هوالمتین
برای
ق ا س م س ل ی م ا ن ی
او میدانست که درسِعشق را نمیتوان در دفتر یافت، پس اوراق بِشُست و دل بهدریا زد و کویبهکوی بهدنبال مرگِخونین خود بهراه افتاد. او با خطِّخون جوهر شهادت را بر آخرین برگ از دفترِ عمر خویش کشید و با گوهرِ زلال خویش پای آنرا امضاء کرد. مگر میتوان اورا مثل خمینی دوست نداشت؟ او که با تیغِابرویش تیرِآتش بر جانمان میانداخت و ابهت خمینی را یادآور میشد؛ و من چقدر دلتنگ نگاه پدرانهی او هستم. چطور دلتنگ او نباشم؟ وقتی ظلم، ازل تا به ابدمان را غرق در خود کرده بود، او از کران تا بهکران فرصت درویشی میجست و در دلها بذر محبت میکاشت و عشق درو میکرد. مگر میشود دلتنگ او نشد؟ او که دامنکشان رفت و مارا یتیم کرد، و فقط تکههای بدنش به خیمه بازگشت. من اورا دوست میدارم، البته نه فقط من؛ همه اورا دوست داشتند و دارند. چبوراست، سیاهوسفید، بچهیبالای شهر و پایینشهر، مذهبیوغیرمذهبی، همه و همه. او نیز همهرا دوست داشت، حتی دشمنش! و اینجا دقیقا نقطهی آغاز ترس من است که مبادا عزیزمان از قاتل خویش، آن قمارباز احمق هم شفاعت بکند، بعید هم نیست! او آسایش دوگیتی را در مروت با دوست و دشمن میدید. اصلا دوست و دشمن را من میگویم، او زلالی دل را با این دوگانههای فریبنده آلوده نمیکرد و همهی را بندهی حق میدانست و با فطرتشان بهآنها محبت میکرد. و خوشا بهحال او و خاک برسر ما که چه آسان اورا از دست دادیم. ما نه یک تن را، بلکه تمامیتمان را از دست دادیم، ما قلبمان را از دست دادیم. مایی که هروقت ناامید میشدیم اورا میدیدیم و آرام میشدیم، هروقت دلمان میگرفت با لبخند او شاد میشدیم، و هروقت میترسیدیم به گرمی آغوش او پناه میبردیم و طعم شیرین امنیت را میچشیدیم. چه ضمیر زلالی داشت. انگار آسمان سالها میشد که منتظر آغوشش بود، آغوشی که تمامی زمین را در دل خود جای داده بود، و انگار این دلتنگی او بود که اورا راهی آسمانش کرد. آسمانی که چهلواندی سال در جستوجوی آن با سلاح اشک روبهروی خصم ایستاد و خم بهابرو نیاورد.
آری سلاح او اشک بود و اشک بود و اشک.
من از اعماق وجودم قدردان پیکر اربناربای او هستم و با آرزوی شفاعتش در روز محشر، غم عمر باقیماندهی بیاو را تحمل میکنم. من به امید آغوش او دل بهخاک خواهم سپرد، و من بهامید بوسه از دستان علمداریاش بوسه بر کفن خواهم زد.
