چشمهایش پرِ اشک میشود. نمیدانم غم با او چه میکند که یکباره اینقدر زیاد تنها میشود. انگار در جایی غریب راه میرود. هیچچیز و هیچکس را نمیبیند، حتی مرا که دارم کنارش راه میروم. چیزهایی میگویم. گوش نمیکند. بلد نیستم دلداریاش بدهم. مسخرگی میکنم بلکه بخندد. میخندد. محکم میزند به دستم. وقتی شنگول میشود این کار را میکند.
«تو چه میگویی برای خودت؟»
نمیایستد ببیند من چه میگویم یا چه فکر میکنم. هیچوقت به حرفهایم گوش نمیکند. مشکلات من هر قدر هم جدی باشند در مقابل فجایع زندگی او هیچاند!
#به_اشارتی_بپیما
#همهیافق
#فریباوفی