🔴 امام خمینی (ره) :
🔵 و آخرین سخنم در اینجا با شما اینکه به جمهوری اسلامی که ثمرهٔ خون پدرانتان است تا پای جان وفادار بمانید و با آمادگی خود و صدور انقلاب و ابلاغ پیام خون شهیدان، زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الاوصیا و الاولیا، حضرت بقیة الله روحی فداه فراهم سازید.
📚 صحیفه امام خمینی، ج۲۰، ص۳۸
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔆 نتیجه قیام مردم مشرق زمین
🔻پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم:
يَخرُجُ ناسٌ مِن المَشرِقِ فَيُوطّئونَ للمَهدِيِّ سُلْطانَهُ
✳️ مردمى از مشرق قيام میكنند و زمينه حاكميت مهدى را فراهم میآورند.
📚 كنز العمّال، ۳۸۶۵۷
•┈┈••✾••┈┈•
🔰 @p_eteghadi 🔰
در حکومتها، همواره ملتها فراموش شده و مدعیان دوستی و حمایت از حقوق مردم در پی تحکیم سلطه و سیطره سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود بودهاند. با ظهور پدیده انقلاب اسلامی در ایران، معادله قدرت به نفع مردم و ستمدیدگان تغییر بنیادی یافت. رهبر انقلاب همانگونه که در دوران فروپاشی سلطنت پهلوی از مردم و تکریم شخصیت و منزلت اجتماعی آنان سخن میگفت و آنان را از حقوق خویش آگاه میکرد، پس از پیروزی انقلاب نیز به عهد خود با ملت خویش وفادار مانده و آنان را تا آنجا منزلت بخشید که مردم و آرای مردم را «میزان» خواند: «میزان شما هستید... دکتر مصدق هم وقتی که مطلبی پیش آمد که من حالا یادم نیست، آمد بالا ایستاد و گفت من با خود مردم صحبت میکنم؛... ما از خودتان رأی میخواهیم. ما اگر چنانچه هیچ هم وکیل نگیریم، شما هستید میزان.» (۱)
امام خمینی در برابر کسانی که خود را حامیان کشور و سخن گویان ملت میخواندند و فریبکارانه از چهرههای سیاسی- مردمی تاریخ ایران جانبداری میکردند، از ملت و میزان بودن آنان در دست و نادرست بودن اندیشه سیاسی و نیز جریانهای اجتماعی یاد میکنند. این حرکت امام خمینی نه تنها رنگ سیاسی نداشته، بلکه ریشه در اعماق نگرش سیاسی – دینی او داشت. و بر خلاف پندار ناصواب تحجرگرایان، امام خمینی ملت را برای خارج کردن رقبای سیاسی خود از میدان رقابت، میزان شناخت و عمل نمیدانست؛ چرا که همواره بر این اصل پای فشرد و مسئولان کشور و احزاب جامعه را بدین حقیقت انکارناپذیر متوجه ساخته است:
«خودتان باید تکلیف معین کنید. شمایید، همین ملت، همین مردم محروم... اینها باید رأی بدهند... با ملت شوخی نکنید، رأی مردم را هیچ حساب نکنید، مردم را به حساب بیاورید.» (۲)
بنیانگذار جمهوری اسلامی، بیگمان جمهوریت را صرف یک قالب سیاسی تلقی نکرده و به لوازم آن در چارچوب اسلامیت، پایبند بود. وقتی ایشان تعیین تکلیف یک جامعه و رهبری آن را بر دوش ملت میگذارد و از آنان میخواهد که آینده و سرنوشت سیاسیشان را رقم بزنند، در واقع خود را بیش از یک خدمتگذار اجتماعی نمیداند. هشدارهای مکرر امام خمینی به تزویرگرایان وادی سیاست مبنی بر تکریم شخصیت مردم و آرای آنان، جای تردید باقی نمیگذارد که ایشان، عزت ملت را در حرکت آگاهانهشان میدید و به هیچ گروهی فرصت نمیداد که خود را وکیل و وصی مردم بخوانند. ناکامی بسیاری از احزاب در کشور، به ویژه در دوره تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی آن، بیانگر فزون خواهی کسانی بود که اساسا ملت را در محاسبه و معادله سیاسیشان به حساب نمیآوردند و رأی آنان را هیچ میشمردند.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی در بینش سیاسی خود به اینجا رسیده بود که اتکای به آرای ملت، نه تنها ضابطهای حاکم بر جمهوری اسلامی است، بلکه مهمترین ضابطه این نظام دینی – سیاسی به حساب میآید. بر این اساس، روند حاکمیت انقلاب اسلامی، روند شفاف و ناظر به حقوق و منزلت اجتماعی مردم خواهد بود. حاکمان در چنین منظری، مسئولان یا کارگزاران منتخب ملت شناخته میشوند، نه سیطره طلبان منفعت پرست و انحصارگرایان وابسته به قدت و سلطه بیگانه: «آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از اینکه اولا متکی به آرای ملت باشد، به گونهای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند؛ و دیگران اینکه در مورد این افراد نیز، خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شئون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود.» (۳)
