eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
303 دنبال‌کننده
480 عکس
346 ویدیو
6 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم با دلم طاقتِ دیدارِ تو تا فردا نیست...:)). #محمد‌علی_بهمنی #سب
به وقتِ آمدن‌ش ماه منحنی شده‌است زنی که مَطلَع‌َش، آغازِ روشنی شده‌است می‌آید و خبرم هست در گذرگاه‌َش میانه‌ی یَلِ صد خِطّه دشمنی شده‌است زنی به سیرَت، فوّاره و به صورت، قصر به‌حق نماد وقار و فروتنی شده‌است چه جای زینت و عِشوه؟ که سادگی کافی‌ست برای او که کم‌ش ، غایَتِ "زنی" شده‌است
شِکوه‌ کردی که چرا با دگران می‌خندی؟ غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم!D:
Chub1na.Ge - ჩუბინა.mp3
3.65M
برای میان‌ْصبح‌های از این دست.
11 - Gather my tears - Seo Ji won (128).mp3
4.04M
آن دسته از افراد که این سریال را دیده باشند، بیشتر در جریان این آواز هستند. در طول سریال افراد با گوش دادن به این آواز در زمان سفر می‌کردند و به شادترین لحظه‌ای که داشتند برمی‌گشتند؛ گاها نیز به‌طور تصادفی به برهه‌ای خاص از زمانی که سپری می‌کردند. بارها و بارها بعد از تمام این سریال فکر کردم. حتی چندین بار با رفقا هم‌بحث شدیم که آیا اصولا لفظ "شادترین لحظه" لفظی مناسب است یا که خیر. هنوز در جست و جوی آن هستم. البته شاید اندکی عجیب به نظر رسد ولی به هنگام استدلال، این دوگانگی درست یا غلط بودن لفظ، برای‌ام ایجاد شد و هنوز به آن فکر می‌کنم. هنوز برسر موجودیت این لفظ و ایضا درست یا غلط بودن این لفظ به اندیشه هستم.
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم به سامانم نمی‌پرسی، نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟... نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟ دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم((; شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جُستم رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم تو خوش می‌باش با حافظ، برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم:)