eitaa logo
اتاق کنجی من
353 دنبال‌کننده
129 عکس
14 ویدیو
1 فایل
دل نگاره های ریحانه ابوترابی پیامتونو اینجا بفرستید https://harfeto.timefriend.net/16981809751214
مشاهده در ایتا
دانلود
بداهه ی خیلی بداهه ی بی ویرایش نیمه شبانه ی بعدا ویرایش شونده ان شالله تمام خستگی ام را نشانده ام بر مبل و میپرد پسرم باز بر سر و کولش منی که از همه ی واژه ها گریزانم وباز مهدی و حرف های چند مجهولش... مرا گرفته به بازی، منی که بی رمقم منی که مانده دو تا ضربه تا هلاک شوم دلش کشیده که کشتی بگیرد و بزند دلش کشیده بیفتم زمین و خاک شوم عجب رقیب قشنگی شدم برای پسر همیشه اول بازی سریع میبازم رمق نمانده برایم کمی دفاع کنم بگیرمش ببرم آن طرف بیاندازم نکن نمیشنود! بسه را نمیفهمد... دوباره میزند و ریسه ریسه میخندد در آستانه ی گریه به خنده می افتم و باز راه مرا زیرکانه میبندد... دوباره سینک سکوت است و حال، بیحال است همه نشسته کنار همند، با ترتیب: چهارپایه، عروسک، مداد، کوسن مبل! مرتب است دوباره تمام خانه! عجیب! هزار سال گذشته ست ظرف میشویم هزار سال گذشته ست سینک میسابم نه شمسی و قمری، سال های شب خوابی! که زیر نور کمش، مادرانه بی خوابم : نشسته ام که بخوابد، تنش خنک بشود که بیقرار شوم تا کمی قرار شود که لای لای بخوانم میان اغوشم که برگ برگ بریزم که او بهار شود نشسته ام که نخوابم، که شعر بنویسم نشسته ام که نخوابم، که فکر، تازه کنم که باخودم بتوانم دوباره گپ بزنم که روح تازه تری بر تن ِ جنازه کنم.... زنی که خسته ولی مادری که شاداب است زنِ غروب ولی مادری که می تابد زنی که روز و شبش را همیشه میجنگد و مادرانه شب و روز را نمیخوابد من آن زنم اگر میدوم ولی دورم... من آن زنم از اول همیشه آخری ام من ان زنم ولی همه ی جان به کف در این میدان منم! منی که دچارم به عشقِ مادری ام https://eitaa.com/otaghekonji
مادر روانی منم! وقتی که یک هفته تمام برنامه میچینم تا نصف روز بچه هارا قال بگذارم و بروم یک وری برای خودم! بعد تا میروم یک وری برای خودم، میگویم: "اه! بدون بچه ها خوش نمیگذره" یا: " به! چقدر داره خوش میگذره! کاش بچه هامم بودن!" دِ لامصب کیفتو بکن دیگه https://eitaa.com/otaghekonji
خیلی تلاش کردم بخوابند. بغل کردم. لالایی خواندم. قصه گفتم. داد زدم. تهدید کردم. قهر کردم.قهر کردم و بعد هم با غصه خواب رفتم. این دوتا هر هر کردند و پتو رویم کشیدند و رفتند پی بازیشان. من هم از کار و زندگی ماندم! اگر میشد یک تکه صبح را بین نیمه های شب میدوختم که تویش خوابم نیاید و به کارهام برسم. یا یک تکه شب بر سر صبح پس دوزی کنم که زود تمام نشود.... اگر میشد یک جوری کش بدهم کوتاهی شب را و یک کاری کنم که اگر نخوابیدم خوابم نیاید. قرصش را بخورم مثلا... یا قرص خواب به بچه ها بدهم... اگر میشد زمان را متوقف کنم و قدر سی سال بدوم.. برکت لازم دارم و یک پرستار بچه! که بیخود میکند دست به بچه هایم بزند! مگر خودش خواهر مادر بچه ندارد؟! همینم مانده دایه مهربان تر از خودم بیاید بالاسرشان تا شش متر زبان دراز تر شوند و ببرندم بگذارندم اسایشگاه سال نمندان! بخش هنرمندان! دارم چرت مینویسم کاش بخوابند. https://eitaa.com/otaghekonji
