eitaa logo
پابـــــ📡ــــــرج‌مالواجرد
2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
680 ویدیو
1 فایل
☆مجموعه پابرج☆ تاسیس نوروز ۱۳۷۶ ●شبکه‌پابرج ●سایت مالواجرد ●جشنواره ۹۰ ●رادیوپابرج ●پوشش شبکه‌های رسانه‌ملی ●کانال‌ پابرج‌ مالواجرد در : تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، بله و ایتا ⚫حسینیه‌پابرج #09123728749 #09916735248 @Hsadeghi48 @Hsadeghi1348
مشاهده در ایتا
دانلود
📡🔴 از کانال‌شما کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت، زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود، شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد. پیرمرد کینه روباه را به دل گرفت، بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به این طرف و آن طرف می‌دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش در این تعقیب و گریز بود که گندمزار به خاکستر تبدیل شد. 👈وقتی کینه به دل گرفته و در پی انتقام هستیم، باید بدانیم آتش این انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت. ببخشیم و بگذریم.. 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما 🔹مردی به دندان پزشک خود تلفن می‌کند. و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان‌هایش از او وقت می‌گیرد. موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می‌گیرد، ✨دندان‌پزشک نگاهی به دندان او می‌اندازد و می‌گوید: نه! یک حفره بزرگ نیست خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می‌کنم 🔹مرد می‌گوید: راستی؟ موقعی که زبانم را روی آن می‌مالیدم احساس می‌کردم که یک حفره بزرگ است. ✨دندان‌پزشک با لبخندی بر لب می‌گوید: این یک امر طبیعی است، چون یکی از کارهای زبان اغراق است. 🔴نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتر برود... 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ✨یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. 🔹اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد. 🔹با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی‌تقصیر می‌دانستم، آماده شدم که اگر حرفی چیزی گفت، جوابش را بدهم. 🌹او یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توی گوشی برایم سخت‌تر بود. در حالی که دلم می‌سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن! 🌹همانطور که می‌خندید گفت: مگه چی شده؟ 🔹گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده، 🌹همان طور که خون ها را پاک می‌کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون‌ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می‌گفت بمیر، می‌مردم ... 🌹 💠 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ⬅️روزی مردی مشغول راه رفتن در جنگل بود که به سنگ بزرگی در مسیرش برخورد کرد. پایش به سنگ خورد و تعادلش را از دست داد، اما آسیبی ندید. 😕با ناراحتی زیر لب غر زد و سنگ را کنار زد تا دیگران به آن برخورد نکنند. چند روز بعد، همان مرد دوباره از همان مسیر عبور کرد. 🧐پیرمردی را دید که پایش به سنگی برخورد کرده و زمین خورده است. همان سنگی که چند قدم جلوتر از محل قبلی قرار داشت. 🤨مرد با تعجب پرسید: «چرا این سنگ دوباره اینجاست؟ من که قبلاً آن را کنار زده بودم!» 😌پیرمرد لبخندی زد و گفت: ✅«تا وقتی سنگ را فقط برای راحتی خودت کنار بزنی، دوباره سر راه دیگران ظاهر می‌شود. ولی اگر آن را از مسیر خارج کنی یا به جای امنی ببری، دیگر مانعی برای کسی نخواهد بود.» 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما 💫چوپانی تعریف می‌کرد گاهی برای سرگرمی با یک چوب‌ دستی دَمِ در آغل گوسفندان می‌ایستادم و هنگام خارج شدن 🐑 گوسفندان چوب‌دستی را جلوی پایشان می‌گرفتم 👈طوری که مجبور به پریدن از روی آن می‌شدند. 