eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
39.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⃣💚✨🌹 یا امام رضا ع💚 باز هم میل زیارٺ ڪرده ایم از راه دور نیٺ از ما قصد از ما رفت و آمد با شما ما ڪبوترهای بی بالیم اما آمدیم لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸﷽🌸🍃 😍🌹 💝پیروان ما را در سه چیز امتحان کنیدوببینید : ۱- آیادر نماز اول وقت مواظبت میکند. ۲- در حفظ اسرار پایبند است. ۳- درحفظ و تقسیم اموال برادران ایمانی خود، مقیَّدمیباشد...... [ ازحضرت امام صادق علیه السلام ] 📚 الخصال ص۱۰۳ ✅نماز_اول_وقت💚 🌹التماس_دعای_فرج🤲 آلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 😍👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 الله_اکبر🦋 🌸 🌸 💚 😍 خدایۍ‌این‌مژدھ‌🎉روبدن، واڪنشت‌چیہ؟ + ذوق‌مرگم‌نمیشم قطعا‌میمیرم😭♥ ╭─•─•⇝❁♡•♥•♡❁⇜•─•─╮ 💚💚💚😍😍😍 ╰ ─•─•⇝❁♡•♥️•♡❁⇜•─•─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولاجان اومدم با آه و گریه 😭 روم سیاهه یابن الحسن شبتون پرنور✨ التماس دعای فرج✨ اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج به حق حضرت زینب علیها السلام •┈••✾ 🍃🌹🍃✾••┈• مهدوی😊💚😍👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از در رفتم بیرون که داشتم میخوردم به رئوف!!!!😶😶 هم خودش هم من چند ثانیه ای تو شوک بودیم!!!😵 سریع خودمو جمع کردم تا بیشتر پیشش ضایع نشم!!!😓😓 رفتم کنار و آروم گفتم:ببخشید!!!😢😓 با لبخند🙂 گفت:اشکال نداره!!!😙پیش میاد!!!!😌شما هم ببخشید!!!!😓 نمی دونم چرا،اما اون حرفش از صد تا فحش،بدتر بود!!!!😤 یعنی پیش خودش فکر میکنه من دست و پا چلفتی ام؟؟؟؟😒😒😒 تو دلم اداش رو در آوردم:"پیش میاد!!!!"😠😠😠 . . . خب رسیدیم چَماستان!!!!🙃🙃 یه خرده تو روستا گشت زدم تا بقیه ی اعضای گروه هم بیان!!!!👥👥 باورم نمیشه!!!😲😲 یعنی واقعا چنین جاهایی وجود داره؟؟؟؟😱😱😱 شاید بپرسین:مگه اونجا چی داره؟؟؟؟🤨🤨 توی یه جمله بخوام بگم:"هیچی نداره!!"😨😨 نه آب درست و حسابی داشت💧،برقشون هم خیلی کم بود⚡،اصلا حموم نداشن🛁،بچه هاشون اونقدر کثیف بودن،دیگه داشتن سیاه می شدن🧒🏿👧🏿!!!!!داشت گریه ام می گرفت!!!😢😢 دیگه باید کارم رو شروع کنم!!!!🛠 با این که اول دلم نمی خواست بیام،اما بعد گفتم:حالا که رئوف کار میکنه(رئوف چون پزشک👨🏻‍⚕ بود،به بابا جون 🧔🏻کمک می کرد!!!)،منم باید کار بکنم!!!🛠 از یه طرف هم وقتی بچه هاشون🧒🏿👧🏿 رو دیدم،تو تصمیمم مصمم شدم!!!!🤗 من مسولیت هدایت بچه های روستا🧒🏿👧🏿 رو به عهده گرفتم!!!👊🏻 قرار بود با بچه ها 🧒🏿👧🏿کاردستی 🧸درست کنیم و نقاشی🖼 کنیم!! سخت تر از چیزی بود که فکر می کردم!!!!😩😩 چون با زبون محلی حرف می زنن،حرف هاشون رو نمی فهمم!!!😞 تازه؛چون جزء روستاهای محروم بودن،خیلی از چیز ها رو تا حالا ندیده بودن؛مثل قیچی✂،چسب💈و..... واسشون بادکنک🎈برده بودیم!!! وقتی بهشون دادیم،خیلی ذوق کردن!!!😆😆 . . دیگه شب شده بود!!!!🌃 رفتم پیش بابا جون🧔🏻تا ببینم کارش چطور پیش میره!!!!😎😎 حواسم نبود که رئوف هم پیش بابائه!!!!🙃 اگه یادم بود هیچ وقت نمی رفتم،چون...... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
اگه یادم بود هیچ وقت نمی رفتم، چون .... ادامه👇🏻👇🏻👇🏻 وارد محوطه شدم!!! سر و صدا خیلی زیاد بود،بوی دارو های شیمیایی میومد!!!!👨🏻‍🔬🧪🌡💉 داشتم می رفتم طرف بابا و رئوف که طاهر جلوم سبز شد!!!!🧑🏻 طاهر با تندی گفت:کجا می رفتی؟؟؟🤨 من با بیخیالی گفتم:واسه تو که مهم نیست!!!😌😌 طاهر تقریبا داد زد:کی گفته؟؟؟من هر چقدر ساکت باشم،اما رو خواهرام غیرت دارم و باید بدونم خواهرم تو جایی که پُره مرده چی کار می کنه!!😠😠 یکم ترسیدم!!!😨 تا حالا سابقه نداشته طاهر صداشو بلند کنه!!!🗣❌ نیم نگاهی به رئوف که با تعجب😳 ما دو تا رو نگاه می کرد،انداختم!!!!👀 طاهر ردِ نگاهم رو گرفت و به رئوف رسید!!!!🧑🏻 رئوف سریع سرشو پایین انداخت و مشغول ویزیت مریض ها 🤧😷🤒🤕شد!!! طاهر دستم ✋🏻رو محکم کشید و به سمت بیرون برد!!😠 نالیدم:طاهرر😢😢 طاهر تند گفت:شما ساکت!!🤫😡 دیگه داشت اشکم در میومد!!!😢😢 منو بُرد پشت ساختمون🏢،کنار تنها شیر آب🚰 روستا!!!!! گفت:حالا بگو میخواستی بری پیش اون پسره🧑🏻 چی کار؟؟؟؟🤨 سعی کردم ترسم😨 رو پنهان کنم و خودم رو بیخیال🙄 نشون بدم:کدوم پسره؟؟🧑🏻 طاهر غرید:رئوف!!!!😡 منم گفتم:آهان!!!آقا رئوف رو میگی🧐؟؟؟؟خب راستش من داشتم می رفتم پیش بابا...🤓🤓 حرفم رو برید و گفت:منو احمق فرض کردی؟؟🤓🤓فکر کردی اون روز ندیدم چطوری نگاهش👀 می کردی!!! واای!!!😨بدبخت شدم!!😰پس طاهر اون روز منو دیده!!😱 یعنی پیش خودش چی فکر کرده!!!!😫😫 تا اومد یه چیز دیگه بگه،رئوف اومد و گفت:..... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