eitaa logo
آموزش گام به گام مداحی
1.1هزار دنبال‌کننده
184 عکس
117 ویدیو
43 فایل
ارتباط با مدیر کانال لطفاً نقطه نظرات و انتقادات خود، راجع به نحوه چینش مطالب و... و حتی سؤالات خود را با ما در میان بگذارید تا در اولین فرصت رسیدگی شود.باتشکر @Shahrokh99 برای رفتن به اول کانال اینجا کلیک کنید.👇👇 https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir/4
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5818876139921212921.mp3
6.31M
ضمن عرض تسلیت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله تا دقیقه 6 است بقیه در حاج اسماعیلی شهادت حضرت زهرا س 😭😭😭 https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
شفیعه ا ی که شفا می دهد، جواب شده است فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خراب شده است نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتی اَست که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حساب شده است *گفتم:بابا! مادر مُرد...روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خورد زمین، هی بلند میشد...وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا...زینبین هر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن...اومد بالا سر زهرا نشست،پارچه رو کنار زد...فاطمه جان!...* برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرر دارد همان کسی که به او حورا خطاب شده است از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان! چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی از درخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه...از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه... چقدر لطیفِ...اون وقت اون نامرد سیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبش پر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده...* مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضی پرداخت برای دادن مهرش، چقدر آب شده است دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست دلیل شرم علی، قصه طناب شده است محسن حنیفی *همچین که پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادر تا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته...دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِ دلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟ علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِ رسول الله! دید جواب نمیآد...مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد...رمز و کلیدِ قفلِ زبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی ام....تا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد...دید علی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه...زهرا با همون دستِ شکسته، که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بار سوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار...دست رو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره...اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یه بار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشه باید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دید انگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجور گریه نکن... شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسین نمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروع کرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم...* ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم سخنی گوی دلم را خوش کن تو که آتش زده ای خاموش کن https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
وقتی حضرت زهرا(س) از دنیا رفته بود و جنازه ایشان روی زمین بود، «لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ(س) قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)» آنگاه که زهرا درگذشت، امیرالمؤمنین کنار جنازه اش ایستاد. «وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» اینطور دعا کرد: خدا! من از دختر پیغمبرت راضی هستم. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ أُوحِشَتْ فَآنِسْهَا»؛ خدا! اکنون که فاطمه تنها شده، تو خودت همدم او باش. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ هُجِرَتْ فَصِلهَا» خدایا! فاطمه جدا شد، ولی تو وصلش کن. آخرین جمله اش اینست: «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْكُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»[1] خدایا! به فاطمه ستم شد، خودت دادِ او را بستان که تو بهترین دادستانی. علی چه می‌خواهد بگوید؟ یک ستم این بود که فدکش را غصب کردند. اما ستم بالاتر چه بود؟ ستم بالاتر روایتی است که از خود فاطمه(س) نقل شده است. می‌گوید: من پشت درب بودم، درب خانه‌ام را آتش زدند؛ شعله آتش زبانه می‌کشید؛ «وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ»؛ چنان لگدی به این درب نیم سوخته زد که این درب روی من افتاد؛ «وَ أَنَا حَامِلٌ»؛ در حالی که من باردار بودم؛ «فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي »[2] با صورت به زمین خوردم... در این حال فاطمه دو نفر را صدا کرد. اوّل گفت: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»؛ ای پدر، آیا با دخترت اینطور رفتار می‌کنند؟! نفر دوم فضّه بود؛ گفت: «آهِ يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي! فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْل»[3] فضه بیا، محسنم را کشتند.. پی نوشت : [1].بحارالأنوار، ج 100،ص 256 . [2].بحارالأنوار،ج 30،ص 349. [3].بحارالأنوار،ج 30،ص 293.