💫پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می‌پریدند ❌ چوب‌ دستی را کنار می‌کشیدم. اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می‌پریدند 🐑تنها دلیل پرش آن‌ها این بود که گوسفندان جلوئی در آن نقطه پریده بودند! 😐گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است. تعداد زیادی از آدم‌ها نیز 🔻مایل به انجام کارهائی هستند که دیگران انجامش می‌دهند 🔻مایل به باور کردن چیزهائی هستند که دیگران به آن باور دارند. 🔻مایل به پذیرش بی‌چون‌وچرای چیزهائی هستند که دیگران قبولش دارند. ❇️وقتی خودت را هم‌ صدا با اکثریت می‌بینی وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی! 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ملانصرالدین به قصد رفتن به مزرعه سوار بر الاغش شد. بین راه از خستگی روی الاغ خوابش برد. الاغ راه شهر را در پیش گرفت و جلوی یک دکان قصابی ایستاد. ملا از خواب بیدار شد، و مات و مبهوت به اطراف نگاه کرد. قصاب پرسید: ملا اینجا چه می‌کنی؟ ملا گفت: نمی دانم، از این الاغ که مرا اینجا آورده بپرس! 👈به راستی الاغِ عادات، شما را در زندگی به کجا می‌برد؟ آیا شما بر عادات خود سوارید یا عادات بر شما؟ یکی از مهمترین تفاوتهای افراد موفق و ناموفق، الگوهای عادتی متفاوت است. عادات مثبت و کارآمد برگ برنده شما در زندگی و شاهراه موفقیت شماست. 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما 👦نوجوانی پدر را گفت: پدرم! آیا تحصیل نان کنم‌ یا تحصیل دین؟! 👨پدر گفت: هر دو لازم است اما تحصیل دین لازم‌تر!!! 🧑پسر نزد کوزه‌گری رفت تا حرفه کوزه‌گری بیاموزد. 👨شبی پدر به پسر گفت: برخیز به مسجد رویم که عالِم بر منبر از کلام خدا می‌گوید. 🧑پسر گفت: خسته‌ام! 👈و پدر تنها به مسجد رفت‌ چهل روز پدر، پسر را گفت: نصیحت پدر را گوش کن! بدان کسبِ علم‌ از کسبِ نان واجب‌تر است. ✅خداوند مقرر فرموده است حتی اگر برای کسبِ نان تلاش نکنی، تو را مسکین نام نهاده و کسی را واجب کرده زکاتش را که همان سهمِ دنیا و نان‌ِ توست، بر درب منزل تو آورد تا تو از گرسنگی نمیری! ✅ولی اگر برای طلبِ علم، از منزل خود خارج نشوی، هیچ کس را زکاتی واجب نفرموده است درب منزل تو را بکوبد و آن را بر تو تقدیم نماید. 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ⬅️مرد جوانی که می‌خواست راه معنويت را طی کند، به سراغ استادی رفت. 🌿استاد خردمند به او گفت:" تا يک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد، پولی بده." تا دوازده ماه بعد هر کسی به جوان حمله می‌کرد 💶جوان به او پولی می‌داد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بياموزد. 🌿استاد گفت:" به شهر برو و برايم غذا بخر. همين که مرد رفت، استاد خود را به لباس يک گدا در آورد و از راه ميانبر کنار دروازه شهر رفت. 🤬وقتی مرد جوان رسيد، استاد شروع کرد به توهين کردن به او. جوان به گدا گفت: 😄" عالی است! يک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهين می‌کرد پول بدهم 😅اما حالا می‌توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشيزی خرج کنم. 🌿" استاد وقتی صحبت جوان را شنيد رو نشان داده و گفت:" 🤗برای گام بعدی آماده‌ای چون ياد گرفتی به روی مشکلات بخندی !" 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ⬅️سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ 🤔چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. 🤔گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند؟ 🤔گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. 🤔گفتم: خب، اشکالی دارد؟ ....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! 🥺این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، 🥺اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ 😔این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم! ✅بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! 🌹خاطره‌ای به یاد شهید ابراهیم محبوب 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما ⬅️قومی از بنی‌اسرائیل که به اهل "نهر ثرثار" مشهور بودند، 🌍در شرایطی خوب از آب و زمین زندگی می‌کردند که 🌾محصول بسیار زیاد و مرغوب از گندم داشتند و از این گندم مرغوب نان‌هائی می‌پختند نازک و سفید؛ مثل پارچه لطیف. 💫این نعمت زیاد آن قدر آنان را مغرور و اسراف‌کار نموده بود که زنان به جای پارچه از همان نان‌ها برای پاک کردن بچه‌ها استفاده می‌کردند! 🔹روزی مرد صالحی زنی را دید که طفل خود را با نان پاک می‌کند گفت: از خدا بترسید و نعمت خدا را از خود بر نگردانید 😒آن زن گفت: ما را از گرسنگی می‌ترسانی؟ تا این نهر جاری است ما از گرسنگی نمی‌ترسیم! 💫آنها آن قدر این کار را انجام دادند که انباشتی عظیم چون کوه در خارج از شهر از این نان‌ها ایجاد شد. 🔻ناگهان خداوند بر آنها قحطی را با منع باران و گیاه زمین نازل نمود و چنان که به کمبود و نایابی غذا و به ویژه نان دچار شدند 😏که مجبور شدند برای استفاده از همان نان‌ها در خارج شهر صف بکشند و نوبت بگیرند! ❌خداوند اسراف کاران را دوست ندارد! 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما 💫در تبریز قبری مشهور به قبر "حمال" است و از آنِ کسی است که دعای امام‌زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در حقش مستجاب شده است. 🔴نقل شده: در بازار تبریز بار می‌برده، یک روز بار، سر شانه‌اش بود که دید 🧑🏻‍🦱بچه کارگری از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد 🤲این حمال هم دستانش را بلند می‌کند و می‌گوید الهی نگه دارش! 🧑🏻‍🦱این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق می‌ماند حمال دستش را دراز می‌کند، این بچه را بغل می‌کند، زمین می‌گذارد 🤔مردم دورش ریختن تو کی هستی؟! گفت: من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار می‌برم گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگه دارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش؟ گفت: چیز مهمی نیست، 60 سال است به من گفت: ✅دروغ نگو، گفتم: چشم، ✅گفت: حرام نخور، اطاعت کردم، ✅گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … 🔴یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، ✅خدا گفت: چشم 📚به نقل قول از علامه طباطبایی 📡 @paborjemalvajerd
📡🔴 از کانال‌شما 💠قانونی برای دل، نه اجبار زندگی! یکی از دوستانم قانونی جالب برای خودش داشت. با وجود اینکه همسر، دارای دو فرزند، یک زندگی مستقل و کاری پرمسئولیت داشت، هر ماه یک شب را حتماً در خانه پدر و مادرش می‌گذراند. او می‌گفت: "کارهای بچه‌ها را انجام می‌دهم، وسایلم را جمع می‌کنم و مثل دوران نوجوانی می‌روم خانه پدر و مادرم. گاهی هیچ کار خاصی نمی‌کنیم؛ پدرم تلویزیون می‌بیند، من کتاب می‌خوانم، مادرم صحبت می‌کند، من گوش می‌دهم... یا من حرف می‌زنم و آن‌ها چرت می‌زنند. شب می‌خوابیم و صبح با هم صبحانه می‌خوریم و برمی‌گردم به زندگی روزمره." چند روز پیش، در صفحه فیسبوکش دیدم که عکسی گذاشته و زیر آن نوشته‌ای بود که متوجه شدم مادرش چند ماه پیش از دنیا رفته است. برای تسلیت پیام دادم و نوشتم: "همیشه آن قانون یک شب در ماه را به یاد دارم..." در جواب تشکر کرد و نوشت: "مادرم، در میان خاطرات محدود سال‌های آخرش، از آن شب‌ها به عنوان بهترین لحظات زندگی‌اش یاد می‌کرد." و اضافه کرد: "راستش را بخواهی، بیش از آن‌که برای مادرم خوشحال باشم، برای خودم خوشحالم که از این شانس و فرصت، نهایت استفاده را کردم." ✅قوانین خوب، قانون‌های دل‌اند نه اجبار. برای خودتان، دلتان، خانواده‌تان قانون‌های قشنگ بگذارید؛ که بعدها حسرت قانون‌های گذاشته‌نشده را نخورید... 📡 @paborjemalvajerd