شکی نیست که تاریخ سیاسی ایران، تاریخی مذکر است تا تاریخی انسانی و حاکی از حضور و حقوق زنان و مردان ایران. در دوران پهلوی هم که به گفته امام خمینی از آزاد مردان و آزاد زنان سخن به میان میآورند، فقط یک بازی تبلیغاتی به نفع حکومت بود و در واقع، شاه میخواست ادای یک رهبر دموکرات و مدرن را در بیاورد. وگرنه، نشانههای آزادی مردم – اعم از زنان و مردان- وجود نداشت. آنچه از مفهوم و حدود آزادی در رژیم وابسته شاه به چشم میخورد، ناظر به بعد جنسی و فردی بود که جوانان را از شناخت حقیقت آزادی و ابعاد فکری و سیاسی و اجتماعی آن باز میداشت. امام خمینی در دعوت زنان و مردان ایرانی برای حضور فعال و تعیین کننده در عرصه انتخابات آزاد جمهوری اسلامی، نگاهی انسانی به آنان دارد، یعنی جنسیت سبب نمیشود که زنان از حقوق و منزلت اجتماعی خود محروم شوند. زیرا وقتی از ملت و تکریم آن سخن به میان میآید، ناگزیر باید زنان را پارهای چشمگیر از ملت به شمار آورد و آنان را ارج نهاد. رأی دادن و رأی گرفتن، یکی از عرصههای تکریم زنان در جامعه ایرانی است: «برای مجلس شورا، که در این وقت همه آزادانه رأی میدهید،... مثل زمان سابق نیست که فقط کلمه «آزادمردان و آزادزنان» بود و همه در اختناق به سر میبردند. اسلام شما را آزاد کرده است. اسلام مرد و زن را آزاد فرموده است و همه آزادانه باید رأی بدهید.» (۴)
امام خمینی از سیاست ابزار انگاریِ زن- که رژیم پهلوی بر آن تکیه داشت – سخت انتقاد داشت، چرا که منزلت انسانی نیمی از ملت ایران به فراموشی سپرده شده بود. در منظر فقهی – اجتماعی رهبر انقلاب، تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد، یک مسأله انکارناپذیر است، زیرا اسلام هر دو را به دیده انسانی مینگرد و جنسیت یکی را دلیل تقدم و برتری نمیشمارد. آنجا که از آزادیهای سیاسی سخن به میان میآید، اسلام همان منزلتی را که برای مردان میشناسد، برای زنان نیز بر میشمرد. بنابراین تفاوت و تمایز دو نظام اخلاقی – اجتماعی وابسته به ادیشه دینی یا گسسته از آن، در این است که یکی موقعیت زن را برتر از ابزار جنسی و تبلیغاتی میداند و دیگری زن را تا مرز یک کالا انحطاط و تنزل میدهد: «در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنان نبوده است، برعکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شئ مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وی باز داده است. زن مساوی مرد است. زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق میکوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند.» (۵)
امام خمینی، از ایران اسلامی به عنوان کشوری یاد میکند که در تمام عرصههای آن، ملت حاکم است نه قدرت استبدادی یا استعماری، بدین لحاظ میتوان گقت که پدیده انقلاب اسلامی، زمینه بروز حاکمیت سیاسی یک ملت خودآگاه را پدیدار ساخت، نه بستر رقابتهای شخصی و حزبی که محصولی جز بارگشت استبداد در چهرهای دیگر و شاید ناشناختهتر، ندارد: «اینجا آراء ملت حکومت میکند، اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد. این را ارگانها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد.» (۶)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی بر خلاف رهبران سیاسی متمایل به سلطه و سلطهگری، هیچگاه نظر و سیاست خاصی که مغایر با آرمانهای ملت باشد، بر آنان تحمیل نکرد. اساسا حکومت در نگاه ایشان وسیله بود، نه غایت و هدف. او میخواست از رهگذر حاکمیت سیاسی، مردم را به رشد بایستهای که اسلام ناب محمدی برای انسانها ترسیم نموده است، برساند. از این رو خود را یک فرمانروای جابر و مسلط بر جان و مال مردم نمیدانست، بلکه به خدمتگزاری مردم میبالید و خود را خادم یک ملت بزرگ میخواند. ایشان آشکارا سیاست حاکم بر نظام جمهوری اسلامی را اعلام نمود که همان سیاست آزادی گرایانه و عدالت طلبانه است، یعنی همان سیاستی که رسول اکرم (ص) در دوران مدینه، در صلح و جنگ خویش اعلام کرد. بر پایه چنین سیاستی، میبایست دیکتاتوری و تحمیل بر شهروندان را نفی کرد و از طرف دیگر باید تبعیت از ملت را بر هر تز و ایده دیگری مقدم داشت، زیرا اندیشه سیاسی اسلام جز این را نمیطلبد. انویشهای که بر اساس توحید و نفی حاکمیت طاغوت و شیطان استوار گشته است، چگونه پذیرای خودکامگی و رویارویی با حقوق و مطالبات عادلانه یک ملت خواهد بود؟
امام خمینی با شناختی که از مفهوم توحید و ابعاد اخلاقی و اجتماعی آن دارد، نمیتواند حاکم ناسالمی را در موقعیتی فراتر از قانون و خدمت به مردم قرار دهد و جایگاهی که خدا برای حاکمان مقرر نکرده است، برای وی تعیین کند: «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی بر ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله، ممکن است گاهی وقتها ما یک تقاضایی از آنها بکنیم، تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت میکند.» (۷)
