زینب همیشه دعا و صلوات نذر میکرد، اما حالش را که دید رفت سراغ تقویم. نگاهش به روز وفات حضرت #امالبنین ثابت ماند. دلش یکجوری شد😞. از یک طرف دلش میخواست کار روحالله جور شود و اینقدر او را کلافه نبیند، از طرف دیگر هم میترسید او را از دست بدهد. با خودش گفت: یا حضرت #امالبنین، خانومجان، من حاضرم ده تا بچه داشته باشم، همهشون رو هم به هدف سربازی امامزمان بزرگ کنم.😔 همهشون رو هم میفرستم برای جهاد، خودم بند پوتینشون رو میبندم و راهیشون میکنم، اما روحالله نره. خواهش میکنم. من بدون اون نمیتونم زندگی کنم.😭
بهسختی خودش را نگه داشت تا اشکهایش سرازیر نشود. تقویم به دست آمد و گفت: «روحالله، چند روز دیگه وفات خانم امالبنینه. نظرت چیه برای خانم روضه بگیریم؟ به نیت اینکه خانم عنایت کنه و کارت جور بشه.»😇
روحالله که عاشق حضرت عباس بود، خیلی خوشحال شد و گفت: «آره خیلی خوبه.»☺️
زینب پولی را که از عیدیهایشان جمع شده بود، آورد و حسابکتاب کرد. قرار شد مراسمی کوچک و بدون تشریفات بگیرند. اما چون خانۀ خودشان کوچک بود، با مادرش هماهنگ کرد روضه را خانۀ آنها برگزار کند🍃. خانمهای فامیل را دعوت کرد و روضۀ حضرت عباس خوانده شد. زینب میان اشکهایش برای خواستۀ دل روحالله خیلی دعا کرد.😢
یک هفته بعد از روضه، روحالله با خوشحالی به خانه آمد و گفت که نذرشان قبول شده. کارش درست شده بود و به چیزی که میخواست، رسید.☺️☝️
#برشی_از_کتاب_دلتنگنباش
شهیدمدافعحرم
#روحالله_قربانی🌹
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🍃﷽🍃
#زندگینامه_شهید_روحالله_قربانی
(قسمت اول ۱)
خرداد ماه سال ۶۸ بود. پدر و مادر هر دو چشم انتظار تولد پسرشان بودند.
مریم السادات از مدتها قبل اسمش را انتخاب کرده بود. دوست داشت اسم پسرش را «عباس» بگذارد.
محرم که میشد، دلش پرمیکشید برای شنیدنِ اسمِ عباس.
با همسرش مشورت کرد. حاج داوود هم عاشق اسمِ عباس بود.
اولِ خرداد چشم انتظاری پدر و مادر به پایان رسید. آنها صاحب فرزندی زیبا شدند. به نظر عباسشان چون ماه میدرخشید.
حاج داوود رفت سراغ گرفتن شناسنامه. اما نمیشد که نمیشد. هربار به یک بهانه. انگاری حکمتی در کار بود.
عباس ۱۴ روزش بود که پدر و مادرش عزا دار شدند. نه تنها پدر و مادرش، بلکه کل ایران عزادار شد.
امام و مقتدایشان جهان خاکی را ترک کرده بود.
پدر و مادر به کودک ۱۴ روزه شان نگاه میکردند. اسم عباس را خیلی دوست داشتند اما داغی که امام بر دلشان گذاشته بود، فقط با تغییر نام پسرشان التیام مییافت.
عباس شد روح الله... #روحالله_قربانی
مدافع حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها
#شهید_روح_الله_قربانی
ادامه دارد...
شادی روح امام ره و شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷﷽🌷 #زندگینامه_شهید_روح_الله_قربانی (قسمت چهارم ۴) بوسنی آب و هوای خوبی داشت. جنگلهای دلانگیز
🌷﷽🌷
#زندگینامه_شهید_روح_الله_قربانی
(قسمت پنجم ۵)
مریم السادات؛ مادرِ روح الله از ذریه ی پاک حضرت زهرا(سلام الله ) بود.
عید غدیر که فرا میرسید عادت داشت بر طبق روایاتی مبنی بر اطعام دادن به مومنین در روز غدیر، همهی فامیل را دعوت میکرد و سفره ی رنگینی میانداخت.
با اینکه مریم السادات فرزند ارشد خانواده نبود اما هر سال عید غدیر همه را دور هم جمع میکرد.
روح الله این دورهمی در روز عید غدیر را خیلی دوست داشت. خانه یشان حسابی شلوغ میشد. گاهی وسط بازی با بچه ها به مادرش هم در چیدن سفره کمک میکرد.
روح الله همیشه با افتخار به همه میگفت: من شیر پاک خورده ام، مادرم سید بوده...
ادامه دارد...
《علاقمندان به مطالعه بیشتر زندگینامه این شهید بزرگوار؛ لطفا به کتاب #دلتنگنباش!
زندگینامه شهید مدافع حرم
#روحالله_قربانی
به روایت همسر بزرگوار شهید
مراجعه فرمایند .》
یادشهدا باصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313