eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘ -پیکر بی سر نوزادش رو با نامه ای فرستادند در خونه اش ...
🌼فـرهنگ یعنی: 🍁 تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه 🍁 لهجه دیگران رو مسخره نکنیم. 🍁 واسه خودت زندگی کنی وواسه حرف مردم زندگی نکنی 🍁 اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه! 🍁 الگو بگیریم ولی کپی نباشیم. خودمون باشیم 🍁 در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی 🍁 سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم. 🍁 مطالب، شعرها و خبرها رو حتما با ذکر منبع به اشتراک بذاریم 🍁 خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده 🍁 حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم 🍁 وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی 🍁 تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم 🍁 رشته تحصیلی یا شغل کسی رو مسخره نکنیم. همه مشاغل و همه رشته های تحصیلی نیاز جامعه هستند 🍁 خونه کسی رو که وای فای داره،با کافی نت اشتباه نگیرید 🍁 توی مهمونی، چند مدل غذادرست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم دور 🍁١۴ آبان روز فرهنگ عمومی گرامی باد 🌼🍂 ♥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دم اذانی😍🌹 😐 آنقدرتندمیخونہ‌💔کہ‌نصف‌کلمات‌هم‌ دُرُست‌ادانمیکنہ🐚 بعدانتظارداره‌رحمت‌ الهی🖇 مثل‌سیل‌سرازیربشہ‌توزندگیش🌿 ☝🏻 هیچےتوزندگیت‌درست‌نمیشہ🙂 -والسلام ! التماس دعا🤲 نماز اول وقتش میچسبه😍👌
🌷🌷🌷 مبارك باد نزول رحمت الهی،، باران 、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ``、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦``、ヽ`💦、ヽ、ヽ`💦 ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ``、ヽ`💦`、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ💦、、ヽ``、ヽ`ヽ💦`` 、ヽ💦``、ヽ`、ヽ、ヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`ヽ`` 、ヽ💦 خدایا همینطور که زمین را شستی با زیبایی بارانت ببار و از بین ببر همه ی بیماری ها، ببار بر همه بیماران شفاءکامل وسلامتی را وبر همه مردگان رحمت و مغفرتت را و برهمه اسیران وگرفتاران دربند زندان آزادی را و بر همه درماندگان و گرفتاران فرج ورهایی را بر همه آنان که دوستشون داریم خیر وبرکت🙏🌹 و مولایمان را برسان😍👌☺️🌸🦋💞 اللهم عجل لولیک الفرج💚💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 وقتی سوگل گوشی را گذاشت پیش خودم گفتم: - خب باز میکردی می آمدم بالا چه کاری بود! خلاصه صبر کردم تا آمد پایین من هم مثل همیشه با ذوق دستم را جلو بردم برای دست دادن. باخوشرویی گفتم: - سلام گل دختر چرا باز نکردی بیایم بالا؟ سوگل با لحن خیلی تندی گفت: -به نظرت بالا مناسب شخصیت دختر حااااااج آقاااااعلوی بزرگ هست؟ وقتی اسمم بابام را کشیده و با تمسخر گفت خیلی عصبی شدم ولی بازهم آرامشم را حفظ کردم و خیلی آرام گفتم: - من از آن محیط خوشم نیامد. هنوز می خواستم حرف بزنم که... سوگل دسته کلید ماشین را از دستم کشید و گفت: ماهم از خیلی کارهایت خوشمان نمی آید... بعد هم رفت و در را محکم بست. من درکمال تعجب که چرا چنین رفتاری کرد چند باری دستم را روی زنگ گذاشتم که با مینو صحبت کنم ولی باز پشیمان شدم. به خودم گفتم: - من کار اشتباهی نکرده ام که حالا پشیمان باشم و بخواهم عذرخواهی کنم. به طرف خیابان شروع به حرکت کردم هرچه بیشتر فکر می کردم به این نتیجه می رسیدم که من بهترین کار را انجام دادم. برای اولین تاکسی زردی که به طرفم می آمد دست بلند کردم و بعد از سوار شدن آدرس را به راننده دادم و گوشی ام را برداشتم و برای مینو پیامکی نوشتم و ارسال کردم - همیشه برای داشتن دوست هایی مثل شما خوشحال بودم ولی امروز برای خودم متاسف شدم. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ✍ ❀ツ
۱۰ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 از خواب که بیدار که شدم یک نگاه به ساعت انداختم ساعت نزدیک دوازده بود. گوشی را که چک کردم چند تماس وپیامک از طرف سوگل داشتم. همه ی آنها به این که چرا ماشینش را نبردم ختم می شُد. زنگ زدم به سوگل ببینم خانه هست تا ماشین را برایش ببرم. بوق اول صدای فریادش بلند شد وسریع گفت: - چرا گوشی را جواب ندادی ماشین رابیاور کار دارم... گفتم: - دیشب گوشی را بی صدا کردم الان میایم. هنوز خواستم صحبت کنم که صدای بوق نشان از قطع کردنش می داد. یه نگاه به گوشی کردم و یه بی ادبی به سوگل. پاشدم به کارهایم کمی سرو سامان دادم. خیلی گرسنه ام شده بود به آشپزخانه که رفتم نگاهم به یک یاداشت که روی یخچال نصب شده بود افتاد ؛ ملوک برای من یادداشت نوشته بود. - شب زود بیا مهمان داریم. با کلمه ی مهمان کاغذ روی یخچال را پاره کردم انگار قرار بود تمام حرصم را سر این کاغذ بیچاره خالی کنم. قابلمه ی روی گاز بد چشمک میزد. ماکارااااانی چه ماکارانی خوشمزه ای هم درست کرده بود از حق نگذرم دستپخت عالی داشت. نهارم را خوردم ؛ سریع آماده شدم و به خانه ی سوگل رفتم. یک بیست دقیقه بعد درآپارتمانش بودم (سوگل و مینو باهم زندگی می کردند ) زنگ که زدم سوگل آیفون را برداشت وگفت: - الان میایم... 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ✍ ❀ツ