eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا طلائیه است؛ سرزمین شهیدان در هر گوشه این خاک، شهیدان قدم گذاشتند. طلائیه روزهای سخت عملیات خیبر را از یاد نمی‌برد؛ تو هم از یاد مبر. روزهایی که رعنا قامتان جوان، پا در معبر شهادت گذاشتند و آتش توپ و خمپاره ها و مسلسل ها و چه میدانی تو که آتش نشان های طلایی چه بود.
اینجا روزهای سختی را به یاد دارد. جنگاورانی که با دستان خالی به نبرد با دشمن رفتند. محمد ابراهیم همت و یارانش، حسین خرازی و خیل جنگاورانش، آن روزها، همه در اینجا بودند. در آن روزها، در هر گوشه این دیار خون می بارید. و اگر خوب گوش بسپاری، می توانی زمزمه شبانه جنگاوران را با گوش دل بشنوی. و صدای چکاچک شمشیرهاشان را.
آداب زیارت را به جا آورد نیت کن که شهیدان با تو هم کلام شوند. با تو سخن بگویند.
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
یادش بخیرسالی که رفتیم راهیان نور یادش بخیرکربلا
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ المُرتَجیٰ لِإزالَهِ الجَورِ وَالعُدوانِ...سلام بر تو ای مولایی که همه مظلومان تاریخ به ظهور تو چشم دوخته اند.سلام بر تو و بر روزی که درخت ستم و دشمنی را از ریشه خواهی خشکاند!
1_211186273.mp3
5.37M
بی تو در محفلِ ما، شور و صفایی نَبُوَد..
جانم فدایت یا صاحب الزمان(عج) بی تو در محفلِ ما، شور و صفایی نَبُوَد..
💠 💠 🌸بغداد بودیم ، میخواستیم با هم بریم بیرون ، به من گفت : وضعیت حجاب در بغداد چطوره ؟ گفتم : خوب نیست ، مثل تهرانه . 🌸گفت : باید چشممون را از نامحـرم حفظ ڪنیم تا توفیق شهادتــ را از دست ندیم . بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش . 🌸در ڪل مدتی ڪه در بغداد بودیم همینطور بود . تا اینڪه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم . 🌹 مدافع حرم
طلاييه يكي از محورهاي مهم عملياتي خيبر و بدر بوده است كه بعد از دفاع مقدس مقري براي جستجوي پيكر مطهر شهدا در اين منطقه داير شد، در جايي از اين نقاط مورد تفحص، حسينيه ابوالفضل(ع) بنا شده كه به عنوان يادمان شهداي اين منطقه اكنون ميزبان زايران كربلاي طلاييه به شمار مي رود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ طلاییه ام، ای دل آرام بگیر!... دلتنگ طلاییه ام ای دل آرام بگیر! می دانم که بعد از یک سال انتظار، دیگر توان دوری از آن دیار آسمانی را نداری. حس غریب دلم را به که بگویم؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده. حسی که بی تابم می کند برای غروب طلائیه. ای خدا تو فقط میدانی که تا چه اندازه برای آسمان طلائیه دلتنگم... طلائیه! از فراز همه روزهای که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دلِ در کویر مانده را فرو نشان. می خواهم در تو جاری شوم. می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دل هایی که آشیان نکرده اند. طلائیه! می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابان های زخم خورده ی طلائیه مجنون شد. بزودی می آیم تا رد پای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست و جو کنم. طلائیه! من از سکوت رازآلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو که سخت دلتنگم...
یکی از سخت ترین مراحل عملیات طولانی کربلای 5 تصرف و نگهداری منطقه ای بود به اسم سه راه شهادت. هر نیمه شب خاکریز اطراف سه راه کامل میشد.صبح روز بعد تانکهای عراق اونقدر شلیک میکردن تا خاکریز محو میشد!اونوقت هرجنبنده ای که به سمت سه راه میآمد تو دید مستقیم دشمن بود. یه روز بدجوری تو منطقه خمپاره میریخت.بچه ها داخل سنگر بودن اما حدود بیست نفر به شدت مجروح شده بودند.یک ساعت بعد یه نفربر هرجوری که بود خودش رو به منطقه سه راه شهادت رسوند.بعد از تخلیه ی بار،مجروحین رو سوار نفربر کردیم.راننده میگفت دیگه جا ندارم ولی ما اصرار میکردیم که این یکی رو هم سوار کن.همه مجروحین رو پشت نفربر جا دادیم.دیگه هیچ جایی پشت نفربر نبود.در رو بستیم و راننده حرکت کرد.خاکریزی وجود نداشت.راننده باید سریع از این منطقه عبور میکرد.از داخل سنگر به دور شدن نفربر نگاه میکردیم.یهو رنگ از چهره همه ما پرید.گلوله تانک عراقی به کمر نفربر اصابت کرد.نفربر تو شعله های آتش میسوخت.هیچ راه خروجی برای آن مجروحان وجود نداشت. چند نفری میخواستند برن کمک اما بارش رگبار تیربارهای عراقی زمین گیرشون کرد. صدای ناله ی مرگ را برای اولین بار در آنجا شنیدم.مجروحین داخل نفربر از عمق جان فریاد میزدند و میسوختند. اشک میریختیم.ناله میکردیم.هیچ کاری از دستمون ساخته نبود.سوختن بهترین دوستانمون رو فقط از دور نگاه میکردیم. بوی گوشت سوخته فضا رو پر کرده بود.صدای گریه ی بچه ها قطع نمیشد. هوا که تاریک شد رفتیم سراغ نفربر.در رو که باز کردیم چیزی رو که میدیدیم باور نمیکردیم. هیچی باقی نمانده بود
1_225158206.mp3
10.2M
🔈 | هنوز هم فرصت برای شهید شدن باقی است...
GolchinShab11Moharram[01] (2).mp3
1.42M
گلی گم کرده ام می جویم او را . . .
سردار جهروتی زاده درباره لحظات شهادت محمد ابراهیم همت می‌گوید: در حالی که به عقب برمی‌گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز قطع شده بود. از روی لباسهایش متوجه شدم حاج همت است اما چون شهادتش برایم دردناک بود، خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزها در بندیم هوایمان گرفته... هوایتان کرده.. خواب دیدم دوباره سربندها در سر بنده ها جا گرفته ... دلتنگ کربلای ایرانم دلمان تنگ شلمچه است امسال....
به یاد سردار شهید فرمانده گردان تخریب لشگر 10 سیدالشهدا (ع) لیرغب المؤمن فی لقاء ربه ... عجب رازی در این رمز نهفته است ! كربلا آمیزه كرب است و بلا ... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند ، تشنگی راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می دانی ـ نرسند ، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ ( )