سفارش‌های حضرت فاطمه(س) به امیرالمؤمنین(ع): وقتی حضرت احساس کرد که دیگر هنگام رحلتش فرا رسیده، ام ایمن و اسما را دنبال امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و امیرالمؤمنین حاضر شدند. ایشان به حضرت عرضه داشتند: احساس میکنم که خدا دیگر مرا دعوت کرده و دیگر همین ساعت‌ها به پدرم ملحق می‌شوم. اموری را در قلب و سینه خودم نگه داشتم که می‌خواهم آنها را با شما در میان بگذارم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "دختر رسول خدا، آنچه در دل داری، با من در میان بگذارید و وصیت‌هایتان را بفرمایید." نقل است: «فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي».[1] برای اینکه حضرت اسرار را می‌خواهند بگویند، بالا سر فاطمه زهرا نشستند. آخرین ساعات بی بی دو عالم است و هر که در اتاق و خانه بود، بیرون فرستادند. فاطمه زهرا(س) به امیرالمؤمنین(ع) عرضه داشت: «يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي». تو در دوره ای که با من بودی، مرا دروغگو نیافتی. من به تو خلاف نگفتم. در حق تو خیانت نکردم. در هیچ امری با تو مخالفت نکردم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: همسر عزیزم، به خدا پناه می‌برم، این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ «فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي». دختر رسول خدا، خداشناس‌تر از این حرف‌ها و متقی‌تر از این درجات هستی. درجات تو بالاتر از اینهاست. تو گرامی هستی نزد خدا و خائف درجات تو بالاتر از اینهاست که من بخواهم فردای قیامت از تو حساب بکشم و بگویم: چرا با من مخالفت کردی و شأن شما رفیع‌تر از این حرف‌هاست که بخواهی من از تو راضی شوم. بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «قَدْ عَزَّ عَلَيَّ مُفَارَقَتُكِ وَ تَفَقُّدُكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكِ وَ فَقْدُكِ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَى رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِينِي بِمَا شِئْتِ».[2] جدایی تو برای من خیلی سخت است. مصیبت پیغمبر با رفتن شما دوباره برای من زنده شده است. مصیبتی که برای امیرالمؤمنین فاجعه آمیز و ناگهانی است. چقدر تلخ و سخت است. کسی جز خدا نمیداند سختی این مصیبت را. چقدر این مصیبت مرا غصه‌دار کرده. این مصیبتی است که نمی‌شود جبران کرد. ساعتی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا در این خلوت گریستند. امیرالمؤمنین سر فاطمه را از روی بستر برداشتند و به سینه چسباندند. بعد فرمودند: فاطمه جان! هر وصیتی داری، بفرما. اگر چه من مأمور به صبرم، ولی خواهی دید که وصیت تو را عملی می‌کنم. در این امر مأمور به صبر نیستم. هر چه وصیت کنی، وفا می‌کنم. بعد بی بی دو عالم وصیت کردند و فرمودند: علی جان! برای من تابوتی درست کن و بدن مرا در تابوت قرار بده. بعد شکل تابوت را ترسیم کردند. شاید برای این بود که این پیکر نحیف و چیزی که جز یک سایه از آن نمانده، مقابل چشم امیرالمؤمنین(ع) و عزیزانش قرار نگیرد. بعد فرمود: علی جان! وصیت من این است که آنهایی که ظلم کردند، نباید در تشییع جنازه من حاضر شوند. شبانه خودت مرا غسل بده و خودت مرا کفن کن و مخفیانه بدن مرا بردار و خودت مرا در قبر بگذار. وقتی روی قبر مرا پوشاندی، مقابل صورت من بنشین و در تاریکی شب برای من قرآن تلاوت کن. بعد فرمودند:«وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أُوصِيكَ فِي وُلْدِي خَيْراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَيْهَا أُمَّ كُلْثُومٍ».