🖋رابطه ذات و صفات حق (24)
🔵 موضوع : بساطت ذات حق
از احكام ديگري كه براي ذات حق در فلسفههاي رايج مطرح گرديده است #بساطت است. (ابنسينا، التعليقات ص 33؛ الشهرزورى، الشجرية الالهية ص 266؛ صدرا الأسفار ج 6 ص 100)؛
🔸فيلسوفان ميگويند: ذات حق، #بسيط است؛ يعني ذات حق اين چنين است كه از هيچ نحوه اجزاء تركب نيافته است، نه از اجزاء خارجي مثل ماده و صورت، نه از اجزاء تحليلي مثل جنس و فصل، و نه از اجزاء مقداري مثل نصف و ربع، و نه از هيچ اجزاء ديگري كه بهگونهاي در ذات حق تركب پديد آيد؛ زيرا هر گونه تركب ذات از اجزاء به امكان ذات حق منجر ميگردد.
🔴 نقد این دیدگاه
اين كه گفته شده: «ذات حق، بسیط است» و «بساطت از احكام ذات است» قابل تأمل است؛ زيرا در اينجا دو احتمال وجود دارد؛
1️⃣ يا بساطت يك امر سلبي است. يعني منظور از بساطت ذات حق، همان سلب تركب از ذات حق است،
🔸در این صورت، گزاره به ظاهر اثباتي «ذات حق، بسيط است» واقعا به معني «ذات حق، مركب نيست» خواهد بود؛ يعني گزاره، واقعا سلبي است كه صرفا بهلحاظ لفظي شكل اثباتي دارد؛
2️⃣ یا بساطت یك امر ثبوتي است؛ يعنى حيثيتي است مقابل تركب كه بر ذات خداوند حمل ميگردد؛ و عدم تركب لازمه آن است.
🔸در این صورت، گزاره مذكور واقعا نيز اثباتي است، و حيثيتي مقابل تركب، بر ذات حق حمل ميشود؛ گرچه اين حيثيت محمول، لازمهاي عدمي (عدم تركب) دارد.
🔳 در هر دو صورت اين ادعا كه «بساطت از احكام ذات حق است»، باطل است؛ زيرا :
🔶 (ابطال احتمال اول)
اگر گزاره «ذات حق، بسيط است» واقعا سلبي و به معناي «ذات حق، مركب نيست» باشد، در اين صورت در گزاره مفروض، از ذات حق، سلب حكم ميشود، نه اثبات حكم (= عارض ذاتي)؛ زيرا گزارههاي سالبه سلب حكماند، نه حكم به سلب؛ بنابراين در اين فرض گرچه گزاره درست است، اما براي ذات حق حكمي (= عارض ذاتي) تحقق نيافته است.
🔶 (ابطال احتمال دوم)
اگر گزاره «ذات حق، بسيط است» واقعا اثباتي باشد، و «بسيط» به عنوان حيثيتي مقابل مركب (در انقسام ماهيت به دو قسم بسيط و مركب) بر ذات حق حمل شود؛ در اين صورت چند فرض وجود دارد:
🔸(فرض اول:) ذات حق به حسب همان مرتبه ذات، مصداق عنوان «بسيط» باشد.
این فرض باطل است؛ زيرا «بساطت» به معناي مفروض، حيثيتي است مقابل «تركب»؛ و بنابراين حقيقتي است محدود و متعين، و متمايز از سائر حقائق؛ و روشن است #ذات_اطلاقي حق كه از هر تقيدي رها است، و هيچ محدوديتي ندارد، ممكن نيست مصداق حقيقي حيثيتي محدود و متعين باشد؛ و گرنه ذات حق هم محدود خواهد بود.
🔸 (فرض دوم) اگر خداوند در مرتبه متأخر از ذاتش، مصداق عنوان «بسيط» باشد، يعني حيثيت بساطت، به ذات حق لحوق داشته باشد، در اين صورت:
🔻اگر ذات حق در بسيط بودنش به حيثيتي تقييدي نياز داشته باشد، ( كه حق همین است چرا كه: اگر بسيط و مركب دو قسم متقابل براي ماهيت باشد، در اين صورت بساطت نيازمند به مابهالامتيازي است تا حقيقتش منعقد و سپس بر ذات حق حمل گردد)، در اين فرض اسناد «بسيط» به خود ذات حق، اسنادي مجازي و الى غيرماهوله است؛
▪️زيرا در اين فرض، ذات حق خودش موضوع عنوان «بسيط» نيست؛ بلكه او بخشي از موضوع اين عنوان است، و اسناد وصف مربوط به كل، به جزء، اسنادي مجازي و الى غيرماهوله است؛ و در اسناد مجازي صحت سلب هست؛ بنابراين ذات حق اصلا «بسيط» نيست، حال آن كه فرض اين بود كه در مرتبه متأخر «بسيط» باشد، اين خلف فرض است.