بیگمان نگهداشتن منزلت و حرمت ملت در این است که مسئولان نظام همواره از خواستها و انتظارهای آنان آگاهی داشته و در برآوردن آن کوشا باشند. اینکه امام خمینی الفاظ و عبارتهایی حاکی از دوستی با ملت وفروتنی در برابر آنان به کار میبرد، بیتردید نسبت به آن، گرایش باطنی و عملی داشت. اگر جز این بود نمیتوانست از محبوبیت فزایندهای برخوردار باشد. ایشان ضمن اینکه پیشرفت کشور و نظام را در گرو هماهنگی و انسجام درونی میداند، بر این باور است که بدون توجه به مطالبات قانونی و اسلامی مردم، نمیتوان توقع تداوم تعامل ملت با دولت را داشت، زیرا فقط با تعامل متقابل مردم وحاکمیت است که طریق همدلی و اتحاد ملی هموار میگردد: «مسأله این [است] که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتما به مردم حکومت کند و نخستوزیر و هیأت دولتی داریم که همه امور دست اینهاست. و «ملت چه کاره است؟ ما هستیم که هستیم»، این مسأله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول مجوب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمیتوانید کارهایی که الآن در ایران هست، انجام بدهید الا با هماهنگی با ملت، هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهای اینها.» (۸)
آنچه بنیانگذار جمهوری اسلامی در گفتار و کردار خود نسبت به ملت بزرگ ایران متجلی ساخت، پرتوی بود از حیات و حکومت الهی پیامبر و مولای متقیان (ع)، حضرت امام در دیدارهایی که با کارگزاران نظام داشت، پیوسته رعایت اخلاق و آداب اسلامی در بستر روابط با مردم را سفارش کرده و آن را به منزله یک فریضه الهی میدانست. در اینجا نمونهای از آن همه آورده میشود: «باید اخلاق اسلامی، آداب اسلامی درست مراعات بشود؛ همان طوری که شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمتگزار مردم میدیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار میکردند و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام میدهند. و شما هم بندگان همان خدا و امت همان پیغمبر و شیعه همان امیرالمؤمنین هستید و شیوههای شما باید به همانطور باشد.» (۹)
امام خمینی قصد اندرز دادن ندارد. چنانکه از تأکیدهای نهفته در این گفتار پیدا است، ایشان از یک شیوه عملی و رفتارهای در حوزه سیاست و کارگزاری نظام سخن میراند، نه نصایح اخلاقی محض. از تأمل در مواضع سیاسی امام خمینی به دست میآید که او خود را ملتزم به همان طریقی میدانست که اولیای حق در عرصه حکومت کوتاه خود مورد توجه و اهتمام قرار داده بودند. از این رو از مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی در جهت تکریم ملت ایران میخواهد که اخلاق و آداب اسلامی حکمرانان نسبت به شهروندان خود را مراعات کنند، یعنی آنان به اصول حسن رفتار با مردم وفادار بمانند و همچون مالک اشتر و سلمان فارسی عمل کنند.
📚پی نوشتها:
۱- صحیفه امام، ج۸، ص۱۷۳ – ۱۷۴
۲- همان، ص۱۷۳
۳- همان، ج۵، ص۴۳۶
۴- همان، ج۶، ص۵۰۱
۵- همان، ج۳، ص۳۷۰
۶- همان، ج۱۴، ص۱۶۵
۷- همان، ج۱۱، ص۳۴
۸- همان، ج۱۵، ص۳۵۵
۹- همان، ج۱۷، ص۷۹
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برش_یک_دقیقهای #پست_ویژه #امام_خمینی #انقلاب_اسلامی
🎥 برکت قیام روح الله
👤 حجتالاسلام والمسلمین ناصری
⏱ ۱:۳۰ دقیقه
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤با توجه به اینکه ائمه(ع)، مأمور ترویج اخلاق و انسانیت در جامعه بودند، آیا برای حمایت از حقوق حیوانات نیز قدم برمیداشتند؟
بنابر آموزههای اسلامی، حیوانات نسبت به انسان حقوقی دارند که باید آنها را رعایت نمود،[1] و برخورد خوب با آنها اجر و پاداش دارد:
رسول خدا(ص) فرمود: «هر کسی به هر جانوری نیکی کند اجر و پاداش دارد».[2]
نجیح گفت: امام حسن(ع) را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی ایشان قرار گرفته بود. ایشان هر لقمهای که میخورد یک لقمه هم به آن سگ میداد. به این ایشان گفتم: چرا این سگ را از خود دور نمیکنید؟ حضرت فرمود: رهایش کن؛ من از خداوند حیا میکنم که جانداری به من نگاه کند و من غذا بخورم و به او ندهم».[3]
روزی امام حسن(ع) در یکی از باغستانهای شهر مدینه قدم میزد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانی در دست دارد و یک لقمه خودش میخورد و یک لقمه هم به سگی که کنارش بود میدهد، تا آنکه نان تمام شد. حضرت با دیدن چنین صحنهای، به غلام فرمود: چرا تمام نانت را با آن سگ تقسیم کرده و چیزی برای خودت کنار نگذاشتی؟!