امیرحسناوصالی
سالگرد شهادت سردار
@paragraph_osali
پر شد ز عطر تو بهسحر آشیانهام
مست تو شد تمامی شعرم ترانهام
در جستوجوی مهر تو آری روانهام
مدهوش بادهی ازل مادرانهام
زیباترین اسامی خلقت برای توست
سرمنشأ طلیعهی عصمت برای توست
امشب خدا برای نبی گوهر آفرید
در آسمان هفتم خود کوثر آفرید
بر نفس مطمئنّهی خود مادر آفرید
آری خدا برای علی حیدر آفرید
از این به بعد ز نور تو دنیا منوّر است
جنت ز عطر سیب تو مادر، معطّر است
مشمول ربّنای توام، جان فدای تو
آواره و گدای توام، جان فدای تو
پروانهی عزای توام، جان فدای تو
مجنون کربلای توام، جان فدای تو
حجت تانیتترپدی بیزه انبیاء سیزی
"عالم تانیر معلم کربوبلا سیزی"
سرمنشأ تمامی خلقتدی فاطمه'س'
"بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه"'س'
تفسیر هل اتی و مروّتدی فاطمه'س'
الحق محبتّین بیزه ثروتدی فاطمه'س'
ما بیخیال نهضت مادر نمیشویم
ما بیخیال غربت حیدر نمیشویم
روح عبادتی و علی مست جام تو
ذکر علی عبادت تو التیام تو
در بین آن مصیبت عظمی پیام تو
تو حامی علی'ع' و علی'ع' هم امام تو
بیداری تمامی امت شعار توست
تا جان بود فدای ولایت شعار توست
امیرحسناوصالی
#شعر #ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#پاراگراف
در پاراگراف عضو شوید.❤️
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#کلاس_نویسندگی
🔻 اگه علاقهداری یرای خبرگزاری و نشریهها بنویسی این فرصت رو از دست نده.
[نوشتن _ خلق روایت _ مبانی داستانکوتاه _ کلیات رماننویسی _ مقدمات خوب نوشتن و... ]
🔻 برای اطلاع از شرایط و هزینه پیام بدید:
@a_h_osali
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#نقد_نوشت
🔻 امامزادهها باید قطب فرهنگی شهر باشند و این وضعیت امامزادهی زنجان اصلا مطلوب نیست.
با آمدن آقای قنبری امیدواریم شاهد اتفاقات خوب باشیم البته اگر پیر پاتالهای متحجر بگذارند.
#امیر_حسن_اوصالی
#پاراگراف
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#کارگاه_نویسندگی
🔻 انشاءالله امروز درخدمت دوستان اهوازی هستم و درباب "نوشتن" گفتوگو خواهیم کرد.
#امیر_حسن_اوصالی
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#روزنامه_نوشت
🔻 در کیهان یادداشتی بر کتاب "بهاضافه مردم" به قلم روحالله رشیدی نوشتهام، مبنی بر اینکه ما باید در امر فرهنگی رجوع به میانی تربیتیِ اصیل اسلامی کرده و از روش تبلیغی انبیاء در جامعه استفاده کنیم؛ و الا درگیر مفاهیم انتزاعی خواهیم شد.
🔻 لینک یادداشت:
https://kayhan.ir/fa/issue/2909/6
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#نقد_نوشت
🔻 جنگ در موضع روایت یک تجربه و زیست شخصی است و از زبان شخصی لاجرم بر دل مینشیند که خود خاکخوردهی جبهه باشد و آنچه میگوید از دل برآمده باشد.
🔻 اینکه در سفر راهیان نور از راویهای جوان برای روایت جنگ استفاده میشود، امری ناصواب است. جوان ۳۳-۳۴ سالهای که خود از جنگ چیزی ندیده است، چگونه میتواند روایتی باورپذیر و منطقی که مضمونزده نیز نباشد بهمخاطب ارائه دهد؟
🔻یقینا در مسئلهی روایت پیشرفت ما نیازمند راویان جوان و باسواد که اطلاعات کافی از پیشرفتهای حاصل شده در کشور داشته باشند، هستیم؛ اما این امر در روایت جبهه و جنگ اثری معکوس بر مخاطب دارد.
امیرحسناوصالی
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
#داستانک
🔻 آتش زندگی هرکس متفاوت است
جوانی نزد پیر دیدهوری از فقر روزگار زبان به شکیت گشود.
▪️ پیر گفت:
برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی زندگی او را میکنی به من نشان بده.
جوان نشانِ همسایه خویش داد که تاجر خرما بود و در حجره خود سکههای طلا را میشمرد.
