دوم این است که خداوند از هر ستایشی منزّه و مبرّا است؛ لذا اشکال به نظر می‌رسد که اگر طبق جمله اول، ستایش مخصوص خدا است پس چرا در جمله دوم او از هر ستایشی تنزیه شده و مبرّا می‌گردد!؟ 🔷پاسخ به این اشکال را در مبانی عرفانی امام خمینی باید جستجو کرد. 🔹عرفاء معتقدند ، از هر اسم و وصفی رها است؛ و او، مقام «لا اسم و لا رسم له» است؛ زیرا هر اسم و وصفی بخاطر دلالت بر معنای خاصی، مثل علم، قدرت و حیات، حقیقتی و است؛ 🔸روشن است که مصداق حقیقی هر معنای محدود و متعینی، به حدود آن معنای متعین، خواهد بود؛ حال آنکه «ذات حق» هیچ‌گونه محدودیت و تعینی ندارد؛ 🔸بنابراین «ذات حق» را نمی‌توان این معانی متعین و محدود قرار داد بلکه ‌باید او را از چنین معانی محدود تنزیه کرد؛ حتی اگر چنین معنایی در دید عرفی و فلسفی از معانی کمالی باشد؛ زیرا این کمالات برای او کمال محسوب نمی‌شوند. 🟠برهان دیگر (مقدمات): 🔸) هر مفهوم خاصی، دارای یک مفهومی خاصی است که این مفهوم را از سایر مفاهیم، متمایز می‌سازد؛ مثلا مفهوم «انسان» واجد معنای اختصاصی نطق است که در سایر مفاهیم نیست؛ 🔹#ب) مصداق حقیقی هر مفهوم، لزوما باید واجد آن معنای اختصاصی باشد. حال آن که مصداق حقیقی مفهوم دیگر لازم نیست که واجد مطابَق خارجی آن معنای اختصاصی در مفهوم اول باشد. مثلا مصداق حقیقی مفهوم «انسان» لازم است واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد؛ اما مصداق حقیقی مفهوم «اسب» لازم نیست واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد 🔸#ج) بنابر دو مقدمه فوق: اگر حق مصداق حقیقی اسماء و صفات متعدد و متفاوت المعنی باشد لازم می‌آید مطابَق معنای اختصاصی هر مفهوم، 1) هم در مصداق (که همان «ذات حق» است)، لازم و ضروری باشد 2) وهم ثبوتش لازم و ضروری نباشد؛ زیرا «ذات حق» بخاطر این که مصداق معنای اول است پس حتما باید واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد و بخاطر این که مصداق معنای دوم است پس حتما لازم نیست که واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد؛ 🔹#د) این است آشکار؛ ✔️ بنابراین باید را از این که مصداق حقیقی معانی گوناگون اسما باشد کرد. 🟢 لذا عرفاء «ذات حق» را منزّه از هر اسم و وصف متعینی می‌دانند؛ و ازین‌رو امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «سُبحانَك» از هر اسم و وصفی تنزیه می‌کند. 🔹از سوی دیگر «ذات حق» بخودی خودش منشأ هر کمالی است؛ بلکه ذات او است؛ زیرا هر کمالی بدون «وجود» معدوم است؛ و معدوم بهره‌ای از کمال ندارد؛ بنابراین هر کمالی در کمال بودن به حقیقت «وجود» کمال می‌گردد پس خود «وجود» که همان «ذات حق» است، و ملاک هر کمالی است،؛ به کمال بودن است؛ 🔸لذا امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «الحمدُ للَّه» ستایش می‌کند؛ بدون این که بین جمله اول و جمله دوم ناسازگاری باشد؛ پس او ستوده است چون همان حقیقت «وجود» است که ملاک هر کمالی است؛ و او از هر اسم و وصف متعینی رها است چون دو برهان مذکور دلالت دارند که ذات حقانی معانی متعینه نیست. @oshaghierfan &