🖌 موضوع : برهانهايي بر وحدت شخصي وجود (13)
🔵برهان بر اساس وجود لابشرطي بودن حقيقت حق:
🔸 حقيقت حق، همان #وجود_لابشرطي است كه از هر خصوصيتي رها است و گرنه ذاتش مركب از اصل طبيعت وجود و خصوصيتي ميشود كه به امكان او منتهي ميشود؛ پس حقيقت خداوند همان وجود است بدون تقيد به هر قيدي و شرطي؛
🔸 بنابراين هر چه وجود باشد مصداق همين حقيقت واجب الوجودي است كه همان حقيقت وجود است بدون هر قيد ؛ چون افراد هر حقيقتي از سنخ همان حقيقتاند؛ و ازينرو تكثر وجود به تكثر واجب منتهي ميگردد كه محال است؛ بنابراين وجود منحصر در وجود خداوند است.
🔹اين برهان متخذ از حديثي است كه از امام صادق رسيده است كه در ادامه به بيان آن حديث ميپردازيم.
«عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ حِينَ سَأَلَهُ مَا هُوَ قَالَ هُوَ شَيْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي شَيْءٌ إِلَى إِثْبَاتِ مَعْنًى وَ أَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَة» (صدوق، التوحيد، ص 104؛ كليني، الكافي، ج 1، ص 83)
🔸پرسش سائل از امام پرسش از چيستي و ماهيت خداوند است؛ او ميپرسد «مَا هُو» خداوند چيست؟ بنابراين پاسخ امام، بيان چيستي خداوند است؛ و حقيقت و ذات خداوند را تعريف ميكند؛ و حاصل اين تعريف اين است كه «أَنَّهُ شَيْءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ» او شيئي است كه به حقيقت شيئيت، شيء است؛
🔴 اينجا دو بيان براي انحصار وجود در هستي خدا ميتوان ذكر كرد:
🔸بيان اول: روشن است تعريف هر حقيقتي بايد مانع اغيار باشد؛ بنابراين طبق اين تعريف بايد گفت كه هيچ موضوعي جز خدا شيء حقيقي نيست؛ و گرنه لازم ميآيد كه اغيار در تحت تعريف خداوند مندرج باشند كه چنين چيزي پذيرفته نيست؛
🔸بيان دوم: اگر ساير موضوعات نيز مثل خداوند شيء حقيقي باشند در اين صورت شيئيت حقيقي بين ذات حق و ساير حقائق امكاني مشترك ميگردد و لازم است خداوند با قيدي اضافه بر اصل شيئيت از ساير اشياء حقيقي ممتاز گردد؛ در اين صورت حقيقت خداوند مركب ميگردد از يك مابهالاشتراك كه بين خدا و ديگران مشترك است، و يك مابهالامتيازي كه خدا را ساير اشياء حقيقي متمايز ميسازد؛ و لازمهي اين تركب، وابستگي ذات حق به اجزاء است؛ و لازمهي آن، ممكن بودن ذات حق است كه آشكارا محال و باطل است؛
👌 بنابراين حقيقت و ماهيت خداوند هيچ قيد اضافه بر «شيء حقيقي» ندارد؛ و ازينرو اگر ما ساير موضوعات را شيء حقيقي بدانيم لازم ميآيد كه همه آنها مصداقي از تعريف خداوند باشند؛ كه اين خود به شرك ذاتي و چند خدائي بلكه به بينهايت خدائي منجر ميگردد؛
🔸زيرا وقتي تعريف ذات خداوندي بر چيزي صادق بود بايد آن مصداق را كه مطابَق تعريف خداوند قرار گرفته است، مصداق واقعي خدا دانست؛ و روشن است در اين صورت همه آن موضوعاتي كه ما آنها را شيء حقيقي ميدانيم بايد خدا باشند؛ و اين همان التزام به چند خدائي است بلكه اين، به ساير شركها نيز منجر ميگردد؛ زيرا خداوند با همين تعريف خدا بودنش، لايق معبوديت است و طبق فرض، ما همان تعريف را براي ديگران نيز پذيرفتهايم و لازمهاش آن است كه همانگونه كه خدا معبود حقيقي است ساير اشيائي كه همين تعريف را براي آنها پذيرفتهايم لايق معبوديت باشند؛ و نيز در مورد ساير اختصاصيات حق كه ثبوت آنها براي اغيار به نوعي از شرك منجر ميگردد مثل توحيد در ربوبيت، توحيد در خالقيت، توحيد در ملك و فرمانروائي و غير آنها همين اشكال جاري است «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُون».
#برهانهاي_وحدت_شخصي_وجود (13)
#توحيد_عرفاني
#وحدت_شخصي_وجود
@oshaghierfan
#Eitaa & #Telegram