▪️پیر آن جوان را نزد او برد و به تاجر گفت:
حاجتی در دنیا داری که آزارت دهد؟
تاجر گفت:
آری! مدتهاست درد معده مرا از خوردن آنچه میبینم و هوس میکنم، بازداشته است. کاش کاسهای خرما داشتم ولی معده سالم این جوان را.
▪️پیر دوباره جوان را خطاب کرد و از او پرسید:
باز چه کسی را در این شهر خوشبخت میبینی؟
جوان حاکم شهر را نشان داد و هر دو نزد او رفتند.
▪️پیر از حاکم پرسید:
حاجتی داری که زندگی را بر تو تلخ کرده باشد؟
حاکم گفت:
آری، شب و روز در این اندیشهام مبادا کسی از دربار بر من خیانت کند و خون من برای تصاحب تاج و تختم بریزد.
ای کاش مثل این جوان بودم. دو گوسفند میگرفتم و برای خود به صحرا میبردم که آن مرا کفایت میکرد، چون آرامش داشتم.
در سیر برگشت پیر پارسا پرسید:
ای جوان آتش چند رنگ است؟
جوان گفت:
دو رنگ، سرخ و نارنجی.
▪️پیر گفت:
آتش چون رنگینکمان هفترنگ است. آتش تاجر رنگش آبی بود و آتشی که بهرنگ آبی بسوزد نوری ندارد که دیده شود، پس تو آتش او را نمیدیدی.
آتشی که سبز باشد نورش برای بیننده زیبا است ولی کسی که در نزد آن است را میسوزاند و دیگران از آن بیخبرند. آتش زندگی حاکم در چشم تو سبز و زیبا بود.
پس هرکس را آتشی در زندگی میسوزاند که فقط رنگش با دیگری متفاوت است ولی وجود دارد.
دیدی در زندگی تو هم آتشی بود که تاجر و حاکم از آن بیخبر بوده و در آرزوی داشتنِ زندگی تو بودند.
#پاراگراف
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
🔻 در "خبر آنلاین" درباب نحوهی مواجههی ناصوابمان با امام سجاد'ع' و صحیفهی سجادیه نوشتهام.
#بخوانید_حتما
#پاراگراف
#امیر_حسن_اوصالی
🤗عضو پاراگراف بشوید. ⚘️👇
▣⃢🪴
https://eitaa.com/joinchat/2729640001Cb1d34d8ce8
🔻 لینک یادداشت
راه، راه آسمان است و مرکبش خلوت! - خبرآنلاین
https://www.khabaronline.ir/live/1873332/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%A8%D8%B4-%D8%AE%D9%84%D9%88%D8%AA?_gl=1*5lx0o8*_ga*RURLUUNRUVl1OGhwUEZUQ1F0cGxoLWdKM1paamNtY3J1ZzVCS255YTRwcGUwZDVSU3hpOEpXNUl4WjdoUlNjbg..
... زیرا نوشتن همانا سازماندهی جهان است؛ همانا "اندیشیدن" است. (آموختن یک زبان همان آموختن چگونه اندیشیدن در آن زبان است).
بنابراین بیهوده است از کسی که خیال ندارد در اندیشیدن خود بازنگری کند، بخواهیم در نوشتن خود چنین کند.
#پاراگراف
📚 نقد و حقیقت _ ص۴۴
✏️ رولان بارت
@paragraph_osali
نویسنده نه با مؤلفههایی چون "نقش" یا "ارزش"، بلکه تنها به کمک گونهای "آگاهی در گفتار" مشخص میشود.
نویسنده کسی است که مسئلهی او زبان باشد و در زبان در جستوجوی ژرفا برآید و نه ابزارگرایی یا زیبایی.
#پاراگراف
📚 نقد و حقیقت _ ص۵۶
✏️ رولان بارت
@paragraph_osali