🔻و اگر گفته شود ذات حق در بسيط بودنش به حيثيت تقييدي نياز ندارد، در اين صورت اسناد «بسيط» به ذات حق، در مرتبه خود ذات است و بايد خداوند در مرتبه ذاتش بسيط باشد؛ چون طبق فرض بسيط بودن او وابسته به حيثيت تقييدي و چيزي بيروني نيست؛ ولي در اين صورت مسئله به شق قبل رجوع ميكند كه بطلانش بهخاطر لزوم محدوديت ذات حق، اثبات شد؛
⚪️ حاصل آن كه: اگر «بسيط» يك حيثيتي باشد مقابل مركب، چنين محمولي از احكام ذات حق نخواهد بود، نه در مرتبه ذاتش، و نه در مرتبه متأخر از ذات؛ پس روشن شد كه ذات حق همانگونه كه مركب نيست، بسيط نيز نيست
#رابطه_ذات_با_صفات_حق (12)
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegra
🖌رابطه ذات و صفات حق (25)
🔴 موضوع : صرافت ذات حق به مثابه حكم او
🔶 از مواردي كه در فلسفههاي رايج بهعنوان حكم ذات حق مطرح شده است #صرافت_ذات_حق است، فيلسوفان معتقدند كه صرافت به مثابهي يك حكم بر ذات حق حمل ميشود و لذا بر اين مبنا ميگويند: «حق تعالي #صرف_الوجود است.»
🔸يعني ذات حق به گونهاي است كه به هيچ گونه خليط و آميزهاي آميخته نيست (مجموعة مصنفات شيخ اشراق، ج 1 ص 35؛ ؛ صدرا ؛ المبدأ و المعاد، ص 25؛ ابن سينا، رسائل ابن سينا، ص 316 ).
🔷 در مورد #صرافت_ذات_حق نيز بايد حقيقت اين ادعا روشن گردد كه آيا فلاسفه صرافت را بهعنوان يك حكم وجودي بر ذات حق حمل ميكنند يا اين كه صرافت عبارت است از سلب خليط از ذات حق. در هر دو صورت صرافت را نميتوان حكمي (= #عارض_ذاتي) از احكام ذات حق قرار داد؛
🔹 صورت اول: اگر صرافت حكم سلبي باشد:
اگر گزارهي «ذات حق، صرف است» به اين معني است كه «ذات حق، آميزه ندارد» يا «ذات حق، با آميزهاي آميخته نيست» يا تعابيري مشابه اين دو گزاره باشد، در اين صورت اصل گزاره درست و حق است؛ اما نميتوان محمول اين گزاره را با چنين مفاد سلبي، حكمي (= عارض ذاتي) از احكام ذات قرار داد؛
🔻زيرا گزارههاي سالبه، سلب حكماند نه حكم به سلب؛ بنابراين در اين فرض گرچه گزاره درست است، اما براي ذات حق حكمي ثبوت نيافته است.
🔹صورت دوم: صرافت ذات حكم ايجابي باشد:
اگر گزارهي «ذات حق، صرف است» چنانكه ظاهرش هست، ايجابي باشد و محمول حيثيتي و حقيقتي باشد در مقابل «آميخته» (در انقسام ماهيت به صرف و آميخته) كه لازمهاش نفي آميزهها و خليطها از ذات حق باشد،
🔻در اين صورت صرافت يك حقيقت متعين و محدود و متمايز از ساير حقائق خواهد بود؛ روشن است، در اين صورت اصل گزاره نادرست و باطل است؛
زيرا در اين فرض (1) اگر خداوند بهحسب مرتبه ذاتش مصداق حقيقي صرافت (كه طبق فرض يك حيثيت محدود و متعين است مقابل آميختگي) باشد لازمهاش محدود و متناهي بودن ذات حق است؛ كه چنين لازمهاي با #اطلاق_ذات_حق سازگاري ندارد؛
(2) و اگر خداوند در مرتبه متأخر از ذاتش صرف باشد، لازمهاش اين است كه صرافت بهعنوان يك حيثيت محدود و متعين در رتبه متأخر به ذات حق لحوق داشته باشد و در كنار ذات حق قرار گيرد، و اين خود خلف در صرافت ذات اوست؛
🔳 بنابراين در فرض ايجابي بودن صرافت، ذات حق تعالي به خليطي و آميزهاي (كه همان حيثيت صرافت است) آميخته گشته است؛ حال آن كه فرض اين بود كه خليطي و آميزهاي نداشته باشد؛ بنابراين اگر صرافت يك حقيقت متعين و محدود و متمايز از ساير حقائق باشد، در هر صورت گزارهي «ذات حق، صرف است» باطل و نادرست است؛ و بالتبع ممكن نيست صرافت حكمي از احكام ذات حق باشد.
#رابطه_ذات_با_صفات_حق (25)
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram