eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
650 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
79 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 يادداشت‌ها 🟠یادداشت‌های قرآنی 🖌 موضوع: تفسیر آیه «ما رمیت اذ رمیت...» 🌸«فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ....»(انفال/۱۷)🌸 اقوال در تفسیر آیه: 1️⃣ براساس عقاید خود می‌گویند: ، منحصر در خدا است «لا مؤثر فی الوجود الا الله» و در سایر فاعلیت‌ها قائل به هستند یعنی می‌گویند در سایر فاعلیت‌ها هم فاعل حقیقی خدا است جز این که عادت الهی این چنین جاری شده است که در ظاهر امر به دنبال هر فاعلی، معلولی تحقق می‌یابد؛ اما وجود این معلول، به آن فاعل غیر الهی، وابسته نیست؛ اشاعره جهت صدق مدعای خود به آیه فوق اشاره می‌کنند . 🔷نقد دیدگاه اشاعره: این دیدگاه در فرض موجودیت حقیقی ماسوا پذیرفته نیست؛ زیرا فاعلیت، در فاعل نخستین عین وجود اوست؛ و وجود او چیزی جز حقیقت و طبیعت وجود نیست؛ بر این اساس در فاعل نخستین عین حقیقت وجود است؛ 🔹در این صورت اگر وجود دومی هم تحقق داشته باشد بدلیل این که حکم امثال فیما یجوز و ما لایجوز واحد و یکسان است؛ و فاعلیت، عین حقیقت وجود است باید فاعلیت آن وجود دوم را حقیقی دانست؛ چون وجود دوم هم مصداقی از طبیعت وجود است و فاعلیت، حکم اصل طبیعت و حقیقت وجود است، و نه حکم وجود با خصوصیت معینی؛ پس وجود غیر الهی هم باید فاعل حقیقی باشد؛ بنابراین دیدگاه اشاعره در اصل فاعلیت و در مورد آیه مورد بحث درست نیست. 2️⃣ تفسیر دیگری که از آیه شده است این است که مفاد این آیه بیانگر توحید افعالی است؛ یعنی همانگونه که وجودات امکانی از شؤون وجود حقانی هستند؛ و وجود دومی در قبال وجود حق نیستند؛ فاعلیت وجودات امکانی نیز از شؤون حقانی هستند و فاعلیت دومی در قبال فاعلیت او نیستند. 🔶 نقد این دیدگاه: این تفسیر هم پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر وجودات امکانی واقعا وجودند اشکالی نظیر اشکال وارد به اشاعره به این دیدگاه نیز وارد است؛ و اگر وجودات امکانی واقعا وجود نیستند پس از سنخ عدم‌اند و درین صورت نمی‌توان آنان را از شؤون وجود حقانی دانست؛ علاوه بر این که این تفسیر با جمله «اذ رمیت» که فعل را به پیامبر نسبت داده چندان سازگار نیست. 3️⃣ نظریه سوم نظر است که می‌گویند این آیه ناظر به این است که پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بدلیل کمی عِدّه و عُدّه آنها و زیادی عِدّه و عُدّه کفّار، مستند به الهی بوده است؛ پس در حقیقت آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» بیانگر این نکته است که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که با امدادهای غیبی، قتل و رمی را انجام داده است و پیروزی را حاصل کرد. 🔷 نقد این دیدگاه: بیان علامه گرچه تا حدودی پذیرفتنی است اما به نظر می‌رسد که این تفسیر هم چندان موافق مضامین موجود در آیه نیست؛ زیرا: 🔸 اولا جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» دلالت واضحی بر پیروزی مؤمنان ندارد؛ چون کشته شدن برخی کفار لزوما به معنای پیروزی مسلمانان در جنگ نیست؛ تا معنی آیه این باشد که این شما نبودید که پیروزی را اکتساب کردید بلکه خداوند بود که پیروزی را تحقق بخشید؛ 🔸 ثانیا بین جمله «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» و جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» فرقی هست و آن این که در جمله اول قتل مطلقا از مسلمانان سلب شده اما در جمله دوم رمی به کفار هم از پیامبر سلب شده و هم اثبات؛ و این باید نکته‌ای داشته باشد اما بیانی برای این اختلاف ندارد. @oshaghierfan & ادامه در پایین 👇👇👇 .
ادامه از بالا 👆👆👆 4️⃣: نظریه برگزیده: آیه شریفه ناظر به است؛ 🔸زیرا هستی حقیقی منحصر به وجود خدا است و ما سوای او از آن جهت که ماسوای اوست باطل و پوچ است؛ ولی با انتسابِ بالعرضِ وجود حقیقی خداوند به ماسوا یک نحو موجودیت بالعرض و اعتباری برای آنها شکل می‌گیرد؛ 🔸لذا با توجه به بطلان و ، در جملة «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ..» کشتن از مؤمنان سلب شده؛ زیرا آنان واقعا موجودیت حقیقی ندارند تا چنین کاری را انجام دهند 🔹و از سوی دیگر گفته شده ورای این موجودیت مجازی ماسوا، واقعیت حقیقی خداوند قرار گرفته که همه آن موجودات اعتباری و روابط بین آنها مستند به موجودیت حقیقی خداوند است؛ زیرا هر مجازی مستند به حقیقت است «وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»؛ 🔹و در جمله «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ...» در مورد پیامبر رمی به کفار نفی و اثبات شده نه فقط نفی؛ و این بخاطر این است که پیامبر به مقام و رسیده لذا بخاطر لاشیئیت و بی‌چیزی ماسوا استناد رمی به پیامبر نفی شده، و بخاطر شیئیت و بقاء او، به عین شیئیت و بقاء ذات حق، استناد رمی به پیامبر اثبات شده است. 🔸جمله «وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنا» در ادامه آیه، معنی‌اش این است که خداوند در دو جمله اول آیه، نسبت به توحید وجودی، به مؤمنان توجه داده است و بدین وسیله، زمینه امتحان درین باره را برای مؤمنان فراهم کرده و نظر می‌کند آیا مؤمنان به ایمان می‌آورند یا نه بلکه خود را موجود حقیقی و منشا حقیقی اثر می‌دانند؛ 🔸و جمله «إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم» در آخر آیه نیز هشداری است به مؤمنان؛ می‌گوید خدا شنوا و دانا است پس مؤمنان باید مواظب سخنان و افکار خود باشند مبادا تحلیلی کرده و گفتاری را به زبان جاری کنند که به انکار این توحید وجودی ختم شود و در قبول توحید وجودی شوند. 🔸و از اینجا روشن می‌شود که فاء تفریع در ابتدای آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ..» بخاطر این است که در ابتدای آیات مربوط به جنگ بدر تذکر می‌دهد که غرض اصلی خداوند در این رخداد احقاق حق و ابطال باطل است «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون»؛ لذا تذکر می‌دهد حال که هدف احقاق حق و ابطال باطل است پس از مصادیق اعلای این و این است که بدانید در ساحت وجود، حق این است که موجودیت حقیقی منحصر به خدا است؛ و باطل این است که موجودیت حقیقی را به ماسوای او نسبت دهید. @oshaghierfan &
برهانهای عدمی شامل 22 برهان، شماره 5.docx
355.2K
این مقاله برهانهای عدمی است با برخی تغییرات جزئی که توسط جناب آقای فیاضی مورد بحث واقع شده است، جهت اطلاع کاربران گرامی به اشتراک گذاشته می‌شود تا بحثهای قبلی و بعدی با توجه به متن مقاله مورد بررسی واقع شود
Fayazi-14020130-29.mp3
20.92M
جلسه 29‌ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان 2 و 3 و 4 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
تدریس برهان 2، 3، و 4 از برهانهای عدمی توسط استاد فیاضی👆؛ و پاسخ اینجانب به اشکال ایشان به برهان چهارم.👇 حاصل برهان چهار این است که قبلا ثابت شد «1» = «هيچ معدومي واجب‌الوجود نيست»؛ با تکیه بر گزاره «1» ادعا می‌کنیم «واجب الوجود، موجود است»؛ و گرنه باید درست باشد که «2» = «هيچ واجب‌الوجودي موجود نيست»؛ اما درستی «2» ملازم با درستی عکس نقیض موافق آن است که می‌شود «3» = «برخي معدوم‌ها، عدم واجب‌الوجود ‌نيستند» و درستی «3» ملازم است با درستی «4» = «برخي معدوم‌ها، واجب‌الوجوداند»؛ زيرا وقتي «عدم واجب‌الوجود» از برخي معدوم‌ها سلب شد، بايد خود «واجب‌الوجود» بر آنها حمل شود و گرنه ارتفاع نقيضين از موضوع واحدي، لازم مي‌آيد كه محال است؛ اما گزاره «4» پذیرفتنی نیست چون این گزاره، نقیض گزاره «1» است که درستی‌‌اش قبلا اثبات شده بود پس واجب الوجود موجود است. جناب آقای فیاضی درستی گزاره «3» را ملازم با درستی گزاره «4» نمی‌داند؛ بلکه گزاره «4» را باطل می‌داند؛ چون قائل است که «عدم واجب‌الوجود» و «واجب‌الوجود» هر دو از موضوع واحدی مثل این قلم، سلب می‌شوند؛ می‌گوید این قلم، نه «واجب‌الوجود» است که واضح است؛ و نه «عدم واجب‌الوجود» است چون اگر این قلم، «عدم واجب‌الوجود» باشد، باید از سنخ عدم باشد؛ چون حمل اخص در صورتی درست است که حمل اعم درست باشد؛ پس این قلم وقتی «عدم واجب‌الوجود» است که عدم باشد؛ حال آن که این قلم وجود است نه عدم؛ بنابراین از درستی گزاره «3» نمی‌توان گزاره «4» را نتیجه گرفت. در پاسخ به این اشکال ایشان باید عرض کنم اولا صدق گزاره «4» را ما می‌توانیم مستقیما از گزاره «2» استنتاج کنیم و لازم نیست با وساطت گزاره «3» به درستی گزاره «4» نائل شویم؛ زیرا وقتی گزاره «2» = «هيچ واجب‌الوجودي موجود نيست»، عکس نقیض مخالفِ گردد می‌شود گزاره «4» = «برخي معدوم‌ها، واجب‌الوجوداند». (در عکس نقیض مخالف، نقیض محمول گزاره اصل، موضوع گزاره عکس‌ می‌شود و موضوع گزاره اصل عینا محمول گزاره عکس‌ می‌گردد، با اختلاف در کیفیت سلب و ایجاب)؛ بنابراین در فرض صدق گزاره «2»، صدق گزاره «4» قطعی و مسلم است؛ چون گزاره «4» عکس نقیض مخالفِ گزاره «2» است. و ثانیا این گفته ایشان که (اگر این قلم، «عدم واجب‌الوجود» باشد، باید عدم باشد؛ حال آن که این قلم، وجود است نه عدم) حتی اگر درست باشد در صورتی است که موضوع مفروض از وجودات باشد مثل این قلم؛ اما در گزاره «3»، موضوع گزاره، وجود نیست بلکه معدوم است؛ بنابراین بیان ایشان در موضوع گزاره «3» جاری نیست. ثالثا اصلا ادعای ایشان به این که «عدم واجب‌الوجود» بر موجوداتی مثل قلم حمل نمی‌شود نیز باطل است زیرا می‌توان گفت که «برخی موجودها (مثل این قلم) واجب الوجود نیستند» و درستی این گزاره، ملازم با درستی عکس نقیض آن است پس درست است که (برخی عدم «واجب‌ها» معدوم نیستند)؛ و این گزاره نیتجه می‌دهد که (برخی عدم «واجب‌ها» موجودند) چون محال است که موجود و معدوم هر دو از هر موضوع مفروضی، سلب شوند؛ و درستی این گزاره اخیر، ملازم با درستی گزاره عکس مستوی آن است پس درست است که (برخی موجودها، «عدم واجب»‌اند)؛ این بیان در سایر موجودات امکانی نیز جاری است پس «عدم «واجب» بر همه موجودات امکانی حمل می‌شود. بنابراین اشکال ایشان به برهان چهارم به وجوه مذکور باطل است.
Fayazi-14020131-30.mp3
18.18M
جلسه 30‌ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان‌های 4 و 5 و 6 و 7 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
تدریس برهان 4 و 5 و 6 و 7 از برهانهای عدمی توسط استاد فیاضی👆؛ و ادامه پاسخ اینجانب به اشکال ایشان به برهان چهارم.👇 آقای فیاضی در جلسه سی‌ام تدریسش نیز بر اشکال قبلی‌شان بر برهان چهارم اصرار می‌ورزند؛ با این بیان که وقتی گفته می‌شود «ارتفاع نقیضین، باطل است» این گفته، چهار احتمال دارد که سه احتمال آن درست، و یک احتمالش باطل است؛ احتمال اول این است که هر موضوعی و هر محمولی را که فرض کنید، یا آن محمول بر آن موضوع حمل می‌شود و یا از آن سَلب می‌شود؛ این حرف درستی است. احتمال دوم این است که هر موضوعی یا موجود است و یا معدوم است. این هم حرف درستی است. احتمال سوم جمع دو احتمال اول و دوم است یعنی «هر موضوع مفروضی یا موجود است و یا معدوم است و همچنین یا محمولی بر آن حمل می‌شود یا از آن سلب می‌شود»؛ این هم درست است؛ اما احتمال چهارم این است که هر موضوع مفروضی یا بر آن صادق است وجود چیزی یا عدم آن چیز؛ «کل موضوعٍ إما أن یصدق علیه وجود شیءٍ أی شیءٍ کان، أو عدم ذلک الشیء» این احتمال چهارم غلط است و این حرف نادرست است؛ شما می‌گویید زید یا وجود أمری بر آن صادق است یا عدم آن أمر صادق است؛ ما می‌گوییم که این حرف غلط است. چرا؟ چون اگر زید بخواهد عدم أمری بشود، باید ابتدا عدم باشد اما زید، وجود است. در جواب به این بیان آقای فیاضی عرض می‌کنم: اولا اگر احتمال اول درست است باید احتمال چهارم هم درست باشد؛ زیرا درستی احتمال چهارم، لازمه درستی احتمال اول است؛ چون طبق احتمال اول، شما قبول دارید که مثلا «زید یا اسب است یا اسب نیست»؛ روشن است اسب بودن زید، باطل است پس درست است که «1» = «زید، اسب نیست» و چون این گزاره «1» درست است پس عکس نقیض موافق آن هم درست است پس گزاره «2» = «برخی عدم اسب‌ها، عدم زید نیستند» درست است؛ و وقتی گزاره «2» درست بود، عکس نقیض مخالف این گزاره «2» هم درست است؛ پس درست است که «3» = «برخی زیدها عدم اسب‌اند»؛ و چون زید یک واحد شخصی است، موضوع گزاره موجبه جزئیِ «3» فقط بر زید منطبق می‌شود پس گزاره «3» می‌شود «زید عدم اسب است» پس لازمه گزاره «1» = «زید، اسب نیست» گزاره «زید عدم اسب است» می‌باشد؛ بنابراین اگر احتمال اول درست است که می‌گوید «زید یا اسب است یا اسب نیست» احتمال چهارم نیز که می‌گوید «زید یا اسب است یا عدم اسب» نیز درست است. بنابراین جناب آقای فیاضی که احتمال اول را قبول دارد نمی‌تواند احتمال چهارم را باطل بداند. ثانیا اگر سلب کردن نقیضینی مثل اسب و «عدم اسب» از هر موضوع مفروضی درست باشد پس گزاره «انسان اسب نیست» و «انسان، عدم اسب نیست» هر دو درستند؛ و درستی گزاره دوم، ملازم با درستی عکس نقیض مخالف آن است که می‌شود «برخی اسبها انسان‌اند» و این گزاره اخیر به ضمیمه گزاره «انسان، اسب نیست» یک قیاس شکل اول تشکیل می‌دهند بدین صورت که: «برخی اسبها انسان‌اند» + «انسان، اسب نیست» که نتیجه می‌دهد که «برخی اسبها اسب نیستند»؛ اما این نتیجه متناقض و باطل است؛ پس محال است که نقیضینی مثل اسب و «عدم اسب» را از هر موضوع مفروضی سلب کرد بلکه باید یکی از آن دو را بر موضوع مذکور حمل کرد؛ پس احتمال چهارم نیز درست است. اما اصل اشکال ایشان به این که اگر مثلا «عدم اسب» بر زید صادق باشد باید زید از سنخ عدم باشد حال آن که زید وجود است، حلش به این است که وجود بودن زید و امثال آن مبتنی بر ثبوت کثرت در وجود است حال آن که این مبنا از اصل باطل است؛ و وجود منحصر به حقیقت واجبی است و فرد دومی ندارد؛ زیرا به ادله اثبات خدا، خدا موجود است؛ و موجودیت خدا یا مقید به خصوصیتی است یا هیچ قیدی و خصوصیتی ندارد بلکه از هر قیدی و خصوصیتی رها است؛ اگر وجود خدا علاوه بر اصل موجودیت، به خصوصیتی نیز مقید باشد تا از سائر موجودات ممتاز شود ترکیب در واقعیت خدا لازم می‌آید و این به امکان او منجر می‌شود که خلف است؛ و اگر موجودیت خدا از هر هر قیدی و خصوصیتی رها است پس وضع موجویت، مساوی با واجب الوجود بودن است؛ درین صورت اگر موجود دومی تحقق داشته باشد باید او را واجب الوجود دانست چون حقیقت موجودیت همان حقیقت واجبی است؛ پس پذیرفتن موجودیت دوم یعنی پذیرفتن واجب الوجود دوم؛ این همان شرک ذاتی است که به براهین توحید باطل است؛ بنابراین هیچ موجود دومی نداریم و هیچ یک از ماسوای او، موجود حقیقی نیست تا اشکال آقای فیاضی لازم آید.
برهان دیگری را که از برهانهای عدمی استاد فیاضی مورد بحث قرار داده و درستی آن را تأیید کرده‌اند، برهان هشتم است که آن را با بیان ایشان در جلسه تدریس خداشناسی فلسفی در سایت ثقلین جلسه سی‌ و یکم http://hawzeh.thaqalain.ir می‌شنوید👇🏼
Fayazi-14020228-31.mp3
16.64M
جلسه 31ام آقای فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان‌ 8 http://hawzeh.thaqalain.ir سایت ثقلین
Fayazi-14020401-32.mp3
19.12M
جلسه 32‌ام آقا فیاضی، تدریس برهانهای عدمی شامل برهان نهم در سایت ثقلین http://hawzeh.thaqalain.ir
خلاصه اشکالات استاد فیاضی به برهان نهم و پاسخ به آن اشکالات را در زیر 👇🏼ملاحظه کنید. در باره اشکالات جناب آقای فیاضی به برهان نهم مطالبی را عرض می‌کنم: 1: خلاصه بیانات ایشان این است که چون نقیض موجبه کلیه، سالبه جزئیه است، نه موجبه جزئیه پس در صورت درست نبودن گزاره «1» = «هر معدومي، عدم واجب‌الوجود است»؛ گزاره «برخی معدوم‌ها عدم واجب الوجود نیستند» درست است؛ نه گزاره «برخی معدوم‌ها واجب الوجودند»؛ ولی در استدلال، دومی مطرح شده است نه اولی؛ پس استدلال درست نیست؛ علاوه، «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانی‌اند، نه عدم واجب الوجود» (مثل نسل دهم من)؛ حال آن که شما در گزاره «1» می‌گویید «هر معدومي، عدم واجب‌الوجود است»؛ پس مدعای گزاره «1» هم درست نیست؛ بنابراین گزاره «1» و استدلال آن هر دو باطل‌اند؛ این خلاصه اشکالات جناب آقای فیاضی به برهان نهم؛ اما پاسخ به این اشکالات را در ادامه ملاحظه کنید👇🏼. 2: اشکال ایشان به استدلال در برهان نهم، پاسخش این است که استدلال ما مستند به نقیض گزاره «1» نبود تا شما بگویید نقیض موجبه کلیه، سالبه جزئیه است، نه موجبه جزئیه؛ بلکه استدلال ما مستند به امتناع ارتفاع نقیضین از هر موضوع مفروض بود؛ و قبلا در جواب به اشکال شما به برهان چهارم، اثبات کردیم که هر موضوعی مثل «الف»، باید یا «ب» باشد یا عدم «ب» (به سه فرسته، قبل رجوع شود) بر این اساس اگر درست نیست که «هر معدومی عدم واجب الوجود است» باید لا اقل درست باشد که «برخی معدوم‌ها واجب الوجودند»؛ اما این گزاره با گزاره «هیچ معدومی واجب الوجود نیست» که قبلا اثبات شده سازگار نیست؛ بنابراین گزاره «هر معدومی عدم واجب الوجود است» درست است. 3: پاسخ به نادرست بودن اصل ادعا در گزاره «1» = «هر معدومي، عدم واجب‌الوجود است»، این است که این گزاره «1»، عکس نقیض گزاره «2» = «هر واجب الوجودی موجود است» می‌باشد؛ و این گزاره «2» قطعا بر اساس سایر استدلالهای وجود واجب درست است؛ و اگر گزاره «2» درست است پس ادعای گزاره «1» که عکس نقیض گزاره «2» است نیز درست است گرچه ما در برهان نهم آن را مشکوک الصدق فرض کرده و از طریقی که مستند به وجود واجب نباشد آن را اثبات کردیم. 4: ادعای ایشان که «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانی است»، باطل است؛ زیرا علاوه بر این که قبلا در جواب به بیانات جلسه 28 اثبات شد که تثلیث مواد باطل است و روشن شد که هر حقیقتی یا واجب بالذات است یا ممتنع بالذات؛ باید گفت آنچه فلاسفه به عنوان «حقائق امکانی» مطرح کرده‌اند فی الواقع ممتنع الوجود بالذات است نه ممکن بالذات؛ زیرا ممکن بالذات را تعریف کرده‌اند به «حقیقتی که بحسب ذاتش، نه موجود است و نه معدوم»؛ روشن است چنین حقیقتی بخاطر این که موجودیت و معدومیت هر دو بحسب ذاتش از آن مسلوب‌اند مصداقی از ارتفاع نقیضین و ممتنع بالذات است؛ بنابراین بازگشت گزاره «برخی معدومها، عدم یک حقیقت امکانی‌اند» این است که «برخی معدومها عدم ممتنع الوجود بالذات‌اند» و چون عدم ممتنع بالذات، همان واجب الوجود بالذات است نتیجه گزاره این می‌شود که «برخی معدومها واجب الوجودند» ولی روشن است که این گزاره طبق بیانات اولین مقدمه براهین عدمی، باطل است.
🔵 يادداشت‌ها 🟠یادداشت‌های قرآنی 🖌 موضوع: امکان توبه در قیامت و موثریت آن در رهائی از عذاب 🔶گرچه در مواضع خاصی از مقاطع قیامت، توبه پذیرفته نیست، (مثل یوم البعث، طبق ۵۶ و۵۷ روم)، ولی در غیر آن مواضع خاص، آیات زیادی دلالت دارند که در قیامت و رهائی از عذاب وجود دارد و توبه از گناهان نزد خداوند امر مطلوبی است؛ 🔸از جمله این آیات، آیات (۷۴ تا ۷۹ زخرف) است، در این آیات چنین آمده است. 🌸«إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ، لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمینَ، وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ، لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ، أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُون»🌸. 🌺مجرمان، در حال یأس از رحمت خدا، در عذاب جهنم جاودانه‌اند و عذابشان کاسته نمی‌گردد؛ ما به آنان ظلم نکردیم بلکه خودشان ستمکارند؛ آنان فریاد برآورند که اى مالک دوزخ، پروردگار تو ما را بمیراند؛ اما مالک می‌گوید شما ماندگارید؛ زیرا حق بسراغ شما آمد اما اکثر شما نسبت به حق ناخوشنودید؛ آنان بر امر ناخوشنودی از حق، اصرار می‌ورزند ما هم (بر عذاب) اصرار می‌ورزیم🌺. 🔷 توضیح مدعای ما این است که جمله «وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ» جمله حالیه است که حال و وصف افراد محکوم به حکم در جمله را بیان می‌کند؛ بنابراین این جمله قیدی برای مفاد جمله قبل است؛ 🔹و بر این اساس، معنی جمله «إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ، لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ» این می‌شود که مجرمان، در حال یأس از رحمت خدا، جاودانه در عذاب جهنم‌اند و عذابشان کاسته نمی‌گردد؛ 🔸نتیجه مترتب بر این قید، این است که مجرمانی که از یأس، توبه کرده، و به رحمت خدا امیدوار گردند، عذاب آنها نیست و نیز عذابشان خواهد شد؛ 🔶مؤید این بیان، فرازی از دعای کمیل است؛ مضمون این بخش، در دعای کمیل از امیرالمؤمنین نیز نقل شده است آنجا که می‌فرماید: 🌸«یا مولاى فکیف یبقى فى العذاب و هو یرجو ما سلف من حلمک ام کیف تؤلمه النّار و هو یأمل فضلک و رحمتک🌸» (یعنی: مولای من، مجرم چگونه در عذاب باقی خواهد ماند!؟ در حالی که به بردباری پیشین تو امید بسته است؛ و یا چگونه آتش او را رنج خواهد داد در حالی که به فضل و رحمت تو امیدوار گشته است!؟)؛ 🔷 قرار دادن چنین پاداش مهمی تشویقی است به توبه از یأس در جهنم که خود بر جواز توبه در آنجا دلالت دارد. @oshaghierfan & ادامه در پایین 👇👇👇