eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
319 دنبال‌کننده
482 عکس
351 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
که تو تنها راه نجاتی ای پسر فاطمه(سلام الله علیها)...
بود ده روز سالی موسم این دانه افشانی ز غفلت مگذران بی‌گریه ایامِ محرم را...
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
سلام بر او؛ که نامش هم‌ذاتِ واژهٔ اندوه است.
قم زیر خاک مدفون شد؛ صدق الله علی العظیم.
هدایت شده از - از سرنوشت -
ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود... برای @pagliuzzaandcoffee
64785.mp3
19.13M
قدیم‌ترها که از زبان انگلیسی مطلبی دستگیرم نمی‌شد، باز هم ترجیحم برای شنیدن اصوات، زبانی به‌غیر از فارسی بود. به طور حقیقی شاید این مقایسه، اگر البته بتوان لفظ مقایسه را بکار برد، برای نوحه و مداحی نیز این چنین است؛ با این تفاوت که به جای فارسی، ترجیحم روی عربی بوده است. البته از اثر نزدیکانم که مداوما به عربی تکلم می‌کردند، نمی‌توانم چشم‌پوشی کنم. اگرچه چندان درکی از زبان شیرینی که اصالت و ذات حقیقی اندوه را به دوش می‌کشید، نداشتم، لکن این عطش و احساس نیاز، هیچ‌گاه مرا رها نکرد و مداوما در طلب نوحه‌های عربی بوده‌ام. حتی پس از عبور سالیان، حتی با اینکه چیزی آن‌چنان که باید، در ذهنم نمی‌گنجد، نمی‌توانم جایگزین آن را پیدا کنم. قدیم‌ترها، از دایی‌ام، مادرم، مادربزرگم و خاله‌هایم درخواست تفهیم آن مفاهیم سوزناک را می‌کردم، الان دیگر لاقل از آن نیاز، مستغنی شدم«خداوند نگه‌دار گوگل باشد»؛ اما بازهم نمی‌توانم همیشه به آن روی آورم، بلکه، ترجیح روحم، فقط شنیدن به آن نواها، آواها و اصواتی است که سنگین‌تر اندوه را بر قلبم می‌ریزد. احساس می‌کنم، ذهن مادی‌ام آن‌را نمی‌فهمد، ولی این عطش لابد به این دلیل است که قلبم به این زبان آشنایی کامل دارد:)). والله که من امن‌تر از پناه تو را نیافتم، ای پدر بندگان(درود خداوند بر پیکر بی‌کفنت).
کجا شدی که فراتر نمی‌شوی ز مقابل؟! چه غایبی که چنین حاضری به شکل و شمایل!..«:
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ🖤🥀. تویی زخمی‌ترین سر در میان این همه سرها امان از سنگ‌ها و چوب‌ها و تیغ و خنجرها ز سنگ کوفی و شامی که می‌بارید از هر سو شکسته از شما سرها ز زن‌های حرم پرها به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها تنور خانهٔ خولی چه کرده با سرت بابا؟! که رفت از یادِ من جراحت‌های پیکرها چه می‌شد گر که من را هم سفر می‌بردی، ای بابا؟!... به همراه عزیزان و عموها و برادرها خودت از عمه‌های من تشکر کن که در هرجا برای جسم دخترها سپر بودند خواهرها من و زجر، من و سیلی، من و رخسارهٔ نیلی بده حق خسته‌ام دیگر ز تکرار مکررها پدر در ماجرای آتش و خیمه خدا داند که دل‌ها سوخته بهتر ز چادرها و معجرها من از افسردگی‌های رباب این‌گونه فهمیدم که هجران، بد اثر دارد به روی قلبِ مادرها...