eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
170 دنبال‌کننده
732 عکس
551 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی «و محمد خود او بود و نفهمید کسی!» @hamidreza_borghei
هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
40.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم مهمان مولایی سید حمیدرضا برقعی @hamidreza_borghei
روز غدیر خم شد و با امر کردگار بالا گرفت دست خدا را پیامبر آیینه تمام نمای خدا علی ست تنها کسی که بوده سراپا پیامبر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به مناسبت روز بزرگداشت شهدا خبراین بود که یک سرو رشید آوردند استخوانهای تو را در شب عید آوردند جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود  قفل آن باز نشد هرچه کلید آوردند مادرت گفت کبوتر شده ای , میدانست آسمان را به هوای تو پدید آوردند لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده آب وآیینه و قرآن مجید آوردند جانماز متبرک شده اش را آنروز با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند وقت رفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی کوچه ابری شد و باران شدید آوردند سالها بعد تو از راه رسیدی اما… خوب شد مادرت آنروز ندید آوردند… پیکری را که به شش ماهگی ات میمانست پیکری را که به قنداق سفید آوردند  حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود روزهایی که به این شهر شهید آوردند.  🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹
هستی ما کیست در دنیا، امیر المؤمنین شافع ما کیست درعقبی،امیرالمؤمنین بوده قبل از آدم وحوا،امیرالمؤمنین صالح ونوح نبی ،موسی امیر المؤمنین هم سلیمان است وهم عیسی ،امیرالمؤمنین
تنها تو خانه زاد خدا بوده ای علی! روی امید شیعه از این رو به قبله است دل هر طرف که می نگرد جلوه گاه توست این خانه از چهار جهت رو به قبله است 🌷
غزلی تقدیم به استاد عزیزم جناب دکتر 🌷 تو اقیانوسی و من موج سرگردان و ناکامم تو بی پایانی و من نا تمامم بی سرانجامم خمار آلوده ی افیون شعر بی خودی بودم تعارف زد نگاهت که بیا لب ترکن از جامم غزل می خوانی وطبعت نوازش می دهددل را به دندان میگزم هر آینه انگشت ابهامم تو را ای شمع سوزان محیط آسمانی ها فقط در محضر لاهوتیان پروانه می نانم علی می گویی و سرمست می گردد دل از جامت علی می گویی و لزره می اندازی به اندامم غروبت را نبینم شمس عالم تاب تبریزی تمامت را نخواهم دید... آغاز و سرانجامم
این شعر زبان بسته ی خو کرده به لالی مبهوت در آیینه ی اوصاف جمالی با نام خداوند ، خداوندِ تعالا راهی شده در رهگذری رو به تعالی آشفته تر از یک شبِ تب دار جنوبی آرام تر از رایحه ی باد شمالی آغوش در آغوشِ نسیمی که وزیده است از آبی دریاچه به سرسبزیِ شالی جانسوز تر از نای نی زخمی چوپان دلباز تر از پنجره ای رو به زلالی در اوج تر از گنبد و گلدسته ی باران لبریز تر از بغضِ اذان های بلالی در صحنِ (بهشتی نفسِ) ماه ترین ها در مشهد و شیراز و قم و مشهد قالی در پیچ و خمِ جاده ای از نور علی نور نوری که پراکنده در ایام و لیالی با ذکر الهی بِعلیٍّ بعلیٍّ در یک صد و ده مرتبه ذکرِ متوالی روح القدس آمد به مدد تا که ببینم در حجم ترک خورده ی این روح سفالی یک جلوه از آن پیکره ی نورشمایل تصویر فرا درکی از آن جسمِ مثالی تا شام ابد در همه عالم احدی نیست مثل علیِ عالیِ اعلا متعالی سرچشمه ترین مخزنِ الاسرار الهی سرمست ترین ساقیِ صهبای کمالی از چار جهت جلوه ی او در نظر من عالی تر و عالی تر و عالی تر و عالی ... تر دامنم ای حضرت جان امر بفرما یک جرعه بریزند در این ساغر خالی جان نبی الله تویی حضرت والا تنها ولی الله تویی حضرت والی اسم تو گره خورده به اسماء خداوند وصفِ تو صفا داده به اوصافِ جلالی هم (مجلسی) از شور (بحارت) شده سرخوش هم شاهد مستی (صدوق) است (امالی) ... (مستنبط) و (القطره ی) او غرق تو هستند عاجز شده از درک تو امثال (غزالی) این افعیِ بد زهر که نامش شده دنیا آیا هنری داشت به جز خوش خط و خالی؟ کی مرگ من از راه می آید که پس از آن تعبیر شود این همه رویای وصالی... ای کاش در آغوش تو آرام بگیرد این شاعرِ مجنون شده در چشم اهالی باید بروم سر به بیابان بگذارم تا با دمِ من دم بکشد چای ذغالی در دشت بخوانم ز تو با نغمه ی دشتی آنقدر که صحرا بشود حال به حالی خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟ ای گوهر مردانگی و نیک خصالی دلتنگ نجف هستم و اوقات خوشم را پر کرده سفر ها و زیاراتِ خیالی غیر از سخنِ عشق صدایی نشنیدم در موقع مدحت چه در اقصا چه حوالی این شعر که لب تشنه ی یک جرعه جواب است رو کرده به ایوان تو با لحنِ سوالی عشقت زده پل از گذرِ خاک به افلاک با بودنت آخر چه غم از بی پر و بالی جا دادنِ دریا به سبو نیست میسر شرمنده ام از وسعت این تنگ مجالی ای کاش که در آتشِ عشق تو بسوزم ای کاش شهید تو شوم مثل هلالی سروده شده در حرم حضرت زینب سلام الله علیها