غلام پاسخ داد: زیرا چشمهای من از چشمهای ملتمسانهی سگ خجالت میکشید و حیا کردم از اینکه چیزی داشته باشم (و او گرسنه بماند). امام حسن(ع) به او فرمود: ارباب تو کیست؟ غلام پاسخ داد: غلام ابان بن عثمان هستم! امام(ع) پرسید: باغ مال کیست؟ غلام پاسخ داد: متعلق به ابان است. امام به او فرمود: سوگندت میدهم که همینجا بمانی تا برگردم! و سپس نزد ابان رفته و باغ و غلام را از ابان خرید و نزد غلام برگشت و به او گفت: تو را از اربابت خریدم! غلام (که گمان میکرد از این به بعد امام حسن ع ارباب او است) در مقابل حضرت ایستاد گفت: ارباب من! گوش به فرمان خدا و پیامبر و شما میباشم! امام فرمود: باغ را هم خریدم! تو در راه خدا آزادی و باغ هم هدیه من به شما![4]
در روایتی هم داریم که گنجشکی نزد خدا از شکارچی که بدون نیاز به گوشت او شکارش کرده، شکایت میکند و میگوید: مرا شکار کرد و از گوشتم استفاده نکرد.[5]
از همینرو است که شکار تفریحی در اسلام نکوهش شده و حتی در سفرهایی که بدین منظور انجام میشود - مانند سفر معصیت - نماز شکسته نمیشود و تمام این موارد نشانگر آن است که جز مواردی که برای استفاده غذایی، حمل و نقل و ... از حیوانات بهرهبرداری میشود، در دیگر موارد، کشتن و آسیبرساندن به حیوانات مجاز نیست.
📚منابع:
[1]. «آزار حیوانات»، 16361؛ «درد و رنج و حشر حیوانات»، 25378؛ «آزار حیوان و وظیفه آزار دهنده»، 91763.
[2]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 139، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 352، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 6، ص 33، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق.
[5]. بحار الانوار، ج 61، ص 306.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(67).mp3
5.37M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 67 - داستان ذی القرنین در قرآن
🔰 @p_eteghadi 🔰
❓پرسش:
آیا رفتن به حرم اهل بیت(ع) و یاری جستن از آنها شرک محسوب میشود؟
✍️ پاسخ:
باسمه تعالی؛ اگر انسان کسی را به هر صورتی بپرستد - حال هر کس باشد - یعنی برای او الوهیت قائل شده و او را بهعنوان معبود مورد تعظیم و تکریم قرار دهد، هر کس که باشد مشرک است و خداوند با کسی رودربایستی ندارد. اما اگر کسی برای چیزی یا شخصی الوهیتی قائل نباشد و او را بهعنوان معبود خود به حساب نیاورد و او را آن چنان که خداوند دستور داده تعظیم و تکریم نماید، این کار نهتنها شرک نیست، بلکه اطاعت از دستور الهی است. مانند اینکه خود خدای تعالی به همه ملائکه که میلیاردها میلیارد ملک بودهاند دستور داده است که به آدم(ع) سجده نمایند. آیا این کار شرک بوده است و خداوند -العیاذ بالله- خود اول مشرک بوده است؟ و ملائکه نیز همینطور؟ در پاسخ میگوییم خیر. چرا که خداوند از ملائکه خواسته کاری را که او خواسته انجام دهند، حتی اگر سجده کردن بر غیر خدا باشد. پس در نتیجه اگر غیر خدا را بهعنوان یک دستور الهی مورد تکریم و تعظیم قرار دهیم، حتی اگر سجده نیز باشد شرک نبوده و اطاعت از دستور الهی میباشد.
#پرسش_و_پاسخ
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 #پرسش_و_پاسخ
❓#پیامبر_اکرم_(ص)، براى آينده آيين و مكتبش چه انديشيده است؟
🔺آيا آينده اى مشخّص را رقم زده است، يا به هيچ روى، براى آينده طرحى نيفكنده و يكسر ، كار را به مردم وا نهاده است؟
🔅 موضع پيامبر در برابر آينده رسالت :
🔹فرض نخست: سكوت در قبال آينده
🔺 پيش فرض اوّل : احساس امنيّت و نفى هر گونه خطر
🔺 پيش فرض دوم : بى اعتنايى نسبت به آينده
🔹 فرض دوم : وا گذاردن آينده جامعه به تدبير امّت
🔸 فرض سوم : تعيين سرنوشت و تصريح بر خلافت و ولايت
✍️ در این فرض، بر این باوریم که #پیامبر_اکرم_(ص) با حساسيّت تمام، آينده امّت را روشن ساخته و پيشواى پس از خود را تعيين نموده است و نيز بر اين باوريم كه #غدیر ، ماجرا و متن خطبه شكوهمند آن، تصريح و تأكيدى است بر آنچه #پیامبر_اکرم_(ص)، آن را بارها اعلام داشت : ولايت و امامت #امام_علی_علیه_السلام ؛ همان كسى كه از آغازين روزهاى زندگى اش، به خواست #پیامبر_اکرم_(ص)، همراه او بود و شرك، جان پاكش را هرگز نيالود.
🔰 @p_eteghadi 🔰
میگویند چطور در جریان انقلاب اسلامی در سال ۵۷ مردم، حق اعتراض و شورش و خشونت داشتند، الان ندارند؟!
✅پاسخ
🔹 در مورد خشونت: ما در جریان انقلاب هم حق خشونت و اسلحه و تخریب نداشتیم. دقیقا بهمین دلیل، امام خمینی(ره) هرگز مجاهدین خلق را تائید نکرد، چون مسلحانه با شاه میجنگیدند. با وجود کشتار ۳۰۰۰ نفر از مردم بدست شاه، امام هرگز اجازه نداد مردم در برابر حکومت شاه، اسلحه بدست بگیرند. امام هوشمندانه از سربازان خواست از پادگانها فرار کنند و مردم به آنها گل بدهند. این کار باعث شد از جنگ داخلی جلوگیری شود و آمار شهدا کمتر شود.