[3] تو را به خدا می‌سپارم. مراقب فرزندان باش. ایشان دختر کوچکش را در آغوش گرفت و آخرین وداع را با این دختر کرد و فرمود: علی جان! وقتی این دخترم به سن رشد رسید، آنچه در منزل دارم، به این دخترم بسپارید. سپس امیرالمؤمنین و حسنین را به مسجد فرستاد. در بعضی مقاتل هست که خودش با حسنین به مسجد النبی رفت و دو رکعت نماز خواند. روز آخر حضرت از جا برخاستند و بعد به حسنینش فرمود: عزیزانم! شما پیش پدرتان بمانید. و خودش به منزل برگشت. ایشان به اسما فرمود: من داخل حجره می‌شوم. در بعضی نقل ها دارد که نماز مغرب را خواند و فرمود: اسما من داخل حجره می‌شوم. بعد از ساعتی بیا و مرا صدا بزن. اگر دیدی که جواب ندا
دم، علی(ع) را خبر کن. اسما می‌گوید: ساعتی گذشت و وارد خانه شدم و دیدم حضرت پاهای خود را به سمت قبله دراز کرده و روپوشی روی خود انداخته و هر چه صدا زدم، جوابی نشنیدم. روپوش را کنار زدم و دیدم بی بی دو عالم دست را زیر صورت گذاشته و روحش با عالم بالا مفارقت کرده است. کسی را دنبال علی(ع) فرستادم. وقتی امیرالمومنین(ع) خبر را شنید، به صورت روی زمین آمد و در فاصله کوتاه مسجد و منزل، هی می‌نشست و بر می‌خاست. ای گل صد برگ من پر پر مشو/ شمع من خاموش وخاکسترمشو / از حدیث کوچه غرقِ آتشم / فاطمه، از توخجالت می‌کشم.. پی نوشت : [1].بحارالأنوار، مجلسی، ج43، ص 191، باب 7، ما وقع عليها من الظلم و بكائها...، ص155. [2].همان . [3].بحارالأنوار، مجلسی، ج79، ص27، باب 12، الدفن و آدابه و أحكامه ...، ص14.
وقتي از بزرگی سوال شد بنظر شما شب اول قبر و قیامت چه چیزی بین این همه عباداتی که کردید دست‌تان را می‌گیرد که اگر آن عمل را نشان بدهی خدا بفرماید: من این را خیلی قبول دارم. پاسخ داد : من خیلی دلم به اعمالی که انجام دادم خوش نیست. شب اول قبر اگر خدا بفرماید: چی آوردی؟ می‌گویم: محبت حضرت زهرا(س) را آوردم. برای این خانم گریه کردم. حضرت زهرا سفره خصوصی است. امام باقر(ع) فرمود: مادرمان حضرت زهرا روز قیامت می‌آید از صحرای محشر عبور بکند، مثل مرغی که دانه را از خاک جدا می‌کند شیعیانش را جدا می‌کند. اما نمیدانم داغ حضرت زهرا(س) با امیرالمومنین و بچه‌هایش چه کرد! با زینب چهار ساله چه کرد. امیر المومنین وقتی پیامبر(ص) را از دست دادند آن قدر بی‌تابی نمی‌کردند، اما در شهادت فاطمه زهرا(س) فرمود: دیگر اندوه من دائم است. دیگر شب‌های علی به بیداری سپری می‌شود. دیگر فاتح بدر و خیبر خانه نشین شده، زانوهای غم را بغل کرده است. من نمی‌دونم آن شب وقتی بدن آزرده حضرت زهرا(س) را توی قبر گذاشت، چه حالی داشت. این صورت آزرده فاطمه زهرا(س) را باز کرد، روی خاک گذاشت. فاطمه جان علی را حلال کن. خیلی برای امیرالمومنین سخت بود. بند کفنت را به لحد بگشودم رویت که نشان من ندادی دیدم صورت زهرا(س) را روی قبر گذاشت. وقتی که دست‌هایش را از روی قبر تکان داد، همه غم‌های عالم به دل علی هجوم آورد. رو کرد به قبر رسول الله(ص) خطبه طولانی خواند. اما دل آقا آرام نشد. اما یک وقت دیدند آقا خم شد و صورت روی خاک زهرا... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»[1] [1] . الكافي/شیخ کلینی/1/230/باب ما أعطي الأئمة ع من اسم الله ...ص:230
