eitaa logo
استاد سید رضا موید
1.6هزار دنبال‌کننده
17 عکس
4 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار مرحوم استاد سید رضا موید رضوان الله تعالی علیه ارتباط با ادمین 👈 @seromo
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها بیمارم و به سر زده سودای مرگ را دارم به هر نماز تمنّای مرگ را لب بست از ترنّم آمین که زینبم در گریه‌ام شنید تقاضای مرگ را من می‌زنم نفس نفس از درد و بشنوم در هر نفس صدای قدم های مرگ را سیلی و تازیانه و ضرب لگد، زدند بر دفتر حیاتِ من امضای مرگ را سخت است دوری تو برایم ولی علی خواهم به دردِ خویش مداوای مرگ را عشق تو زنده داشت مرا ورنه بارها کردم در آن میانه تماشای مرگ را یارب به حق فاطمه در کام شیعیان شیرین نما تو تلخی غم های مرگ را مرحوم
سلام الله علیها افسوس که زهرای جوان را کشتند ناموسِ خدای مهربان را کشتند ای وای که با کشتنِ محسن، پسرش یک سوم سادات جهان را کشتند مرحوم
سلام الله علیها از داغِ تو من، تمام دردم زهرا ای کاش به خانه بر نگردم زهرا کردی تو نَوَد زخمِ مرا چاره ولی یک زخم تو را چاره نکردم زهرا مرحوم
سلام الله علیها گر نگاهی به ما كند زهرا دردها را دوا كند زهرا بر دل و جانِ ما صفا بخشد گر نگاهی به ما كند زهرا كم مخواه از عطای بسيارش كآنچه خواهی عطا كند زهرا خانه ی وحی را ز رخسارش رشکِ غارِ حرا كند زهرا بضعه ی مصطفی بُوَد آری جلوه چون مصطفی كند زهرا نه عجب گر به شأن او گويند خاک را كيميا كند زهرا اين مقامِ كنيز او باشد تا دگر خود چه ها كند زهرا چهره پوشد ز مرد نابينا تا بدين حد حيا كند زهرا در طرفداری از خدا و رسول به علی اقتدا كند زهرا جان خود را و محسن خود را در ره دين فدا كند زهرا تا سه شب قوت خانه ی خود بر مساكين عطا كند زهرا روز محشر كه از شفاعت خويش حشر ديگر به پا كند زهرا هم چو مرغی كه دانه بر چيند دوستان را جدا كند زهرا چه شود گر ز رحمت بسيار حاجت ما روا كند زهرا .... مرحوم
سلام الله علیها ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من! برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من رفتی ز دیده ی من و از دل نمی‌روی حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من شیرینی حیات من! ای بَضعَةُ الرّسول! تلخ‌ است با غمت همه لیل و نهار من خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من گِریَم از این‌که طول کشد روزگار من مَردم ز گریه، غصّه ی خود حل کنند، لیک افتد ز گریه، غصّه ی دیگر به کار من خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن اما غمت ربوده ز کف اختیار من این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من مرحوم
سلام الله علیها دل از غم فاطمه توان دارد؟ نه! وز تربت او كسی نشان دارد؟ نه! آن تربتِ گم‌گشته به بر، زوّاری جز مهدی صاحب الزّمان دارد؟ نه! مرحوم
سلام الله علیها جز غم کسی به خانه‌ی ما سر نمی‌زند اینجا که مرغ شوق دگر پر نمی‌زند در شهر خود غریبم و با درد آشنا در خانه‌ی غریب، کسی در نمی‌زند من بضعه‌ی پیمبر و یک تن از این همه دَم از سفارشات پیمبر نمی‌زند جز من که بر دفاع علی سینه‌ام شکست حرفی کسی ز غربت حیدر نمی‌زند آتش زدند خانه‌ی ما را که هیچ کس آتش به آشیان کبوتر نمی‌زند در پشت در، شهادت من شد شروع و حال غیر از اجل به گِرد سرم پر نمی‌زند می‌زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت مادر کسی برابر دختر نمی‌زند کردیم امتحانِ "موید" که هیچ گاه جز آستانِ ما، درِ دیگر نمی‌زند مرحوم
سلام الله علیها شبی که آن تنِ عفّتْ حجاب را شستم ستاره ریختم و آفتاب را شستم شبی نبود مرا دردناک‌تر زآن شب کز اشک و خون دل، آن دُرّ ناب را شستم مجال غسل نمی‌یافتم ز اشک روان شبی که بضعه‌ی ختمی‌‌مآب را شستم به سینه، خون دلم جوش زد در آن دل شب که زخم سینه‌ی از خونْ خضاب را شستم کتاب زندگی من، وجودِ فاطمه بود به دست خویش، دریغ! آن کتاب را شستم خسوفِ صورت او وا نگشته بود هنوز رخ گرفته‌ی آن ماهتاب را شستم ز بعدِ شستن چشمِ کبودِ زهرایم به گریه از بصرم نقشِ خواب را شستم زبانِ شعرِ "مویّد" ترانه‌اش این است: به مِهر او گنه بی‌حساب را شستم مرحوم @ostad_moayed
سلام الله علیها علیه السلام دریاست نبی و گوهرش فاطمه است مولاست علی و همسرش فاطمه است با آنکه حسین است، پناهِ دو جهان او خود به پناهِ مادرش فاطمه است مرحوم
سلام الله علیها منظومه‌ی عشق و مستی از کار افتاد گردونه‌ی حق‌پرستی از کار افتاد از بوسه‌ی تازیانه بر دست بتول یک‌لحظه تمام هستی از کار افتاد مرحوم
سلام الله علیها ای گُل زیر گِلم، یا زهرا به تو خوش بود دلم، یا زهرا رفتی و ترک عزیزان کردی جمع ما را تو پریشان کردی مَحرم راز علی، باز بیا راز دل تا کنم ابراز بیا یاد باد آن که به شب های دراز من و تو هر دو به خلوت گهِ راز تا سحرگاه خدا، می‌گفتی تو به همسایه دعا می گفتی من هم از سینه نوا می‌کردم بر شفای تو دعا می‌کردم آه از آهِ دلِ پُر شررم ای دریغا که تو رفتی ز برم ماهِ محراب نماز شب من بی‌خبر از من و از زینب من یاد تو شمع من و محفل من غم تو عُقده ی لایَنحَلِ من ای که دل مات ز صبرِ تو بُوَد ذکر من بر سرِ قبر تو بُوَد ای خدا، فاطمه‌ام رفت از دست پشتم از رفتن او سخت شکست مانده‌ام بی‌کس و تنها چه کنم؟ دور از او فاطمه آیا چه کنم؟ ای شده عمر تو ناکام، به سر از فراق پدر و مرگِ پسر هم سلامم برسان بر پدرت هم ببوس از عوض من پسرت مرحوم
سلام الله علیها یادِ آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم همچو طفلان دگر، در خانه مادر داشتیم جدّ ما پیغمبر از ما چهره پنهان کرد و باز یادگاری هم چو زهرا از پیمبر داشتیم مادر مظلومه ی ما نیز رفت از دستِ ما مرگ او را کیْ به این تعجیل باور داشتیم؟! اندر آن روزی که آتش بر سرای ما زدند ما در آن جا، حال مرغِ سوخته پر داشتیم! آمد و، رفت از جهان محسن در آن غوغا، دریغ! آرزوی دیدن روی برادر داشتیم مادر ما، خود ز حق می خواست مرگ خویش را ورنه ما بهرش دعا با دیده ی تر داشتیم روزهای آخر عمرش ز ما رو می گرفت! چون علی، ما هم ازین غم دلْ پُر اَخگر داشتیم! در شب دفنش به ما معلوم شد این طُرفه راز تا ز روی نیلگونش بوسه ای برداشتیم! از کفن دستش بر آمد، جسم ما در بر گرفت جسم او را هم چو جان ما نیز در بر داشتیم از فراق روی مادر، با پدر هر روز و شب دو برادر بزم ماتم با دو خواهر، داشتیم! با فغان گوید "موید" آنچه را "میثم" بگفت: (ای خوش آن روزی که ما در خانه، مادر داشتیم!) مرحوم