eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
646 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
77 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷يادداشت‌هاي قرآني و روايي (22) 🌷موضوع : شب‌قدر بودن حضرت فاطمه زهراء (س) (به مناسبت شهادت آن حضرت) 🌷طبق حديثي در كافي، يكي از فضائل حضرت فاطمه زهرا (س) فضيلتي است كه امام همام حضرت موسي بن جعفر (ع) در پاسخ به پرسش عالمي مسيحي مي‌دهند؛ در كتاب شريف كافي حديث مفصلي روايت شده كه در آن، عالمي مسيحي از امام موسي بن جعفر (ع) پرسش‌هايي مي‌كند و آن حضرت پاسخ مي‌دهد در يكي از پرسشها او با ذكر آيات اول سوره دخان «حم، وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ، فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» از تفسير باطني اين آيات مي‌پرسد، و آن حضرت مي‌فرمايد : «أَمَّا حم فَهُوَ مُحَمَّدٌ ص وَ هُوَ فِي كِتَابِ هُودٍ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيْهِ وَ هُوَ مَنْقُوصُ الْحُرُوفِ»، يعني منظور از «حم» حضرت محمد (ص) است، و اين تعبير در كتابي كه بر حضرت هود نازل شده نيز آمده است، و همان محمد است كه حروفش ناقص شده است؛ بعد امام مي‌فرمايد : «وَ أَمَّا الْكِتابُ الْمُبِينُ فَهُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ع»، منظور از «الْكِتابُ الْمُبِينُ» همان امير‌المؤمنين (ع) است؛ و سپس مي‌گويند : «وَ أَمَّا اللَّيْلَةُ فَفَاطِمَةُ»، منظور از «لَيْلَةٍ» در آيه، همان فاطمه (ع) است، و بعد اين چنين ادامه مي‌دهند : «وَ أَمَّا قَوْلُهُ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يَقُولُ يَخْرُجُ مِنْهَا خَيْرٌ كَثِيرٌ فَرَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ» يعني خداوند در مورد «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» مي‌گويد از حضرت فاطمه زهرا (س) خير كثيري صادر مي‌گردد، مرد فرازنه‌اي، و مرد فرزانه‌اي و مرد فرازانه‌اي. اين ترجمه تحت‌اللفظي اين بخش از حديث كه در شأن حضرت فاطمه و پدر و شوهر و فرزندانش آمده است؛ اما اين كه چه حقائقي در ماوراي اين عبارات نوراني وجود دارد بايد اعتراف كرد كه ذهن بشر از درك آن قاصر است، مگر اين كه خود آن حضرات ما را راهنمائي كنند، و گوشه‌اي از عظمت حضرت فاطمه زهرا و خاندانش را براي ما افشاء كنند؛ ولي ما بر اساس بضاعت مزاجاة فقط مي‌توانيم حدسياتي بزنيم و احتمالاتي را مطرح كنيم كه در ادامه در حد امكان به آن مي‌پردازيم. در باره بخش اول كه امام (ع)، «حم» را اشاره به حضرت محمد (ص) مي‌دانند و ياد آوري مي‌كنند كه حضرت محمد (ص) در كتابي كه بر هود نبي نازل شده نيز با همين عنوان «حم» ياد شده است، نكته‌اي را كه مي‌توان حدس زد اين است كه در مورد هود نبي (ع)، خداوند در قرآن دو مطلب را مطرح كرده است، يكي اين كه هود در مورد خدايش مي‌گويد «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم» (56 هود) خداي من بر راه «مستقيم» است، و نيز مي‌گويد «إِنَّ رَبِّي عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظ» (57 هود) خداي من بر هر چيزي «حفيظ» و نگهدار است، و اين مي‌تواند اشاره‌اي باشد به اين كه حضرت محمد (ص) از آن جهت كه مظهر اتم و اكمل اين دو اسم الهي است و اين دو اسم، با شخصيت هود رابطة وثيقي دارند، ازين‌رو در كتاب هود با عنوان «حم» ياد شده است، يعني در آنجا روشن گرديده كه حقيقت محمدي، مظهر استقامت حق است و او در قالب حقيقت خود، خداي مستقيم و مبرا و منزه از هر گونه كژي را به نمايش مي‌گذارد؛ و نيز در آنجا روشن شده كه آن حضرت مجلاي كاملي براي اسم «حفيظ» است و حفاظت حق را از هر آنچه بايد محفوظ بماند، به منصه ظهور مي‌گذارد؛ و بنابراين در مجموع از اين دو اسم و مظهريت كامل حقيقت محمدي براي اين دو اسم مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دو حرف در كتاب هود و در قرآن، به راستي و درستي كاملِ حقيقت محمدي و دينش، و به ماندگاري و محفوظ ماندن آئينش كه مبتني بر راستي و درستي كامل حقيقت محمدي اشاره مي‌كند، و به نحوه ارتباط حقيقت هود با حقيقت محمدي كه واسطه فيض به‌ماسواي است اشاره مي‌كند؛ اين برداشت مخصوصا با توجه به اين كه در ادامه حديث، از اهل‌بيت پيامبر (ع) ياد شده كه ملاك درستي و معيار ماندگاري آئين محمدي هستند، برداشت قريب به واقع و قابل تصديقي است؛ در ادامة حديث، امام با جمله «وَ هُوَ مَنْقُوصُ الْحُرُوفِ» تذكر مي‌دهند كه البته «حم» رمزي است كه در نشان دادن حقيقت محمدي گرفتار نقصان شده است و حروف ديگري لازم هست تا رمز كاملي از حقيقت محمدي باشد.
در ادامة حديث امام (ع) «لَيْلَةٍ» را به حضرت فاطمه زهرا تفسير مي‌كنند و مي‌فرمايند «وَ أَمَّا اللَّيْلَةُ فَفَاطِمَةُ ع»، در بارة اين تفسير امام مي‌توان گفت كه طبق آية (96 انعام) «فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليم» شب مايه آرامش است؛ بنابراين تفسير «اللَّيْلَةُ» به حضرت فاطمه، يك وجهش اين است كه آن حضرت مايه آرامش «الْكِتابُ الْمُبِينُ» يعني حقيقت امير‌المؤمنين (ع) است، بيانش اين است كه حقيقت امير‌المومنين وقتي بنا شد از مقام ذات احدي به عوالم كثرات نازل گردد، نزول حقيقت علَوي از آن مقام، دوري از وصال ذات احدي بود؛ لذا نزول همان و گرفتاري به عذاب اليم فراق همان؛ اما اين نزول، به‌خاطر دستگيري از بندگان و بالا بردن آنان، ضروري بود؛ ازين‌رو حقيقت علَوي براي رضاي محبوب، فداكاري و ايثار كرد و گرفتاري به عذاب اليم فراق را پذيرفت، و با خروج از كنز مخفي به عوالم كثرات مجاهدانه رضاي محبوب را بر خواست خود ترجيح داد؛ و در مقابل، به مقتضاي «كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورا» ذات احدي، به‌خاطر شكرگذاري از اين ايثار اميرالمؤمنين و جهاد في‌ سبيل الله او، فرودگاه نزول حقيقت علَوي را، حقيقت فاطمي قرار داد؛ تا با انس به آن ليلة مباركه كه رنگ و بوي ذات أحدي مي‌داد، نگرانيهاي فراق را از او بكاهد، و عذاب هجران از محبوب را تخفيف دهد؛ ازين‌رو فرمود «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ»، يعني ما امير‌المؤمنين كه همان «الْكِتابُ الْمُبِينُ» است را در فضاي آرامش‌آور «لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» نازل ساختيم، تا درد فراقش را به «لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فاطمي تخفيف دهيم؛ اين يك وجه تفسير «اللَّيْلَةُ» به حضرت فاطمه. و وجه ديگرش اين است كه «لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» بر اساس (1 قدر) «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْر» و (3 دخان) «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَة» همان شب قدر است؛ بنابراين اين كه امام فرموده‌اند «وَ أَمَّا اللَّيْلَةُ فَفَاطِمَةُ ع» به‌ملاحظه شب قدر بودن حقيقت فاطمي است؛ چنانكه در روايت ديگري به اين معني تصريح شده است، اما اين كه چگونه حقيقت فاطمي «لَيْلَةِ الْقَدْر» است بيانش اين است كه شب قدر دو مشخصه دارد، يكي اين كه امور عوالم پايين‌تر در آن شب، تقدير و اندازه‌گذاري مي‌شود؛ زيرا «إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم»(21حجر)، دوم اين كه در آن شب، بر اساس اندازه‌گذاري‌هاي معيّن شده، حقيقت بسيطِ جمعيِ نازل از مرتبة ذات الهي، به صورت حقائق متعددي، متفرق خواهد شد؛ زيرا «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ، أَمْراً مِنْ عِنْدِنا»؛ و اين دو مشخصه در حقيقت فاطمي محقق است؛ زيرا چنانكه گفته شد حقيقت اميرالمؤمنين كه همان وجود جمعي «الْكِتابُ الْمُبِينُ» است، و در مرتبه ذات احدي با حقيقت فاطمي در كمال بساطت، و بدون هيچ تمايزي واحد و يگانه بودند، اينك با صدور آنها از مرتبه ذات احدي و نيز با تنزل از مقام عنداللهي پا به عرصه اولين كثرت خلقي نهاده‌اند، و يكي در نقش نقاش، و ديگر در نقش لوح تجلي كرده است؛ و روشن است كه لوح و خصوصياتِ آن است كه خصوصيات نقاشي نقاش را معين كرده و اندازه و چگونگي هر بخش از كار او را تقدير مي‌كند؛ بنابراين اين حقيقت فاطمي است كه در نقش لوح، قدر و اندازه و چگونگي نقاشي و تصويرسازي حقيقت علَوي را در آن ابتداي ظهور كثرت، معين مي‌كند و اندازه‌گذاري مي‌كند؛ پس مشخصه اول در حقيقت فاطمي روشن گرديد؛ و اما مشخصه دوم، كه همان تفرق حقيقت جمعي به امور متفرق است را امام خود در ادامه حديث بيان كرده‌اند و فرموده‌اند «وَ أَمَّا قَوْلُهُ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يَقُولُ يَخْرُجُ مِنْهَا خَيْرٌ كَثِيرٌ فَرَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ»؛ در توضيح اين بخش بايد اول توجه نمود كه در مورد تفرق امر در اين شب قدر، ابتدا خداوند فرموده است «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»، يعني در آن ليله مباركه قدر، هر امر حكيمي متفرق مي‌گردد؛ و سپس فرموده است «أَمْراً مِنْ عِنْدِنا»، يعني آن «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»، امري است از نزد ما؛ يعني توجه داده است كه آنچه متفرق مي‌گردد، اولا از مقام عنداللهي صادر شده بود و ثانيا هنگام صدورش از نزد ما، يك امر بود ولي در عين حال هر امري بود «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»؛ بنابراين آن حقيقتي كه بر اساس تقدير حقيقت فاطمي متكثر گرديد، در عين اين كه يك امر و يك حقيقت بود، اما همه امور نيز بود، و اين اشاره به وجود جمعي حقيقت علَوي و حقيقت فاطمي است، و به اين كه در آن مقام، كه مقام صدور اولين مخلوق از ذات الهي است، حقيقت علَوي و حقيقت فاطمي متحد بودند «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيان»؛ و چون اتحاد، يگانگي دو چيزي است كه به وجهي متمايزند؛ پس حقيقت متحد علوي و فاطمي بعد از
صدور از مقام عند‌اللهي در عين يگانگي، بوجهي متمايز نيز بودند؛ لذا يكي نقش نقاش و تصوير‌ساز داشت و ديگري نقش لوح و تصوير‌گير، و از جنبة تمايزشان است كه گفته شد «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيان»؛ زيرا نقاش غير لوح است؛ بعد امام در تفسير «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» و در بيان امور متكثري كه از اين حقيقت واحد جامع، با تفرق و پراكندگي صادر شد مي‌فرمايد : «يَقُولُ يَخْرُجُ مِنْهَا خَيْرٌ كَثِيرٌ فَرَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ وَ رَجُلٌ حَكِيمٌ» يعني از آن وجود جمعي، بر اساس تقدير حقيقت فاطمي، و تفرقه حاصل از تقدير حقيقت فاطمي، خير كثيري خارج شد، و مرد حكيمي و مرد حكيمي و مرد حكيمي صادر گرديد. در مورد «خَيْرٌ كَثِيرٌ» چند احتمال قابل طرح است؛ يكي اين كه «خَيْرٌ كَثِيرٌ» عبارت است حقيقت محمدي (ص) در مرتبه بعد از نزول از آن وجود جمعي، و ازين باب است كه حقيقت فاطمي ‌ام‌ ابيها است؛ زيرا اين مرتبة حقيقت محمدي به استناد قابليت حقيقت فاطمي صادر شده است، در اين فرض سه «رَجُلٌ حَكِيمٌ» را مي‌تواند به ترتيب بر وجود اميرالمؤمنين (ع) و وجود امام حسن (ع) و وجود امام حسين (ع) در مرتبة تفرق «خَيْرٌ كَثِيرٌ»، تطبيق نمود، چون اين سه امام همام را نسبت به جمعيت نسبي حقيقت محمدي در اين رتبه، مي‌توان وجودات متفرق او گرفت كه در حقيقت جمعي فاطمي تقدير شده و بر اساس آن تقدير ابتدا حقيقت محمدي و سپس حقيقت اين سه امام همام صادر گرديده است. احتمال دوم اين است كه مراد از «خَيْرٌ كَثِيرٌ» جهان امكاني‌اي است كه به‌ واسطه «صادر نخستين» (كه به‌وجهي همان حقيقت محمدي، و به‌وجهي همان حقيقت متحد علوي و فاطمي است)، از حضرت حق صادر گرديد؛ زيرا «صادر نخستين» واسطه فيض بين حق و خلق است، در اين فرض سه «رَجُلٌ حَكِيمٌ» را مي‌تواند به ترتيب بر وجود «عالم مجرد عقلي» و وجود «عالم مجرد مثالي» و وجود «عالم ناسوتي» در مرتبة تفرق «خَيْرٌ كَثِيرٌ»، تطبيق نمود. حكيم بودن عالم عقلي و عالم مثالي به‌خاطر تجردشان روشن است؛ اما حكيم بودن عالم ناسوتي نيز بدين خاطر است كه حقيقت «علم» در همه عوالم و از جمله در عالم ناسوتي، گرچه با رتبه نازلتر، ساري و جاري است؛ پس هر يك از عوالم سه گانه امري حكيم است. http://eitaa.com//oshaghierfan @oshaghierfan
سپس امام مي‌فرمايد : منظور از «الْكِتابُ الْمُبِينُ» همان امير‌المؤمنين (ع) است؛ در توضيح اين فرموده امام مي‌توان گفت كه تعريف «كتاب» عبارت است از لوحي منقوش به حروفي و كلماتي كه بر معاني معيني دلالت مي‌كنند؛ بر اساس اين تعريف مي‌توان گفت هر موجودي در عوالم بالا، به‌خاطر اين كه وجود جامع و محيطش، واجد ساير موجودات نازلتر بعدي است، كه هر يك از آن موجودات مظهر كمالي يا كمالاتي از كمالات حق است و نمايش‌دهنده اسمي يا اسمائي از اسماي حسناي حق است؛ ازين‌رو آن موجود جامع و محيط، خود يك كتاب تكويني است؛ زيرا وجود جمعي او لوحي است منقوش به حروف و كلمات تكويني كه هر يك از آن حروف و كلمات وجودي گوياي كمالي يا كمالاتي از كمالات حق است؛ اين از يك سو، از سوي ديگر اميرالمؤمنين، انسان كامل است، و انسان كامل به‌خاطر احاطه وجودش بر همة موجودات، وجود جمعي‌ و محيطش در عوالم بالا، واجد همة موجودات نازلتر بعدي است؛ بنابراين وجود جمعي اميرالمؤمنين كتابي است تكويني واجد همة كلمات وجودي و همه موجودات بعدي كه هر يك بر اسمي يا بر اسمائي از اسماي حسناي حق مظهريت دارد؛ و كمالي از كمالات حق را در قالب حقيقت خود نشان مي‌دهد؛ ازين‌رو است كه امام كاظم (ع) طبق مفاد اين حديث، عنوان «كتاب» را بر اميرالمؤمنين تطبيق كردند؛ اما وجه اين كه چرا كتاب وجود امير‌المؤمنين داراي وصف «مبين» است، در توجيهش مي‌توان اين گونه گفت كه اين به‌خاطر اين است كه نهان وسرّي را كه وجود جمعي امير‌المؤمنين، آشكار نمود نهان‌ترين نهان‌ها و مخفي‌ترين مخفي‌ها است؛ زيرا وجود او پرده از كمالات جمعي حق بر مي‌دارد كه به‌خاطر غلبه وحدت در آن مقام هيچ كمالي و هيچ اسم و رسمي آشكار نبود؛ و تتق عزت او بروز و ظهور هيچ امري را اجازه نمي‌داد؛ بنابراين چون آشكار‌سازي وجود جمعي آن حضرت از چنين گنج نهاني‌ است، پس كتاب وجود آن حضرت واقعا «مبين» است؛ پس تا اينجا روشن گرديد كه «الْكِتابُ الْمُبِينُ» چگونه بر حقيقت امير‌المؤمنين (ع) منطبق است، و از چه رو اين عنوان براي آن حضرت انتخاب شده است. در ادامة آيه آمده است كه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» ما آن كتاب را در شبي مبارك نازل كرديم، ضمير مفعولي «أَنْزَلْناهُ» به كتاب مبين بر مي‌گردد، كه طبق مباحث فوق روشن شد كه اين «الْكِتابُ الْمُبِينُ» همان حقيقت امير‌المؤمنين (ع) است؛ اما از سوي ديگر قرائني هست كه «الْكِتابُ الْمُبِينُ» همان حقيقت قرآن است، از جمله در اوائل سوره زخرف آمده است «حم، وَ الْكِتابِ الْمُبينِ، إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»؛ پس آيا حقيقت قرآن كه در مرتبه وجود الفاظ به‌شكل قرآن عربي گشته است با حقيقت امير‌المؤمنين كه مبين نهان‌خانه گنج مخفي احدي است، متفاوتند؟ پاسخ منفي است؛ زيرا گرچه در مراتب كثرات عالم مادي وجود عيني مادي اميرالمؤمنين با وجود لفظي قرآن متفاوت و متغايريند، اما اين دو كتاب ناطق و صامت، در عوالم بالا يك حقيقت‌اند و تفرقه‌اي بين آنها وجود ندارد؛ و لذا است كه در حديث ثقلين پيامبر (ص) فرمود «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» يعني با «لن يفترقا» توهم دلالت افتراق ظاهري آنها بر افتراق واقعي آنها را باطل نمود؛ پس تفارق ظاهري بين دو كتاب ناطق و صامت را نبايد به عوالم بالا برد، بلكه اين دو چهره‌ي متفاوت از «الْكِتابُ الْمُبِينُ» در عالم كثرات مادي، در عوالم جمعي بدون هيچ تغايري يك حقيقت واحدند. (22) http://eitaa.com//oshaghierfan @oshaghierfan
درس عرفان : مقدمه قيصري از كتاب شرح فصوص الحكم ج 1 ص 14 چاپ بوستان كتاب قم، شماره 2 👆🏽
🌷موضوع : برهانهايي بر وحدت شخصي وجود (10) 🌷برهان بر أساس ملازمت خلاف مدعا با ارتفاع نقيضين 🌷گزاره‌ي («وجود»، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست) درست است؛ چون اگر اين گزاره درست نباشد، بايد نقيضش درست باشد؛ يعني بايد درست باشد كه («وجود»، عدم «واجب الوجود بالذات» است)؛ و اگر اين گزاره درست باشد، آن را با گزاره‌ي (هر عدم «واجب الوجودي»، عدم است) كه در برهانهاي پيشين درستي‌اش ثابت شد، ضميمه مي‌كنيم، و يك قياس اقتراني شكل أوّل بدين صورت تشكيل مي‌دهيم («وجود»، عدم «واجب الوجود بالذات» است) و (هر عدم «واجب الوجودي»، عدم است) كه بر أساس شكل أوّل نتيجه مي‌دهد كه «وجود، عدم است» ولي روشن است كه چنين گزاره‌اي به‌خاطر تناقض نادرست است؛ بنابراين يكي از مقدمات قياس منتج به اين نتيجه بايد باطل باشد؛ أما گزاره‌ي دوم درست بود (چون «واجب الوجود بالذات» به‌حسب ذاتش يك حقيقت وجودي است؛ بنابراين عدم او از سنخ أعدام خواهد شد)؛ پس بايد گزاره‌ي اول نادرست باشد، و نادرستي آن مبيّن آن است كه نقيض آن درست است؛ پس گزاره‌ي («وجود»، عدم «واجب الوجود بالذات» نيست) درست است. و وقتي اين گزاره درست بود بايد گزاره‌ي («وجود»، واجب الوجود بالذات است) نيز درست باشد؛ چون وقتي عدم «واجب الوجود بالذات» بر «وجود» صدق نكرد، اگر «واجب الوجود بالذات» هم بر آن صدق نكند ارتفاع نقيضين لازم مي‌آيد؛ پس ثابت شد كه («وجود»، واجب الوجود بالذات است)؛ و چون «واجب الوجود بالذات» هيچ تكثري ندارد (نه تكثر تبايني و نه تكثر تشكيكي)؛ پس «وجود»، كه طبق استدلال فوق، همان «واجب الوجود بالذات» بود هيچ تكثري ندارد، نه تكثر تبايني و نه تكثر تشكيكي. http://eitaa.com//oshaghierfan @oshaghierfan
درس عرفان : مقدمه قيصري از كتاب شرح فصوص الحكم ج 1 ص15 چاپ بوستان كتاب قم، شماره 3 👆🏽
درس عرفان : مقدمه قيصري از كتاب شرح فصوص الحكم ج 1 ص 18 چاپ بوستان كتاب قم، شماره 4 👆🏽