«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ».[1] مصیبت بی بی دو عالم آنقدر سنگین است که کمر امیرالمومنین علی(ع) زیر بار این مصیبت خم شده. در طول این چند روز چه بر علی گذشت؟ آیا حضرت فاطمه(س) که رسول خدا(ص) خم می‌شد و دستش را می‌بوسید و به استقبالش می‌رفت و او را در جای خود می‌نشانید؛ دخترش را می‌بویید و می‌فرمود: «فِدَاهَا أَبُوهَا»،[2] بوی بهشت را از فاطمه می‌شنوم. فاطمه ای که حضرت درباره او می‌فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا»؛[3] به کسی یا چیزی یا امری غضبناک شود خدا غضب می‌کند. اگر حضرت فاطمه(س) راضی شد، خدا راضی می‌شود. حضرت فاطمه ای که حضرت می‌فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ»؛[4] فاطمه(س) روح من و جان من است. حضرت فاطمه ای که می‌آمد درب خانه‌اش، پیغمبر اجازه می‌گرفت و وارد می‌شد. بی‌اجازه وارد خانه نمی‌شد. حضرت فاطمه ای که پیغمبر خدا وقتی مسافرت می‌رفت، آخرین خانه برای وداع، خانه حضرت بود. وقتی برمی‌گشت، اولین خانه ای که وارد می‌شد خانه حضرت فاطمه(س) بود. آیا این حقایق تاریخ رد کردنیست؟! مدینه طوری غریب شود که بریزند خانه‌اش را آتش بزنند! او را بین در و دیوار بگذارند! نامحرم‌ها در کوچه او را محاصره کنند! از امام صادق(ع) سؤال شد: آقا! سبب وفات حضرت فاطمه(س) چه بود؟! حضرت فاطمه(س) که جوان بود. فرمود: قنفذ فلانی به دستور او حضرت را هدف قرار داد؛ وقتی آمد کمربند امیرالمومنین(ع) را گرفت، دومی دستور داد مغیره، دست حضرت فاطمه(س) را کوتاه کن. چه کردند؟ هجوم دسته جمعی به حضرت فاطمه(س) بردند. تعبیری که از امام مجتبی(ع) نقل شده، این است که حضرت به مغیره رو کرد و فرمود: تو همان کسی هستی که آنقدر مادرم را زدی که غرق در خون شد. امیرالمومنین علی(ع) صحنه ها را دیده و طبق پیمانی که از وی گرفته شده صبر کرد. در نقل کافی شریف هست که وقتی بعضی از این صحنه ها را جبرئیل نقل کرده که یا رسول الله(ص) باید علی(ع) میثاق به صبر کند. حضرت به رو افتاد و بعد عرض کرد: یا رسول الله(ص)! اگر خدا مي خواهد صبر کنم، صبر می‌کنم. حضرت علی(ع) صبر کرد. وقتی شب بدن حضرت فاطمه(س) را غسل و کفن کرد، تحویل رسول خدا داد عرض کرد: «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي»؛[5] فرمودی صبر کن، تحمل کردم ولی دیگر صبرم کم شده. «يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»؛ [6] دیگر غصه من پایان پذیر نیست؛ دیگر تا آخر عمر از این غصه خواب به چشم علی راه ندارد. یا رسول الله(ص) خودت می‌دانی چه بر ما گذشته. «وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»؛[7] به زودی دختر عزیزت به تو خواهد گفت که امت تو پشت به پشت هم دادند که حضرت فاطمه(س) نباشد و او را نابود کنند. یا رسول الله(ص)! با علی اسراری است که حضرت فاطمه(س) در میان می‌گذاشت. تو از حضرت فاطمه(س) سؤال کن چه بر سر ما آمد و ما در این میثاق و عهدمان کنار شما ایستادیم. تعبیرم این است که یا رسول الله(ص) تو مرا وصیت کردی. آن چنان خاموش که کار حرف زدن به اشاره افتاده؛ اگر می‌بینی مخفیانه حضرت فاطمه(س) را آوردم و به خاک سپردم؛ اگر می‌بینی همه را دعوت به سکوت و آرامش می‌کنم که مبادا دشمن با خبر شود، این‌ها از وصیت و سفارش شماست یا رسول الله(ص). به وصف غربتم این بس بود که با سیلی ز گوش همسر من گوشواره افتاده پی نوشت (منابع) : [1]. مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمى/1/108/، دوم دعاى توسل .....، ص: 108. [2]. بحارالأنوار، مجلسی/43/20/باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض...، ص: 19. [3]. بحارالأنوار، مجلسی/21/279/باب 32، المباهلة و ما ظهر فيها من....، ص: 276. [4]. اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، شیخ صدوق، شیخ مفید/ج 1/105/38، باب الاعتقاد في الظالمين.....، ص: 102. [5]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید/10/265/195، و من كلام له ع .....، ص: 265. [6]. الكافي، شیخ کلینی/1/458/، باب مولد الزهراء فاطمة(سلام الله علیها) .....، ص: 458. [7]. همان.