بداهه ی بعد از خواب.... جهان من است و جهانش منم کران تا کران کهکشانش منم در آشوب بی نظم دنیای ترس بغلگاه امن و امانش منم به روی سر و کول من میپرد زمینش منم آسمانش منم به آغوش من باز برگشته است به هرجا رود آشیانش منم خداوند روزی ده و رب اوست و مخلوق روزی رسانش منم به هر قله ای تا نظر میکند بلافاصله ریسمانش منم زبانش پر از واژه ی نوظهور و استاد فن بیانش منم نهالم سرش گرم روییدن است به این دلخوشم باغبانش منم در این خانه مهمان ِ همواره است و همواره تر میزبانش منم پدر قهرمان است در فکر او ولیکن ابر قهرمانش منم اگر باد، باران، اگر آفتاب درخت خنک سایبانش منم به چشم کسی جلوه تا میکند فلق ناس توحید خوانش منم... جوان میشود، ناخدا میشود ولی همچنان بادبانش منم... خداوند اورا به من داده است... بله! مادرمهربانش منم... https://eitaa.com/otaghekonji
چقدر سخت است توی ساختمان فست فودی باز میکنند! داری نفس میکشی، یکهو دلت قارچ سوخاری میخواهد با از آن سس چیزها! https://eitaa.com/otaghekonji
یک نفر دارد به طور پیوسته یک چیزی را با یک چیزی به یک جایی میکوبد! نه کوبیده میشود که ولش کند، نه کوبیده نمیشود که ولش کند! نه در ضربه هایش شدت و ضعفی اعمال میکند که حوصله ی همسایه بغلی سر نرود! ساعت یک و چهل و هشت دقیقه ی بامداد است و من به این فکر میکنم که در گرامیداشت روز جهانی همسایه، حتما یک جلد کتاب "بیشعوری" به نام نَبرده! اهدا خواهم کرد. https://eitaa.com/otaghekonji
مرا مجبور کن اصلا به توفیقات اجباری امان از من اگر من را به حال خویش بگذاری خودم از دیدن روی خودم همواره بیزارم تو هم بر خالق من بودنت، انگار ناچاری سحرها خیره بر دستان خود اقرار میکردم تو هم از دست های خالی آلوده بیزاری؟ صدایم میزدی، اما نگاهت هم نمیکردم چه اصراری! چه اصراری!چه انکاری! چه انکاری! هزاران بار رفتم باز هم سرخورده برگشتم ولی باز است آغوشت به استغفار تکراری دلی دارم که قدر عمر غمگینم ترک دارد دلم را روی دست آورده ام! گفتی خریداری! گذشته بر دلم هر لحظه و در پیش رو دارم چه طوفان های سنگینی! چه باران های بسیاری! دلم تنگ است اما دست هایم تنگ تر ازآن ندارم توشه ای جز اشکِ بر سجاده ام جاری... میان اشک خود میسوزم و با خویش می‌گویم خدایا دوستت دارم... خدایا دوستم داری؟ ر. ابوترابی https://eitaa.com/otaghekonji
حوصله خودم را ندارم و نمیدانم کجای اتاق بذارمش که به من نچسبد! آی آقای موزونِ زندگی پس از زندگی! من آن دنیا نرفته ام! اما در همین دنیا دقیقا حس میکنم یک جسم خسته ی نچسب ِ زیگیل ِ کنه ی اعصاب خورد کن چسبیده به من و ولم نمیکند. هیچجوره نمیتوانم خودش را از خودم بکنم. با این جسم باید 125 مرتبه در روز ظرفشویی پر را خالی کنم. حال را تمیز کنم. نکن نکن کنم.بحث کنم. و همواره دنبال کثیفی ها و بی نظمی های خانه بگردم. و هی تصاعدی زیاد و زیادتر شوند. حوصله ی خودم را ندارم چه برسد به بقیه... https://eitaa.com/otaghekonji
الان دوست داشتی کجا بودی و چکار میکردی؟ توی بهار خواب خانه ی بیست متری! کفش دراز میکشیدم و ماه را تماشا میکردم. بی هوا به ریحانه زنگ میزدم و بی سلام میگفتم توی آسمانت ماه داری؟ بی سلام و بی تعجب میگفت آره میگفتم ماه تو هم دارد کوچک میشود؟ میگفت آره. میگفتم باشه. خداحافظ میگفت خداحافظ و قطع میکردم بعدش گریه میکردم و میخوابیدم. https://eitaa.com/otaghekonji
آنقدر برگ ریخته از شاخسار من پاییز هم آمده در انحصار من https://eitaa.com/otaghekonji
باید به چشم های ترم اقتدا کنند این ابر های غم زده ی بی بخار من https://eitaa.com/otaghekonji
هی امر کن به گریه و هی اشک میچکم ای رنج، ای همیشه خداوندگار من https://eitaa.com/otaghekonji