🔹 نکته دیگر اینکه سال ۵۷ اعتراض مان مشروع بود، چون حکومتگران را، شاه و نخست وزیر و... را خودمان انتخاب نکرده بودیم. شاه با ارث و بعد کودتا آمده بود و وزرا و وکلا را آمریکا و انگلیس انتخاب میکردند نه مردم.
اما حالا چه؟!
از رئیس جمهور تا تک تک نمایندگان مجلس تاشورای شهر و شهردار و خبرگان و رهبر انتخاب خود مردم اند. ما در عرض ۲۴ ساعت رئیس جمهور و کل یک دولت را زیر و رو میکنیم! پس هر چه هست «انتخاب اکثریت» و مردم سالاری است، از خارج برایمان نیاورده انده چه کسی جلوی اکثریت می ایستد؟ اقلیت!
(👈تازه این بر مبنای دموکراسی است. از منظر شرعی حکومتی مشروع است که تحت لوای فقیه باشد و غیر آن باطل و طاغوت است.)
🔹 ضمنا هیچ قدرت خارجی از انقلاب اسلامی حمایت نکرد؛ ولی الان آمریکا، اسرائیل و عربستان، طراح و پشتیبان مالی و سیاسی اغتشاش در کشور ند و رسما از آنها حمایت میکنند.
🔹این است فرق یک انقلاب خودجوش مردمی با اغتشاشهای مصنوعی
🔰 @p_eteghadi 🔰
💐
💠 یاران آخرالزمانی پيامبر (ص)
🔅 #امام_باقر_علیه_السلام :
روزى پيامبر خدا در حالى كه گروهى از ياران در نزدش بودند ، دوبار فرمود: «خدايا! مرا به ديدار برادرانم برسان». فردى از يارانش گفت:
▫️ اى پيامبر خدا! آيا ما برادرانت نيستيم؟
▫️ فرمود: «خير . شما ياران منيد و برادران من، مردمانى اند در آخرالزمان كه مرا نديده اند؛ امّا ايمان آورده اند ...
براى هر كدامشان پايدارى در دين، از با دست خُرد كردن خار مغيلان در شب تيره، سخت تر است يا همچون كسى است كه اخگر شوره گز را در كف نگه دارد . اينان، چراغهاى تابان در دل تاريكى اند. خداوند، آنان را از هر فتنه غبارآلود و شبگون، نجات مى بخشد».
📚 بصائر الدرجات : ص ۸۴ ح ۴
🔰 @p_eteghadi 🔰
لطفا در باره تجرد نفس انسان و ادله عقلی و قرآنی آن توضیح بفرمایید. مثلا یکی از استدلال ها این است که نفس وحدت دارد و به همین خاطر، مجرد هست. آیا اگر نفس مادی باشد نمی تواند واحد باشد؟
ادله مختلفی در این زمینه بیان شده است که در ادامه، در دو بخش به بررسی ادله عقلی و قرآنی آن می پردازیم:
بخش اول: ادله عقلی تجرد نفس انسان
در زمینه اثبات تجرد نفس انسان و تمایزش از بدن، ادله عقلی مختلفی بیان شده است که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
پرسمان اعتقادی
لطفا در باره تجرد نفس انسان و ادله عقلی و قرآنی آن توضیح بفرمایید. مثلا یکی از استدلال ها این است که
دلیل اول: وحدت نفس
از قدیم تاکنون این مطلب پذیرفته شده است که بدن مجموعه ای از سلول ها و اجزاء متکثر است؛
اگر قرار بر این باشد که ما چیزی جز همین سلول ها نباشیم، پس صفاتی که هر بخش از بدن ما دارد، برای خود آن بخش است مثلا معده من گرسنه است و پوست من گرم است و قلب من شاد است و ...
در حالی که واقعیت چنین نیست بلکه همان منی که احساس گرما می کند، احساس گرسنگی هم می کند و یا همان منی که احساس شادی می کند احساس پیروزی هم می کند. همه این ها حالات مختلف یک حقیقت است نه حالات مختلف برای اجزای مختلف بدن.
بنابراین، من چیزی فراسوی بدن مادی و سلول های متکثر است و به همین جهت، تمامی حالاتی که برای سلول های متکثر و مختلف بدنم پیش می آید را با هم در می یابم و آن ها را حالات یک حقیقت می دانم نه حالات حقایق متکثر و مختلف.(1)
این دلیل از سوی افلاطون مطرح شده تا از این طریق، به اثبات تجرد و تمایز روح از بدن بپردازد.(2)
دلیل دوم: انسان رها از بدن
هر کدام ما حالاتی را می توانیم فرض کنیم که کاملا از بدن منقطع شده ایم اما با این حال، از خودمان غافل نیستیم.
برای این فرض، می توان به خواب مثال زد که در آن، التفاتی به بدن نداریم اما با این حال، خودمان را در می یابیم.
اما اگر نفس همین بدن باشد، پس نباید هنگامی که از آن منقطع و غافل شده، به خودش علم داشته باشد؛
در حالی که توضیحش گذشت که با انقطاع از بدن نیز همچنان من به خودم آگاهم.
پس من چیزی فراسوی بدن هستم که با قطع نظر از آن، خودم را در می یابم.(3)
این دلیل نیز از سوی ابن سینا مطرح شده تا به اثبات تمایز و تجرد روح از بدن بپردازد.
پرسمان اعتقادی
دلیل اول: وحدت نفس از قدیم تاکنون این مطلب پذیرفته شده است که بدن مجموعه ای از سلول ها و اجزاء متکثر
دلیل سوم: وحدت هویت
هویت انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمرش، یک تشخص دارد و آن را وجدانا در می یابیم.