«السَّلامُ علیکِ یَا فَاطِمَة الزَّهرا یَا بِنْتَ رَسُول الله.» از مظلومیت زهرا(سلام الله عليها) مخفی بودن قبر اوست طوریکه حتی زمان شهادتش نیز مخفی است. اما چرا باید یادگار پیغمبر زمان، مکان و محل دفنش مخفی باشد؟! در نقل آمده است امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌گوید، آمدم کنار زهرای مرضیه سلام الله علیها؛ امام حسن، امام حسین، زینب و ام کلثوم از اتاق بیرون رفتند، تعبیر اینست: «أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْت»[1] امیرالمؤمنین فرمودند: بچه‌ها بیرون بروید برای اینکه مادرتان زهرا می‌خواهد وصیت کند. امام علی(ع) نشست کنار زهرای مرضیه «و ضَمَّ رَأسَها علی صَدْره» زهرای مرضیه شروع کرد به وصیت کردن، اولین مطلبی که گفت این بود علی جان! از من راضی هستی یا نه؟! اشک در چشمان علی حلقه زد و فرمود: فاطمه جان! تو حتی یک بار مرا ناراحت نکردی. «فَوَ اللهِ... لَا أَغْضَبَتْنِی» به خدا قسم فاطمه یک بار ناراحتی مرا بر نیانگیخت. «لَا عَصَتْ لِی أَمْرا» در هیچ امری با من مخالفت نکرد. به امیرالمؤمنین می‌فرمود: «اِن کُنْتَ فی خَیْرٍ مَعَک ان کُنْتُ فی شَرٍّ مَعَک». «رُوحِی لِرُوحِکَ وِقَاءً وَ نَفْسِی لِنَفْسِکَ فِدَاء» علی جان! زهرا فدایت گردد! هر چه تو بگویی من مطیع هستم. آری، عمل زهرا شاهد بر این گفته است زیرا جانش را در راه علی داد. اما علی جان سفارش هایی دارم، نخست اینکه مرا شب غسل بده، شب کفنم کن و شب بدنم را به خاک بسپار؟! مگذار آن دو نفر بر بدنم نماز بخوانند و در تشییع جنازه‌ام حاضر گردند. علی جان! وقتی بدنم را به خاک سپردی، زود از کنار قبرم نرو؛ «اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی» بالای سرم بنشین، برایم قرآن و دعا بخوان! لحظه نخست دفن و قرار گرفتن در قبر، لحظه‌ایست که انسان احتیاج به مونس دارد،[2] چه مونسی بالاتر از امیرالمؤمنان. ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق[3] علی جان! برای من و یتیمانم اشک بریز و گریه کن! حسینم را فراموش نکن و از یاد مبر! پیراهن خود، در غم من چاک مکن از فاطمه یادگار اگر میخواهی جز نیمۀ شب جسم مرا خاک مکن خون‌های مرا ز روی در پاک مکن علی جان! مرا غسل چو نیمه شب به پیش کودکان دهی/ مبادا سینۀ مرا به زینبم نشان دهی علی جان! مبادا بچه هایم تنها بمانند و احساس غربت کنند! یا بقیة الله! یا فاطمة الزهرا شما سفارش کردید که کسی سر بچه‌هایت داد نزند تا آنها احساس غربت نکنند و آنها تنها نمانند؛ اما نبودی کربلا تا ببینی نازدانه‌های حسینت را چگونه با تازیانه رو به روی بدن مقدس بابا می‌زدند. «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.» پی نوشت(منابع) : [1]. بحارالانوار، ج43، ص 191. [2]. بحارالانوار، ج43، ص 134؛ کشف الغمه، ج1، ص 362. [3] بحارالانوار، ج79، ص 27؛ سوگنامه آل محمد، ص 29.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 جمعه با نام تو زیبا می شود ✨نام تو نقش دل ما می شود 🌸جمعه ای که با ظهورت سر رسد ✨چون قیامت شور و غوغا می شود 💫تعجیل درفرج 💫 🌷 🌷 https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir