eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ربِّ الشهدا امروز برخلاف روزای دیگه زودتر از خواب بیدار شدم البته هرروز به لطف تکونای راحیل خانم از خواب میپرم ولی بیدار نمیشم😐 اما امروز چون حضرت یار دارن تشریف میارن صبح زود بیدار شدم🙈 بله..انگیزه به این میگن ان شاءالله قسمت مجردای جمع😂🙈 از اتاق رفتم بیرون کسی تو حال نبود مامان رو صدا زدم جوابی نشنیدم توی آشپزخونه هم که نیست🙄 ای بابا کجان اینا! مثل همیشه چای مامان تازه دم بود و میز صبحانه آماده یه تیکه نون بربری تازه برداشتم بخورم که مامان از توی حیاط صدام زد : _زینب؟ بدو رفتم تو حیاط :+سلام سادات جونم صبحت پرتقالی😍 _سلام شیرین زبون تو صدام کردی چند دقیقه پیش؟ +آره دیدم نبودی تو آشپزخونه _گفتم یه کم به حیاط برسم خیلی وقته این گلای بی زبون رو ول کردیم به امان خدا،هادی زنگ نزد؟ +گوشیمو چک نکردم خوب شد گفتی😱 بدو رفتم سمت اتاق گوشیو از شارژ کشیدم و چکیدم( همون چک کردم خودمون🤣🙈) به به حضرت یار پیام دادن انگار :_سلام خانم خانما صبح قشنگت بخیر ما الان نماز صبح رو حرم خوندیم و ان شاءالله بعدازظهر راه میوفتیم مراقب خودت باش عشق قشنگم❤️💍😍 ... ای جاااان😍هووووراااا آقامون شب میااااد سریع به راحیل زنگ زدم که با خبر خوش من صبحشو آغاز کنه با صدای خواب آلودی از پشت تلفن گفت: _الو... +سلام عروس چخبرته انقد میخوابی لنگ ظهر شدااا _زینب تویی؟ میکشمت داشتم خواب امیرمو میدیدم چرا بیدارم کردی😭 +عخیییی عزیزم،حالا چی میدیدی _خواب دیدم اومدن😔 +خب پس پاشو خوابت تعبیر شد امشب میرسن _توروووخدا...آخ جووون😍 +خب دیگه زیاد ذوق نکن من برم به کارام برسم توأم انقد نخواب والا که قباحت داره دختر انقد تنبل _حررف نزن میخوام بیام خونمونو تر و تمیز کنم +خوب میکنی بیا که خاک برداشته زندگیتو زنیت داشته باش🤣 _میکشمت زینب صبر کن بیام تلفن رو قطع کرد روم بی ادبیات😐 پیام دادم به هادی که بدونه منتظرشم.. : +سلام به روی ماهت عشقم،تشریف بیارید منتظر دیدن چشمای عسلی شما هستم خیلی زیاد😍🙈دلمون تنگ شده براتون آقای من❤️ تلفن رو گذاشتم رو میز و رفتم به کارام برسم بعد از یه رب راحیل اومد و به زور منو برد ازم بیگاری بکشه😭 خونه زندگیشو خااااک گرفته بود هیچی دیگه کارمون درومد تا شب😏 +ببینم حالا که داری ازم کار میکشی اینو بگو ناهار چی میخوای بهمون بدی؟ از شانس خوب من همون لحظه مامان اومد تو😐 _ناهار با من +وااا مامان😐همینکارا رو کردی عروست پررو شده دیگه _همینه که هست😒 راحیل پشت چشمی نازک کرد که بیا و ببین بعدم گفت: _مامان خیلی هوس لوبیاپلو کردم😝 مامانم نه گذاشت نه برداشت گفت: _اتفاقا تو فکرم بود درست کنم خیلی وقته نخوردیم،این سینی رو بگیر زینب برید به کارا برسید +چشم😐 بوسه ای روی گونه ام زد و از اتاق رفت بیرون چش غره ای به راحیل رفتم و گفتم: +بالاخره تو کوچه مام عروسی میشه صبر کن تماشا کن _ای وای حالا چی بپوشم +واس چی؟ _عروسیه تو کوچتون دیگه🤣 سینی رو گذاشتم رو میز و دور اتاق دنبالش کردم پررو شده🤣😐 🍃🍃🍃 ادامہ دارد..🍃 نویسنده: با ذکر و @atre_khodaaa •[🦋]• 🍃🍃🍃 ❣️اینجا صحبت درمیان است. •┈•✾•┈•join•┈•✾•┈• @p_bache_mazhabiya