eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
170 دنبال‌کننده
732 عکس
551 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
22.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا را ناگهان در جلوه ای دیگر نشان دادند... . شعرخوانی سید حمید رضا . عصر عاشورای ۹۸ کربلا_حرم امام حسین(ع) .
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته... . شعرخوانی سید حمید رضا . عصر عاشورای ۹۸ کربلا_حرم امام حسین(ع) .
🌷 از دست این جماعت بی جان، جلال جان! سر می نهم به کوه و بیابان، جلال جان! من را ببخش کاین گونه حرف می زنم حالم بد است از تو چه پنهان، جلال جان! یادش به خیر، شیخ و چراغش کجاست؟ کو؟ شیرخدا و رستم دستان، جلال جان! باور نمی کنی که در این جا چه می کنند دونان به نامِ نامی انسان، جلال جان! انگار حال و روز خدا هم گرفته است انسان رسیده است به پایان، جلال جان! هدهد کجاست تا برساند پیام ما بر دوش ماست تخت سلیمان، جلال جان! «گفتند یافت می نشود جسته ایم ما» ما نیز خسته ایم به قرآن، جلال جان! . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
یا رسول الله به دنیا آمده تا اینکه مهمان خودش باشد زمین و آسمان ها تحت فرمان خودش باشد مسلمان بودن آسان است سلمان بودن آسان نیست فقط در وسع سلمان است ،سلمان خودش باشد پی جان خدا می گشت پس پیدا نشد شخصی به جز حیدر که او را خواست تا جان خودش باشد علی پا روی دوشش می گذارد چون نمی خواهد نمای کعبه در آشفته میدان خودش باشد از ابراهیم دل می کَند در راه حسینش تا عزای فاطمه نه،عید قربان خودش باشد به آتش می کشد هیزم می آرد آنکه می گوید که بگذارید حضرت گرم هذیان خودش باشد به جنت کلبه ای دارد که در سوگ عزیزانش به عام الحزن ها یعقوب کنعان خودش باشد منِ بی دست و پا این بیت ها را دست و پا کردم که روز حشر دستانم به دامان خودش باشد
دیریست که از هستِ عدم می ترسم امروز من از وجود هم می ترسم آخر چه شده مرا که کم کم دارم از روزِ تولد خودم می ترسم؟ #_۶تیر
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب بهاران را بگو ای دوست از تبعید برگردد خزان جول و پلاس خویش را برچید برگردد نسیمی که گذر کرده است یک بار از کنار او خودش را می کشاند تا که‌‌‌ با امید برگردد خودش خورشید عالم هست پس دیگر نیازی نیست برای یک نماز عصر او خورشید برگردد همیشه بعد دیدار یتیمان می رود مسجد به آغوش صدف باید که مروارید برگردد اگر باور ندارد با ولایت می شود تکمیل بگو اسلام را از جاده ی توحید برگردد به گوش چاه های کوفه می گوید چه رازی را؟ اگر خیری زمان از جاهلیت دید برگردد کسی که ذوالفقار چشم او را دیده ازمیدان برای زندگی باید که بی تردید برگردد اگر این شعر را در محضر صاحب زمان بردند امید است اینکه با مِهرش،شود تایید،برگردد
برای مونسِ مردم شدن پیوسته دل دل کن چراغ از بی قراری میتواند روشنی بخشد
نگاه می‌کنم از آینه خیابان را و ناگزیری باران و راه‌بندان را «من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب» و بغض می‌کنم این شعرِ پشت نیسان را چراغ قرمز و من محو گل‌فروشی که حراج کرده غم و رنج‌های انسان را کلافه هستم از آواز و ساز، از چپ و راست بلند کرده کسی لای‌لای شیطان را چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد چقدر آه کشیدم شهید چمران را ولیعصر... ترافیک... دود... آزادی... گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را غروب می‌شود و بغض‌ها گلوگیرند پیاده می‌روم این آخرین خیابان را... «عزیز» مثل همیشه نشسته چشم به راه نگاه می‌کند از پشت شیشه، باران را دو هفته‌ای‌ست که ظرف نباتمان خالی‌ست و چای می‌خورم و حسرت خراسان را سپرده‌ام قفس مرغ عشق را به عزیز و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را عزیز با همه پیری، عزیز با همه عشق به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را سفر مرا به کجا می‌برد؟ چه می‌دانم همین که چند صباحی غروب تهران را... صدای خوردن باران به شیشهٔ اتوبوس نگاه می‌کنم از پنجره بیابان را نگاه می‌کنم و آسمان پر از ابر است چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را... چقدر تشنه‌ام و تازه کربلای یک است چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را :: نسیم از طرف مشهدالرضاست... ولی نگاه کن! حرم سرور شهیدان را...