eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت رسید و پیکر پاکش ۸ سال در شلمچه ماند و بعد از سالها استخوان هایش در ماه رمضان سال ۷۳ بازگشت ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
روایت از همسر شهید حاجی عاشقه سفر بود خصوصا سفر به مشهد و کربلا هر وقت تو مسیر تابلوی امام رضا رو میدید ناخودآگاه ماشینش کج میشد سمت مشهد و امام رضا چند باری میشد که شام مهمون خانه ی دختر بزرگمون که ساکن شهرری هستن بودیم. حاجی تابلوی امام رضا رو که وسط راه میدید دست ادب به سینه میگذاشت و میگفت السلام علیک یا غریب الغربا و میپرسید بریم امام رضا؟ فقط کافی بود یک نفر بگه بریم... و به همین راحتی راهی مشهد میشدیم بدون هیچ برنامه و پیش زمینه ای اتفاقا خیلی هم خوش میگذشت انگار همون آقایی که دعوت کرده هوای زائرهاش رو هم داره... البته حاجی خیلی با نظم بود همیشه یه ساک از لباس و وسایل شخصیش پشت ماشینش آماده داشت که هر وقت هوس امام رضا کرد راهی بشه. مشهد که میرفتیم حاجی من و بچه هارو میبورد برای ناهار و میگفت امروز ناهار رو مهمون امام رضاییم. برای شام که میرفتیم حاجی میگفت هرچی خواستین سفارش بدین شام رو مهمون امام رضاییم هر وسیله ای که برای بچه ها میخریدیم میگفت این کادوی امام رضاست هیچ وقت با امام وداع نمیکرد و میگفت آقا به زودی دوباره مهمونمون کن بیایم پابوست... وقتی با بچه ها به حرم میرفتیم بیش از حد زیارت رو طولانی نمیکرد تا از حوصله ی بچه ها خارج نشه.... به جاش نصفه شب برای نماز صبح میرفت حرم و تا صبح میموند ... تو مسیر رفت و برگشت و تمام مدت سفر رو همه کاری میکرد تا به همه خوش بگذره و مشتاق زیارت باشند همیشه از وقتی بازنشسته شد اگر ایران بود به طور معمول ماهی یکبار و به زیارت امام رضا میرفت گاهی تنها گاهی با من و بچه ها و گاهی با دوستانش.. دو شب پیش دخترم خواب حاج اصغر رو دیده دیده که بعد از دوماه زنده شده و حال خوبی داره پرسیده: بابا از کی زنده شدی ؟ حاجی گفته از اون روزی که یه بنده خدایی اومد بالاسر مزارم و صوت سلام امام رضایی رو پخش کرد همون موقع روح به جسمم برگشت و زنده شدم... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
خاطره رسیدن نامه ای دردناک همسر شهید صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه‌های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود: رستمعلی جان، امروز پدر شدی. وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می‌خوان اخراجت کنن. خنده ام گرفته بود. ‏ مگه نگفتی بهشان که جبهه‌ای؟ تهدید کردند که به خاطر غیبت اخراج شدی. مهم نیست، آمدی دوباره سر زمین کار می‌کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی‌دهد. همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
جزیره مجنون غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ شهید قاسم سلیمانی شهید همت در ترک موتور نه در بنز ضد گلوله و در فضای ویژه همت در ترک موتور و ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از دو ساعت کسی نمی‌دانست آن که افتاده همت است. مسئول تدارکات گردان ۴۱۰ حضرت رسول صل الله لشکر ۴۱ ثارالله بودم برای گرفتن شام و جیره شبانه در محل بنه تدارکاتی لشکر ۴۱ ثارالله که مسئولیت آن به عهده حاج اکبر پورتوسلی بود آمده بودم. نزدیکیهای غروب آفتاب بود شهید احمد سلیمانی با موتور آمد به حاج اکبر پورتوسلی گفت یک ماشین بفرستید نزدیک سنگر شهید حاج قاسم دو تا جنازه شهید هست بیارن حاج اکبر رو به من کرد و گفت شما بروید منم که آماده بودم سریع با مرحوم محمدعلی بابایی که سال ۱۴۰۱ در جاده یزد به رحمت خدا رفت. دوتایی با ماشین تدارکات گردان که اتاق آن را هم برای تردد پشت خاکریزها برداشته بودیم با تعدادی پتو به طرف سنگر حاج قاسم حرکت کردیم. فاصله زیادی از بنه تدارکاتی مقر اصلی لشکر ۴۱ ثارالله تا سنگر حاج قاسم نبود از روی پد نمی شد تردد کرد به ناچار از پایین پد آمدیم کنار پیکر پاک شهیدان پیاده شدیم شهیدان را نمی شناختم و نمی دانستم که این دو شهید حاج همت و میرافضلی باشند به هر صورت ابدان پاک آنها را داخل پتو گذاشتیم و دو نفری بلند کردیم گذاشتیم بالای وانت تدارکات کنار دو شهید یک دستگاه موتور تریل هم بود که ترکش خورده بود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان دلنشین شهید مهدی زین الدین درباره امام زمان عج ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
