تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو!!!
#حسین_زحمتکش
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ🇮🇷
وارد مسجد شدی چشمت نمازم را شکست ؛ قبله را گم کردم و ′ خیرالعمل ′ شد دیدنت .
تویی نماز و منم مست، ماندهام چه کنم؟
که هم اقامه خطا، هم سبک شمردن تو!=))
#حسین_زحمتکش
#سبزینه_های_خیال
نگاهی نامسلمان ناگهان انداختی رفتی
ندیدی سوختم... آتش به جان انداختی رفتی
به شک افتاده بین پنج و شش، ركعت شمار ما
تو باز اهل یقین را در گمان انداختی رفتی
نماندی تا ببینی شهر را در خون و خاكستر
عصایت را میان ساحران انداختی رفتی!!
شبیه چای خود را پیشكش كردم، تو با سردی؛
مرا در انتظارت از دهان انداختی رفتی...
اگر خیری رساندی بیگمان نشناختی، گویا
گلی بر سنگ قبری بینشان انداختی رفتی
برایت ارزش كشتن ندارم، دیدهام هرجا
كه رویارو شدم با تو، كمان انداختی رفتی...
#حسین_زحمتکش
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را
مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این نقش ایوان، پای بستت را
همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟
تو خار چشم بودی قلعهی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
#حسین_زحمتکش
#خاکستر_کوچه_های_ذهن