📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
⬅️روزی مردی مشغول راه رفتن در جنگل بود
که به سنگ بزرگی در مسیرش برخورد کرد.
پایش به سنگ خورد و تعادلش را از دست داد،
اما آسیبی ندید.
😕با ناراحتی زیر لب غر زد و سنگ را کنار زد تا دیگران به آن برخورد نکنند.
چند روز بعد، همان مرد دوباره از همان مسیر عبور کرد.
🧐پیرمردی را دید که پایش به سنگی برخورد کرده
و زمین خورده است.
همان سنگی که چند قدم جلوتر از محل قبلی قرار داشت.
🤨مرد با تعجب پرسید:
«چرا این سنگ دوباره اینجاست؟
من که قبلاً آن را کنار زده بودم!»
😌پیرمرد لبخندی زد و گفت:
✅«تا وقتی سنگ را فقط برای راحتی خودت کنار بزنی،
دوباره سر راه دیگران ظاهر میشود.
ولی اگر آن را از مسیر خارج کنی
یا به جای امنی ببری،
دیگر مانعی برای کسی نخواهد بود.»
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
💫چوپانی تعریف میکرد گاهی برای سرگرمی
با یک چوب دستی دَمِ در آغل گوسفندان میایستادم و هنگام خارج شدن
🐑 گوسفندان چوبدستی را جلوی پایشان میگرفتم
👈طوری که مجبور به پریدن از روی آن میشدند.
💫پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن میپریدند
❌ چوب دستی را کنار میکشیدم.
اما
بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی میپریدند
🐑تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلوئی در آن نقطه پریده بودند!
😐گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است.
تعداد زیادی از آدمها نیز
🔻مایل به انجام کارهائی هستند که دیگران انجامش میدهند
🔻مایل به باور کردن چیزهائی هستند که دیگران به آن باور دارند.
🔻مایل به پذیرش بیچونوچرای چیزهائی هستند که دیگران قبولش دارند.
❇️وقتی خودت را هم صدا با اکثریت میبینی
وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی!
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
ملانصرالدین به قصد رفتن به مزرعه سوار بر الاغش شد.
بین راه از خستگی روی الاغ خوابش برد.
الاغ راه شهر را در پیش گرفت و جلوی یک دکان قصابی ایستاد.
ملا از خواب بیدار شد،
و مات و مبهوت به اطراف نگاه کرد.
قصاب پرسید: ملا اینجا چه میکنی؟
ملا گفت: نمی دانم،
از این الاغ که مرا اینجا آورده بپرس!
👈به راستی الاغِ عادات، شما را در زندگی به کجا میبرد؟
آیا شما بر عادات خود سوارید یا عادات بر شما؟
یکی از مهمترین تفاوتهای افراد موفق و ناموفق،
الگوهای عادتی متفاوت است.
عادات مثبت و کارآمد برگ برنده شما در زندگی و شاهراه موفقیت شماست.
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
👦نوجوانی پدر را گفت:
پدرم!
آیا تحصیل نان کنم
یا تحصیل دین؟!
👨پدر گفت:
هر دو لازم است
اما تحصیل دین لازمتر!!!
🧑پسر نزد کوزهگری رفت تا حرفه کوزهگری بیاموزد.
👨شبی پدر به پسر گفت:
برخیز به مسجد رویم که عالِم بر منبر از کلام خدا میگوید.
🧑پسر گفت:
خستهام!
👈و پدر تنها به مسجد رفت
چهل روز پدر، پسر را گفت:
نصیحت پدر را گوش کن!
بدان کسبِ علم از کسبِ نان واجبتر است.
✅خداوند مقرر فرموده است حتی اگر برای کسبِ نان تلاش نکنی،
تو را مسکین نام نهاده
و کسی را واجب کرده زکاتش را که همان سهمِ دنیا و نانِ توست،
بر درب منزل تو آورد تا تو از گرسنگی نمیری!
✅ولی اگر برای طلبِ علم،
از منزل خود خارج نشوی،
هیچ کس را زکاتی واجب نفرموده است درب منزل تو را بکوبد
و آن را بر تو تقدیم نماید.
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
⬅️مرد جوانی که میخواست راه معنويت را طی کند،
به سراغ استادی رفت.
🌿استاد خردمند به او گفت:"
تا يک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد،
پولی بده."
تا دوازده ماه بعد هر کسی به جوان حمله میکرد 💶جوان به او پولی میداد.
آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بياموزد.
🌿استاد گفت:"
به شهر برو و برايم غذا بخر.
همين که مرد رفت،
استاد خود را به لباس يک گدا در آورد
و از راه ميانبر کنار دروازه شهر رفت.
🤬وقتی مرد جوان رسيد، استاد شروع کرد به توهين کردن به او.
جوان به گدا گفت:
😄" عالی است!
يک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهين میکرد پول بدهم
😅اما حالا میتوانم مجانی فحش بشنوم،
بدون آنکه پشيزی خرج کنم.
🌿" استاد وقتی صحبت جوان را شنيد رو نشان داده و گفت:"
🤗برای گام بعدی آمادهای چون ياد گرفتی به روی مشکلات بخندی !"
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
⬅️سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟
🤔چرا غذا نمیخوری؟
گفت: دارم خودم را تنبیه میکنم.
🤔گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه میکنی؟
گفت: یادت است آن روزی که بچههای تبلیغات لشکر،
با دوربین، به گردان ما آمده بودند؟
🤔گفتم: خوب.
گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم.
🤔گفتم: خب، اشکالی دارد؟
....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم،
با خودم گفتم: ابراهیم!
🥺این مصاحبهها را مگر چه کسی میبیند؟
آدمهایی مثل خودت. ولی با اینحال،
تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی،
🥺اما میدانی که سالهاست در مقابل دوربین خدا قرار داری
و هرطور که میخواهی زندگی میکنی
و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکردهای؟
😔این فکر مرا اذیت میکند که چرا بندههای خدا را به خدا ترجیح دادم!
✅بنابراین خودم را تنبیه میکنم!
🌹خاطرهای به یاد شهید ابراهیم محبوب
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
⬅️قومی از بنیاسرائیل که به اهل "نهر ثرثار" مشهور بودند،
🌍در شرایطی خوب از آب و زمین زندگی میکردند که
🌾محصول بسیار زیاد و مرغوب از گندم داشتند و از این گندم مرغوب
نانهائی میپختند نازک و سفید؛ مثل پارچه لطیف.
💫این نعمت زیاد آن قدر آنان را مغرور و اسرافکار نموده بود که
زنان به جای پارچه از همان نانها برای پاک کردن بچهها استفاده میکردند!
🔹روزی مرد صالحی زنی را دید که طفل خود را با نان پاک میکند
گفت:
از خدا بترسید و نعمت خدا را از خود بر نگردانید
😒آن زن گفت:
ما را از گرسنگی میترسانی؟
تا این نهر جاری است ما از گرسنگی نمیترسیم!
💫آنها آن قدر این کار را انجام دادند که انباشتی عظیم چون کوه در خارج از شهر از این نانها ایجاد شد.
🔻ناگهان خداوند بر آنها قحطی را با منع باران و گیاه زمین نازل نمود
و چنان که به کمبود و نایابی غذا و به ویژه نان دچار شدند
😏که مجبور شدند برای استفاده از همان نانها در خارج شهر صف بکشند و نوبت بگیرند!
❌خداوند اسراف کاران را دوست ندارد!
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
💫در تبریز قبری مشهور به قبر "حمال" است و از آنِ کسی است که دعای امامزمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در حقش مستجاب شده است.
🔴نقل شده:
در بازار تبریز بار میبرده،
یک روز بار، سر شانهاش بود که دید
🧑🏻🦱بچه کارگری
از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد
🤲این حمال هم دستانش را بلند میکند و میگوید
الهی نگه دارش!
🧑🏻🦱این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند
حمال دستش را دراز میکند،
این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد
🤔مردم دورش ریختن
تو کی هستی؟!
گفت:
من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار میبرم
گفتند:
چطور شد گفتی خدایا نگه دارش،
خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش؟
گفت:
چیز مهمی نیست،
60 سال است به من گفت:
✅دروغ نگو، گفتم: چشم،
✅گفت: حرام نخور، اطاعت کردم،
✅گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم …
🔴یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن،
✅خدا گفت: چشم
📚به نقل قول از علامه طباطبایی
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
💠قانونی برای دل، نه اجبار زندگی!
یکی از دوستانم قانونی جالب برای خودش داشت.
با وجود اینکه همسر، دارای دو فرزند، یک زندگی مستقل و کاری پرمسئولیت داشت،
هر ماه یک شب را حتماً در خانه پدر و مادرش میگذراند.
او میگفت:
"کارهای بچهها را انجام میدهم، وسایلم را جمع میکنم
و مثل دوران نوجوانی میروم خانه پدر و مادرم.
گاهی هیچ کار خاصی نمیکنیم؛
پدرم تلویزیون میبیند،
من کتاب میخوانم،
مادرم صحبت میکند،
من گوش میدهم...
یا من حرف میزنم و آنها چرت میزنند.
شب میخوابیم و صبح با هم صبحانه میخوریم و برمیگردم به زندگی روزمره."
چند روز پیش، در صفحه فیسبوکش دیدم که عکسی گذاشته
و زیر آن نوشتهای بود که متوجه شدم مادرش چند ماه پیش از دنیا رفته است.
برای تسلیت پیام دادم و نوشتم:
"همیشه آن قانون یک شب در ماه را به یاد دارم..."
در جواب تشکر کرد و نوشت:
"مادرم، در میان خاطرات محدود سالهای آخرش،
از آن شبها به عنوان بهترین لحظات زندگیاش یاد میکرد."
و اضافه کرد:
"راستش را بخواهی، بیش از آنکه برای مادرم خوشحال باشم،
برای خودم خوشحالم که از این شانس و فرصت، نهایت استفاده را کردم."
✅قوانین خوب، قانونهای دلاند نه اجبار.
برای خودتان، دلتان، خانوادهتان قانونهای قشنگ بگذارید؛
که بعدها حسرت قانونهای گذاشتهنشده را نخورید...
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
💠محیالدین عربی نزد استادی رفت
و از کثرت ظلم و عصیان شکایت نمود.
🔹استاد فرمود:
«به خدای خود توجه کن.»
👈چندی بعد نزد استادی دگر رفت و هم چنان از شیوع معاصی و ظلم سخن گفت.
🔹🔹استاد فرمود:
«به نفس خود توجه کن.»
👈در این موقع ابنعربی گریه آغاز کرد و وجه اختلاف پاسخها را جویا شد.
استاد فرمود:
«ای نور دیده!
جوابها یکی است.
او تو را به رفیق دعوت کرد
و من تو را به طریق دعوت میکنم.»
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
👩🦲پسر سه و نیمه سالهام از درد پاهایش شاکی بود و گریه میکرد.
👩🦲پرسید:
بابا چرا پاهام درد میکنه؟
👨💼گفتم:
بخاطر اینکه داری بزرگ میشی
ناگهان گریهاش تبدیل به خنده شد
و با خوشحالی رفت دنبال بازی.
رنج همین که معنا و «بخاطر» پیدا میکند،
تمام میشود؛ مثل بیدار شدن از کابوس.
💬دکتر روحالله صدیق
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd
📡🔴 #حکایتروز از کانالشما
#پابرجمالواجرد
💍پادشاهی همسر جوانش،
پسری زیبا صورت برای او به دنیا آورد.
زیبائی و شیرینی پسر بر دل پدر نشست و همواره در تخت جلوس، پسر را کنار خود قرار میداد.
💍مادر همیشه به زیبائی فرزندش در هر بزمی افتخار میکرد و برای سلطان ناز میکرد که چه پسر زیبایی برای او بدنیا آورده است.
غرور زیادی
💍شاهبانو را گرفته بود تا این که فرزند دیگری برای پادشاه به دنیا آورد.
ولی این بار چرخ روزگار معکوس چرخید و تفاخر شاه بانو در هم شکست.
خداوند دختری با چشمانی دوبین به او داد.
👑سلطان با دیدن فرزند خویش خنده تلخی کرد و نگاهی تحقیر آمیز به شاه بانوی مغرور کرد.
💍شاهبانو به شاه گفت:
این کارِ خداست بر کار خدا خرده مگیر و بر خلقت خداوند نخند.
👑سلطان گفت:
در شگفتم از این خلایق ناسپاس که هر چه زیبایی و نیکی
که در آفرینش از آنِ خداست،
به نام خود مصادره و ثبت می کنند.
و هرچه نقصان در خلقت است،
به خداوند حکیم نسبت می دهند.
رفتار تو چنان است پسری که زیباست تو زاییدهای
و دختری که نازیباست را معاذالله خداوند خَلق کرده است.
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
@paborjemalvajerd