بدن انسان با سوخت و ساز همیشگی در حال تغییر است به شکلی که گفته شده هر هفت تا ده سال، یکبار همه اجزای بدن عوض می شود.
بنابراین، هویت انسان همان بدن او نیست بلکه امر مجردی است که در پی تغییرات بدن ثابت باقی می ماند.(4)
دلیل چهارم: اشاره ناپذیری تصورات محسوس
بالوجدان تصوراتی را در ذهن خود می یابیم که آن ها غیر از خود اشیای خارجی هستند اما با این حال، اشیای خارجی را نمایش می دهند و ما از طریق آن ها به اشیای خارجی علم می یابیم.
مثلا تصوری که از آتش دارم، غیر از آتش است چرا که ذهن مرا نمی سوزاند؛ اما با این حال، همین تصور، آتش سوزاننده را نمایش می دهد.(شبیه به عکس آتش و یا نقاشی آتش)
این تصورات برخلاف خود اشیای خارجیِ محسوس، قابل اشاره حسی نیستند.
بر همین اساس، روشن می شود تصوراتی که داریم، مجردند چون در جای خودش اثبات شد که یکی از خصایص اشیای مادی این است که قابل اشاره حسی هستند اما اشیای مجرد چنین نیستند.
بعد از اثبات تجرد تصوراتی که داریم، نوبت به اثبات تجرد روح می رسد:
تصوراتی که داریم، یا در روح ما عارض می شوند و یا مرتبه ای از روح ما می شوند.
به همین جهت است که روح ما می تواند این تصورات را درک کند و آنها را بالوجدان برای خودش حاضر بیابد.
بنابراین، روح نیز باید مجرد باشد و هم سنخ با تصورات باشد.
به تعبیر دیگر:
اگر روح مادی باشد قابل اشاره است؛ و در نتیجه، تصوراتی که دارد نیز باید قابل اشاره حسی باشند؛ در حالی که گفتیم تصورات قابل اشاره حسی نیستند.(5)
بخش دوم: ادله قرآنی تجرد نفس انسان
برخی از متفکران به آیاتی استناد کرده اند که مفادشان تجرد روح و تمایزش از بدن را اثبات می کند. البته باید توجه کرد که:
روح در لغت به معنای حقیقتی است که مایه علم و حیات و شعور است.
این معنا در تمامی آیات قرآن حضور دارد.
اما مصادیق مختلفی از آن در آیات مختلف مورد نظر قرار گرفته است.
گاهی مصداق روح، جبرئیل است(روح الامین، روح القدس) و گاهی مصداقش قرآن است(اوحینا روحا من امرنا) و گاهی مصداقش فرشته ای برتر از جبرئیل است(تنزل الملائکه و الروح، تعرج الملائکه و الروح) و گاهی منظورش روح انسانی است(نفخت فیه من روحی، نفخنا فیها من روحنا) و ...
اما اینک در اصطلاح فلسفی و متعارف، روح فقط به معنای روح انسان در نظر گرفته شده است،
یعنی فقط ناظر به مصداق خاص است و به معنای عام اشاره نمی کند.
پرسمان اعتقادی
دلیل سوم: وحدت هویت هویت انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمرش، یک تشخص دارد و آن را وجدانا در می یابی
اما باید هوشیار بود که در ادبیات قرآنی، هر جایی که روح را دیدیم، نباید آن را به معنای روح انسانی بدانیم.
اما این که فرمودید در کجا به روح انسانی اشاره شده است: در آیاتی که خداوند فرموده «نفخت فیه من روحی» یا «نفخنا فیها من روحنا»
گاهی هم بدون استفاده از واژه روح به روح انسانی اشاره شده است؛ چنانکه در آیه 42 سوره مبارکه زمر به این مطلب اشاره شده که «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَ»
آیات و روایات زیادی هست که دلالت بر این دارند آدمی دارای حیثیت دیگری است که غیر از بدن مادی است و با همین حیثیت است که در برزخ به سر می برد؛ با این که بدن مادیش در قبر خاکی متلاشی شده است(6).
خواه این حیثیت و حقیقت را روح بدانیم، خواه به هر نام دیگری از آن یاد کنیم؛ در هر صورت، انسان دارای حیثیت دیگری است که خداوند و ملائکه آن را هنگام مرگ قبض کرده و بدون بدن خاکی متلاشی شده در قبر، به حیات برزخی خودش تا برپایی قیامت ادامه می دهد.
نتیجه آن که روح در قرآن همیشه به معنای روح انسانی نیست و اشارات قرآن به روح انسانی نیز همیشه با استفاده از واژه روح نیست. در آیاتی از قرآن با استفاده از واژه روح، به این حقیقت اشاره شده است و گاهی از تعبیرات دیگر استفاده شده است.(7)
📚پی نوشت ها:
1. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، انتشارات موسسه امام خمینی، 1390ش، صص203-204
2. کرم، یوسف، تاریخ الفلسفه الیونانیه، دارالقلم، بیتا، ص155
3. ابن سینا، طبیعیات شفاء، مکتبۀ آیتالله مرعشی، 1404ق، ج2، ص225
4. صدرالمتالهین، الاسفار الاربعه، دار احیاءالتراث، 1981م، ج8، ص42
5. فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، انتشارات موسسه امام خمینی، 1390ش، صص228-230
6. سوره مومنون، آیات 99-100.
7. برای مطالعه بیشتر در این باب، پیشنهاد می شود به این مقاله مراجعه بفرمایید: رودبندیزاده، مهدی و غلامرضا فیاضی، دلايل و شواهد قرآني بر تجرد عقلي روح در قرآن، مجله معرفت کلامی، شماره اول، بهار و تابستان 1396ش.
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا پس از مرگ، با عذاب شدن جسم، روح هم دچار عذاب می شود؟
از آن جایی که حقیقت آدمی به روح اوست؛ مسئولیت و تکالیف الهی نیز متوجهِ روح و حقیقت آدمی است، و هر کاری که آدمی انجام می دهد به تصمیمی است که روحش انتخاب کرده است، بنابراین، پاداش و عذاب نیز متوجه روح و حقیقت آدمی است.
بگذریم از این که آگاهی ما از لذت و رنج نیز بواسطه حضور روح در بدن است و اگر روح نباشد، اساسا درک و آگاهی و احساس لذت و رنج توسط بدن درک نمی شود.
به همین جهت، مسلما بعد از مرگ، روح دچار عذاب یا پاداش می شود و اگر هم عذابی به بدن وارد شود، روح است که از آن رنج می برد و متضرر می شود.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
پرسمان اعتقادی
آیا پس از مرگ، با عذاب شدن جسم، روح هم دچار عذاب می شود؟ از آن جایی که حقیقت آدمی به روح اوست؛ مسئو
البته ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بعد از مرگ، ارتباط تدبیری روح نسبت به بدن مادی قطع می شود و به همین جهت، بدن مادی فاقد علائم حیاتی می شود و بعد از مدتی نیز متلاشی می شود.
بدنی که همراه روح در حیات برزخی حضور دارد، بدن برزخی و مثالی است که از سنخ دیگر است و اگرچه دارای شکل و شمایلی مشابه با بدن مادی است اما فاقد ماده است.(1)
از این منظر، منظور از عذاب قبر نیز عذاب جسم مادی در قبر خاکی نیست بلکه محیطی است که روح و بدن برزخی ما در آن حاضر است.(2)
به تعبیر روایات، مقصود از قبر، باغی از باغ های بهشت برزخی یا گودالی از گودال های جهنم برزخی است.(3)
📚پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک:
صدرالمتالهین، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۹۷-۱۹۸؛ محسنی دایکندی، محمدعظیم، برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات، ناشر چاپی: انتشارات مجمع جهانی شیعه شناسی، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه اي قائمیه اصفهان، [بیتا]، ص۴۲-۴۳
2. سبحانی، جعفر، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۲۳۸
3. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۷۵
🔰 @p_eteghadi 🔰
میخواستم بدونم چرا حضرت نوح همسر خودشو طلاق نداد با اینکه همسرش جز انسانهای هلاک شدنی بود؟
در خصوص سوال شما و اینکه انبیایی مانند حضرت نوح و لوط (علیهما السلام) چرا همسرانشان را طلاق ندادند پاسخ هایی ارائه شده است. مانند :
1. کفر خود را آشکار و علني نکرده بلکه در باطن کافر بوده و با کافران همکاري داشته اند ،ولي به ظاهر ادعاي ايمان داشته اند. در اين صورت که آن ها منافقانه ادعاي ايمان داشته ، ولي در باطن کافر بوده و در مسير پيامبر سنگ اندازي کرده اند ، حضرات نوح و لوط هم موظف بوده اند با آن ها مدارا کنند تا شايد متنبه شوند و مؤمن واقعي گردند.
اين احتمال قوي است . در غالب تفاسير هم آن ها را منافق و کافر واقعي و مؤمن ظاهري شمرده اند.علاوه اين آيات در وهله اول براي انذار بعضي همسران رسول خدا آمده که در ظاهر مؤمن به رسول خدا و در باطن غير مؤمن بودند و اين نشان از نفاق آن ها دارد.
2.حکم جدايي زن و مرد مؤمن و کافر در اسلام بعد از هجرت و با قوت گرفتن اسلام و پيدا شدن مدينه النبي وضع شد. (1) قبل از آن در دوران عسرت مکه ، زن و مرد به صرف ايمان آوردن يکي و کافر بودن ديگري از هم جدا نمي شدند. بعيد نيست که در شريعت نوح و شريعت لوط (که شريعت حضرت ابراهيم بوده) ، اين حکم هنوز وضع نشده بود.
در كنار همه پاسخ ها بايد به اين مساله هم توجه كرد كه يكي از امتحانات انبياء در داشتن همسران بد بوده است.(2)
پرسمان اعتقادی
میخواستم بدونم چرا حضرت نوح همسر خودشو طلاق نداد با اینکه همسرش جز انسانهای هلاک شدنی بود؟ در خصوص
ما نکته قابل توجه در این مورد این است که پیامبر عظیم الشانی چون حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال در میان قومش آنان را به دین خدا فراخواند در حالیکه در این مدت آنان را نه نفرین کرد و نه ترک نمود اکنون چگونه با اخلاق و مرام و سلوک چنین پیامبری شایسته است که او همسر خویش را تحمل ننموده و متارکه نماید. همسر حضرت نوح (علیه السلام) هم فردی بود مانند سایر افراد بی ایمان قومش، مگر حضرت نوح(علیه السلام) آنان را ترک کرد تا متوقع باشیم همسرش را طلاق دهد؟ این صبوری ، مدارا با جاهلان وتحمل افراد بی ایمان، لازمه اخلاق پیامبری است، چیزی که در سایر انبیاء (علیهم السلام) هم با اختلاف درجه در نبوتشان دیده می شود. لذا تحمل همسر و عدم اقدام به طلاق او از طرف حضرت نوح (علیه السلام) امر عجیبی نیست.
دوست داشتن و مهرورزی نسبت به بستگان کافر
در جریان طوفان نوح و غرق شدن کافران حضرت نوح(علیه السلام) به خدا عرض کرد: فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي(3)؛و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است وخداوند پاسخ فرمود: إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ (4)؛ او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است.
از این گفتگو مشخص می شود که محبت و مهر ورزی، با ایمان، رابطه مستقیم دارد، همچنان که در آیه ای دیگر از قرآن کریم تکلیف این رابطه را مشخص تر بیان میکند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ...(5)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد....
پرسمان اعتقادی
ما نکته قابل توجه در این مورد این است که پیامبر عظیم الشانی چون حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال در می
کفر و خیانت همسر نوح(علیه السلام)
در خصوص خیانتشان که در قرآن کریم صراحتا بیان شده است :
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا...»(6)
و در خصوص کفر آنان، هم در خود آیه 10 تحریم تعریضی دارد و هم در برخی تفاسیر وارد شده است. مثلا در مجمع البیان آمده:
«به باور «ابن عباس»، زن نوح عنصرى كفرگرا و حق ستيز بود كه به جاى ايمان و انجام كارهاى شايسته و همدلى و همراهى با آن حضرت، به مردم مى گفت: هان اى مردم! نوح مردى سبك مغز است و بدين وسيله آنان را از شنيدن دعوت او پراكنده مى ساخت؛ و اگر يكى از آنان ايمان مى آورد، با خبر چينى و جاسوس بازى او را به استبدادگران معرفى مى كرد.»(7)
📚منابع:
1.تحریم/10
2. سایت پاسخگو
3. هود/45
4. هود/46
5. توبه/23
6.تحریم/10
7. مجمع البیان، طبرسی، ج10، ص479
🔰 @p_eteghadi 🔰
هدایت شده از قاصدک
فروشگاه محصولات سالم و طبیعی بهشت۱۴
🍯 انواع عسل (گون، آویشن، اسطوخودوس، سدر، جنگلی و ...)
🍯 انواع معجون های عسلی (دارچین عسل، زردچوبه عسل، معجون ۲۰گیاه)
🍚 انواع سویق (گندم، جو، سنجد، عدس و...)
🥜 انواع خشکبار (گردو، پسته، بادام، زرشک، انجیر، عناب، مویز و...)
🥣 انواع شیره (شیره خرما، چهارشیره، و...)
☕ انواع چای و دم نوش
🍶 روغن زیتون و روغن کنجد
و محصولات دیگر مانند:
ماکارونی ارگانیک
قند و شکر قهوه ای
مغز تخمه آفتابگردان
سیاه دانه
عرقیات
ارده کنجد
و...
ارسال هرهفته سه شنبه ها: رایگان ☺️
مشاهده محصولات در کانال بهشت۱۴
https://eitaa.com/joinchat/2179661918Ce7a8688ed0
با ما همراه باشید 🌹
پرسمان اعتقادی
با توجه به این که معنی نهایی و قطعی حروف مقطعه معلوم نشده است بنابراین ما دیگر نمی توانیم سایر آیات
در این زمینه چند نکته عرض می شود:
1. این که آیه ای توسط آیه دیگر نسخ شده باشد، نیازمند ادله لازم و استدلال محکم و روشنی است.
2. با صرف احتمال، آن هم احتمالی که پشتوانه لازم را ندارد و فقط در حد احتمال است(یعنی از درصد اعتبار پایینی برخوردار است)، نمی توان وجود نسخ و ... را اثبات کرد.
3. اگر فهم و تفسیر سایر آیات قرآن، متوقف بر فهم قطعی از آیات مقطعات بود، قطعا خداوند معنا و مفهوم آن ها را بر همگان آشکار می کرد تا قرآن قابل استفاده باشد؛ این نقض غرض است که خداوند متعال کتابی آسمانی برای هدایت انسان ها ارسال فرماید سپس فهم و تفسیر آن برای مخاطبان، ممکن نباشد.
4. در روایات معصومین (علیهم السلام) نیز اشاره ای نشده که تفسیر و فهم قرآن متوقف بر فهم مقطعات است؛ اگر چنین بود، آن حضرات که مفسران حقیقی قرآن هستند، یا این نکته را بیان می فرمودند و یا معنا و تفسیر حروف مقطعه را ارائه می دادند.
5. قرآن کریم 114 سوره دارد که فقط 29 سوره آن حروف مقطعه دارند؛ هم چنین تعداد حروف مقطعات 78 مورد است که نسبت به مجموع حروف قرآن، بسیار ناچیز و اندک است.
6. اصل بر این است که کلام الهی نسخ نشده است، مگر این که دلیلی موثق بر اثبات وقوع نسخ داشته باشیم. لذا تا موقعی که چنین دلیل محکمی نداشته باشیم، نمی توان وجود نسخ را ثابت دانست.
7. می بینیم با وجود این که تفسیر و فهم قطعی و روشنی از آیات مقطعات نداریم، باز هم تفسیر سایر آیات قرآن، ممکن و شدنی است.
بنابر این: فهم و تفسیر سایر آیات قرآن، متوقف بر فهم آیات مقطعات نیست.