eitaa logo
اتاق کنجی من
357 دنبال‌کننده
129 عکس
13 ویدیو
1 فایل
دل نگاره های ریحانه ابوترابی پیامتونو اینجا بفرستید https://harfeto.timefriend.net/16981809751214
مشاهده در ایتا
دانلود
به هر مردی از خانوادم زنگ زدم با هر سن و شرایطی، تهران بود امروز نماز جمعه تهران خط مقدم جبهه است...
یک تکه از من مشهد است هر بار که میروم مشهد و حرم، این تکه به روحم میچسبد و درد هایم آرام میگیرد. برکه میگردم روزاز نو روزی از نو. فقط خدا نکند که این فراق طولانی شود. زندگی ام بطور کل از ریل خارج میشود. علی الحساب امام رضا جان ع. به عافیت و سلامت رسیدم قم. از تو ممنونم. منتها، من کبوتر جلد حرمم که روزی سه بار به هوای بام تو ازین خرابه بلند میشودو در هوای دود شهر، گیج گیج چرخ میزند و با این کوچکی بالش، به آسمان تو نمیرسد... دورتر ازین نیندازم. آشنایم در غریبستان این دنیا تویی و بس!
شب آمده ست و باز دلم بی ستاره است
دوست دارم نامربوط ترین لباس هایم را بپوشم. بی هدف ترین روسری ام را سر کنم. کتونی هایم را پاشنه ور نکشیده توی پا بیاندازم. در را بهم بکوبم و بروم. کجا؟ نمیدانم. چه فرقی میکند غریبه های این خیابان با آن خیابان؟ ثانیه شمار چراغ قرمز این چهار راه با آن چهار راه؟ جدول کنار جوی این کوچه با آن کوچه؟ چه فرقی میکند؟ بن بست های این محل با آن محل؟ توی این شهرفقط یک کوچه بود که چراغ تیر برقش همیشه نوربالا میزد و ساکنینش _مخاطب لبخندهای تو_همه خوشبخت ترین آدم های روی زمین بودند. سوپری اش آدم ناشکر قدر نشناسی بود که نمیفهمید هرروز پول را از دست تو گرفتن و چیزی به دست تو دادن یعنی چه! بعضی ها در اوج خوشبختی، قدر خوشبختی را نمیفهمند. گنجشک هاش شاد تر از گنجشک های بقیه شهر بودند و یاکریم هاش هزار و صد بار روبه روی پنجره ی یکی از اتاق ها لانه کرده بودند. توی شهر، همین یک کوچه فرق داشت، که آن هم بعد از چمدان بستنت از رنگ و لعاب افتاد. خاکستری با خاکستری چه فرقی دارد؟ راه افتاده م در نیمه شب خیابان هایی که رد پایت را به هر کس و ناکسی نشان داده و نفسم در دود های راک و جازش بالا نمی آید... https://eitaa.com/otaghekonji
با دیدن تو غنچه نشسته به خارها اردیبهشت قلب همه بی بهارها دلخون و اشک ریز و غم آلود آمدم... ای باغبان قلب حزین انارها .... .... ... https://eitaa.com/otaghekonji
کنج خلوت نشسته م اما در سرم های و هوی یک غزل است پی تنهایی خودم بودم شعر گاهی خروس بی محل است خوش به حالت کلاغ جالیزی! باز در مزرعه مترسک هست! دل من که اسیر معشوقی... بی لب و بی نگاه و بی بغل است آه بیچاره عاشقی که دلش به همین شعرهای ساده خوش است شعر میگوید و نمیداند باز هم مهره ی علی البدل است دوست دارم تورا بیاندیشم دوست دارم که دوستم داری "عرض کردم که دوستم داری" بله فرض محال، محتمل است سوژه ی ناب شعرخوانی من طعم حلوای تن تنانی من تا که نام تو برزبان من است در دهانم حلاوت عسل است سست مانند خانه های دِهَم اخم وا کن، مرا نریز بهم آه این سرزمین زلزله خیز سر و کارش همیشه با گسل است
بازهم آمده سراغم تا... بنشینیم درد دل بکنیم
هدایت شده از تلک الایام
و إنّا إن شاءلله بکم لاحقون هنر می تواند خون تازه ای در رگ های زندگی باشد و همواره به حیات، عمق و معنای باشکوه تری ببخشد اگر خود دچار کهنگی و یکنواختی و اسیر کلیشه ها نشود این روزها مقاومت و شهادت، خون تازه ای در رگهای هنر جاری کرده است کسی فکرش را نمی کرد که نشستن بر مبل نماد ایستادگی و عزت شود در چوب دست تا این حد "مآرب أُخری" باشد... و پای گوشواره و النگو به ادبیات جهاد و پایداری باز شود حالا عاشقانه سراها تا قرن ها می توانند از زن و شوهری بسرایند که در لحظه ی شهادت، میان درخت ها می دویدند و دستشان در دست یکدیگر بود... و یادم نمی رود شهید عبا بر دوشی را که با یارانش زیر باران، در میانه ی مه در جنگل و کوه و از میان شعله ها به آسمان پرکشید... @telkalayyam
یه تمرین گذاشته بودن که از این تصویر الهام بگیریم و شعر بگیم تمرینی نوشتم مشق ننوشته نرم سرکلاس🙄 فکرو خیال و شعر و ترانه ست در سرم اما به روزمرگی ام مستحق ترم بی هیچ اتفاق میان دوتا اتاق در مرتع زنانگی خویش میچرم گاهی میان همهمه ی روزمرگی از مطبخم به شاخه ی اندوه میپرم من کیستم؟ شکوفه به سر دامنم بهار؟ من کیستم که اینهمه عشق است در برم؟ عشق است یا که عادت دیرینه ی من است؟ من کیستم که شوق بهار است باورم؟ غرق ترنج و لاله و نقش ختایی ام پا خورده تر اگر بشوم، قیمتی ترم آغوش باز پنجره ای خاک خورده ام تا نور و عشق و رشد و تنفس بیاورم لبخند روی صورت صبحم نشسته است هرچند از شبانگی ام رنج میبرم یکروز قاب میشوم و سرد میشود فنجان چای، بین نفس های دخترم دلتنگی اش، بهشت مرا تلخ میکند جایم کجاست؟ جای من اینجاست: مادرم از لحظه ای که اشک به چشمش نشسته است در بین قاب پنجره مان یک کبوترم
دلم گرفته کسی نیست، غصه، تازه کنم...
اتاق کنجی من
دلم گرفته کسی نیست، غصه، تازه کنم...
انقد بدم میاد وقتی انقد دلگیر و بیحوصله ام، شعر با قافیه به این سختی میجوشه! الان چی بنویسم؟هاااا؟میخوای وسط غر زدن انتفاضه کنم؟ دو پیازه کنم؟ از وزن خارج شم کسب اجازه کنم؟ چه غلطی بکنم دقیقا؟ 😑😑😑 اه...