سفر اجباری امام رضا.mp3
28.77M
ماجرای تصمیم خطرناک مأمون برای شکست دادن امام رضا(ع) امام رضا به خانواده شون قبل از سفر گفتند: پشت سر من گریه کنید،چراکه من از این سفر بر نمیگردم (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
امام رضا در نیشابور.mp3
29.77M
ماجرای سفر امام رضا به ایران و سخنرانی در شهر نیشابور امام رضا(ع) فرمودند: کلمه لااله الاالله قلعه محکم و استوار خداوند است. (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم.. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
ذکر و یاد امام مهدی(عج) در رفتارهای شهید تاثیر فوق العاده‌ای داشت؛ به عنوان مثال من گاهی می دیدم که ایشان نیتشان را از پرداخت صدقه، سلامتی امام زمان (عج) عنوان می کرد و معتقد بود که این نیت، موارد دیگر را نیز در بر می گیرد و بالاترین مسألت هاست. دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر (عج) همیشه ورد زبان ایشان بود. امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن (حتی سوره ای از قرآن) یا زیارت عاشورا کند؛ اگر هم فراموش می کرد، تلاوت را قطع می کرد و بعد از دعای فرج، ادامه می داد. گویا احساس می کرد که بدون دعای فرج اعمالش مقبول نیست. بسیار دیده بودم که ایشان در شرایط و موقعیت های مختلف نشسته یا ایستاده، در حال تماشای تلویزیون یا حین راه رفتن، گویی ناخودآگاه چیزی از ذهن و دلش می گذشت و دست بر سر می گذاشت و به امام زمان (عج) سلام می‌داد. نمیدانم در آن شرایط چه چیزی به دلش خطور می کرد ولی این برای من همیشه جای تعجب بود که چطور همیشه و در هر حال ارتباطشان برقرار است. اینگونه نبود که فقط در موقعیت‌های خاص به یاد حضرت(عج) بیفتد یا دیگران به ایشان یادآوری کنند، بلکه در هر شرایطی در زندگی روزمره گویا این ارتباط حفظ می‌شد. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
نشسته بودم کنار سید مقاومت به خودم اجازه دادم و پرسیدم: سیدنا، آقای ما! بعد از امام زمان (عج) و حضرت آیت الله خامنه ای، چه کسی در دل شماست؟ چه کسی را خیلی دوست دارید؟» لبخندی زیبا روی لب‌های سید نقش بست و گفت:تا حالا کسی چنین سؤالی از من نپرسیده بود، حاج قاسم سلیمانی و بعد ادامه داد:اتفاقا دو سه روز پیش بعد از نماز صبح به فکر فرو رفتم. به ذهنم آمد اگر ملک‌الموت، حضرت عزرائیل از من سوال کند که باید یا روح تو را بگیرم یا روح حاج قاسم را، کدام را بگیرم؟ بدون درنگ می‌گویم روح من را بگیرد. چون می‌دانم حاج قاسم برای حضرت آقا وزنه‌ی سنگینی است.حاج قاسم برای ما و جبهه مقاومت خیلی زحمت کشیده است. با این که خودش نصرالله بود، اما حاضر بود پیشمرگ حاج قاسم شود. حجت الاسلام هاشم الحیدری ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولین کشور ما باید اینجوری باشن، مثل شهید، مثل شهید لاجوردی امام صادق (ع): هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد. ‌ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
نمی دانم مجید چه کرده بود که آن همه ثروت پدرش نتوانست پابندش کند. یک روز بعد از صبح گاه دیدمش؛ احساس کردم به او بیش از همه سخت می گذرد. ازش پرسیدم: «مجـیـد! این جا خوب است یا ویلای تان در خیابان پاسداران؟» سرش را پایین انداخت و گفت: «اینجــا خیلی خـوش می گذرد.» در وصیت نامه اش نوشته بود: «خــدایا! تو شـاهد باش که همه مظـاهر دنیــا را به سویی افکندم و به سمت تــو آمدم.» ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e