بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۹۷
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
4_6028273477981571964.mp3
17.67M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت سوّم:
دفنِ شهدا...
#صباحا_و_مساء
#اللهمعجللولیکالفرج
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✧════•❁🌹❁•════✧
✅ سومین روز #چله_نماز_شب و #چله_زیارت_عاشورا
@parastohae_ashegh313
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره حاج صادق آهنگران از #حاج_قاسم
🌹من شهید شدم برام سنگ تموم بذاریا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت_سیودوم
در برگزاری مراسم دعا پیش قدم بود؛ دعای توسل، کمیل و ندبه ...
صبح جمعه با حال عجیبی ندبه می خواند. آرام گریه می کرد.بعداز دعا چشم هایش سرخ بود.
✍🏻نویسنده کتاب #لیلاموسوی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
#قسمت272
آقای قهاری هم قبول کرده بود. وقتی آمد. کوچه خلوت و خالی بود و فقط، چند قصاب، چاقو به دست، جلو یخانه ایستاده بودند. و عمه سینی اسپند را می چرخانــد و قربان صدقــۀ حســین می رفــت و مهــدی هــم، یک تکه چوب گرفتــه بــود و بیســت رأس گوســفندی کــه مــردم و دوســتان و همــکاران و فامیــل آورده بودند را به خیال خودش چوپانی می کرد. حســین بعــد از دید و بازدیــد، بــه پــدرم گفــت: «دایی جان، فقط یه گوســفند برا قربانی کافیه، بگو بقیه رو ببرن تحویل دارالایتام بدن.» پدرم حرفی نزد، حسین یــک ســاعتی پیــش میهمانــان نشســت و بعــد آمد توی کوچه، آســتین بالا زد و چراغ هــا را بــاز کــرد. روی نردبــان به ســختی می ایســتاد. وقتــی پایین آمد، یک لحظــه دســت روی کمــرش گذاشــت. پرســیدم: «چــی شــده!؟» گفــت: «بعــداً می گم.» جوری که به پدرم برنخورد. جا انداخت که از تشریفاتی که بین او و بقیۀ مردم تفاوت و فاصله ایجاد کند، فراری است. آن شــب، حاج آقارضا فاضلیان امام جمعۀ ملایر، چند ســاعت کنار حســین بود. به آیت الله موسوی امام جمعۀ همدان گفته بود، این آقای همدانی، هیچ چیزی را بر مصالح اسلام و مسلمین ترجیح نمی دهد. تا سه روز میهمان داشتیم. حسین از میهمان و میهمانی خوشش می آمد ولی از بریز و بپاش نه. هر شب غذاهای اضافی را قابلمه می کرد و می داد و می بردند، محله های فقیرنشین.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت273
ساکش را که تا نصفه خالی بود، باز کردم. چند تکه پارچه برای فامیل آورده بود. قبل از رفتن به حج، چندبار کتاب«حج» شریعتی را خواند و گفت: «خدا کنه توی این یه ماه به دنیا مشغول نشم.» ســرمان که خلوت شــد پرســیدم: «حســین تو یه چیزیت شده و نمی خوای بگی، مجروح شدی تو حج؟» پرسید: «مگه اونجا جبهه س که مجروح و شهید بده.» گفتــم: «آره، مگــه چنــد ســال پیــش ایــن وهابی های از خدا بی خبــر، حاجیا رو از بالای پل با سنگ و چوب و تیر و تفنگ، نمی زدن؟» خندید و گفت: «ای بابا، لیز خوردن کف حمام که گفتن نداره.» و در حالی که نفس می کشید و دست روی دنده اش می گذاشت ادامه داد: «صابون زیر پام بود، سرخوردم و افتادم و نمی دونم چرا از هوش رفتم. فقط یادم می آد که یه لحظه نفسم گرفت و داشتم خفه می شدم.» گفتم: «این یه اتفاق ساده س؟ این جور که تعریف می کنی، خدا عمرت رو دوباره نوشته.» آهــی کشــید و گفــت: «پروانــه، ایــن حرفت، منو یاد یه پیرمــرد نورانی توی کاروان انداخــت کــه روز آخــر بــه هــم می گفتیــم، ایشــا الله خــدا عمــری بده، دوباره ســال بعــد بیــام حــج، اون پیرمــرد در جــواب گفت من مطمئنــم که خونۀ خدا رو دوباره نمی بینم. همین که برگشتیم، به رحمت خدا رفت.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درمحضرشهدا
#شهیدمطهری
🔷
وصیت مهم امام زین العابدین(علیهالسلام) به فرزند بزرگوارشان امام باقر(علیهالسلام) در آخرین لحظات عمر
#امام_حسین #اللهمعجللولیکالفرج@parastohae_ashegh313