eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود. والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته ابراهیم هادی‌ شهادت ۲۲بهمن۱۳۶۱ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭مامان و بابام تیر خوردن... 😭من خودمم تیر خوردم... 😭دلم برا مامان و بابام سوخته... ۴۰روز بعد از حادثه تروریستی شاهچراغ، هنوز نمی‌تونه نبودن پدر و مادرش را قبول کنه... 🤲خدایا به اشک دل و سوز آه یتیمان... @parastohae_ashegh313
[یک خاطره...یک زیبایی💚] یک رفیقی داشتیم به اسم آقا هادی از طلاب و بزرگان حوزه علمیه امیرالمومنین ع شهرری بود... با شهید خلیلی خیلی رفیق بود... بعد شهادت رسول خلیلی یه روز گفت رسول یه شب قبل اینکه بره سوریه اومد و یه سوال ازم پرسید و بعدش گفت تا زنده ام جایی نقل نکن... با تعجب گفتم چی پرسید؟! 🍃گفت ، رسول ازم پرسید معنی کلمه (ذاب) به فارسی چی میشه؟! گفتم یعنی دفاع یا دفاع کننده...چطور؟! شهید خلیلی گفت: میشنوم تو گوشم یه نوایی میگه: هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله . آقا هادی میگفت رسول بغض کرد و گفت هادی فردا دارم میرم سوریه... ان شاءالله که بتونم از حرم دختر رسول خدا دفاع کنم... 🕊🌱 ✨عشق را خواهی بسنجی ، عهد و ایمانش بسنج ✨آنکه پای عهد خود ، جان میدهد عاشق تر است @parastohae_ashegh313
پریدم رو گوشی دیدم که یکی از دوستان دوران دبیرستانم هست جواب دادم _سلام خوبی اسما خانوممم چخبر دیونهه سلام عزیزمم سلامتی شما شما چخبر _هی میگذرونیم _اسما خانوم عروس شدی؟؟ اره گلم یه چند وقتی میشه _عع کیه این دوماد بدبخت بیچاره نمیشناسیش خیلیی خوبهه _خداروشکر میگما اسما میاین با شوهرت منو شوهرم بریم بیرون؟؟؟ تو دلم گفتم شوهر من سرباز بی بی زینبه فعلا از بیروم رفتن خبری نیست نمیدونم یه حس نابی بود هم خوشحال بودم که علی رفته سرباز بی بی زینب بشه هم ناراحت بودم دل براش تنگ شده بود با افتخار گفتم عزیزم شوهر من رفته مدافع حرم حضرت زینب _عع واقعا اهان 😏 خیلی هم عالی کاری نداری خدافظ دلم یه جوری شد ولی گفتم ولش کن زیاد مهم نیست اون روزا رو به یه وضع دلتنگی گذراندم...... تا اینکه....
🕊 از خلوت‌های دنج سفر راهیان نور شروع شد!،از رفاقتش و قرارش با شهدا،اینکه ، خاک از مزار آن‌ها بگیرد و آن‌ها غبار از دل رسول ...،اینکه رسول نوشته‌ها و حکاکی‌های سنگ‌ها را پررنگ کند و آن‌ها مسیر عشق و عاقبت به خیری‌اش را نشانش دهند.همه می‌دانستند رفاقت برای رسول زیباترین دل‌بستگی در این دنیا بود... خودش اعتراف کرد که برای شروع رابطه سخت می‌گرفت ولی دوستی را انتخاب میکرد تا آخرش پای این رفاقت می‌ماند... در میان دایره‌ رفقایی وفادار، باتقوا، صبور، زلال و یک رنگ رشد کرد و در 27 آبان 92 آسمانی شد @parastohae_ashegh313
آیت الله : جوانی در مسجد گوهرشاد به من گفت: "لباسهایی که چروک و کثیف است موادی برای شستشو و تمیز کردن آنها هست؛ حال اگر قلب را زنگار بگیرد آیا وسیله ای برای پاک کردن آنها داریم؟" از سوال او خوشم آمد و گفتم : " بله! با دو کار میشود این زنگارها را از دل برد؛ یکی و دیگری کردن خصوصا در سحرها" 🔅 پیامبر اکرم (ص)فرمودند: "دلها را زنگار میگیرد مانند زنگار مس، پس آنها را با و جلا دهید" 📚*بحارالانوار* @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍مــــــن و تــــــــــو مثل یک مرداب ماندیـم خوشا آنان که مثل رود رفتند ... جـــــامانده ام💔🕊 شادی روحشـــــــان صلوات 🥀 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🥀 🕊 🇮🇷 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محضر بزرگان امير منجر ســال اول جنگ بود. به مرخصي آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب به سمت ميدان خراسان در حرکت بوديم. ابراهيم عقب موتور نشسته بود. از خياباني رد شــديم. ابراهيم يکدفعه گفت: امير وايسا! من هم سريع آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: چي شده؟! گفت: هيچي، اگر وقت داري بريم ديدن يه بنده خدا! من هم گفتم: باشه،کار خاصي ندارم. بــا ابراهيم داخل يك خانه شــديم. چند بار ياالله گفــت و وارد يك اتاق شديم. 💜💜💜💜 چند نفر نشسته بودند. پيرمردي با عباي مشکي بالاي مجلس بود. به همراه ابراهيم سلام كرديم و درگوشه اتاق نشستيم. صحبت حاج آقا با يکي از جوان ها تمام شد. ايشــان رو کرد به ما و با چهره اي خندان گفت: آقا ابراهيم راه گم کردي، چه عجب اينطرف ها! ابراهيم سر به زير نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمي کنيم خدمت برسيم. همينطــور کــه صحبت مي کردنــد فهميدم كه ايشــان، ابراهيــم را خوب مي شناسد. 💜@parastohae_ashegh313💜
✳️)) نماز اول وقت ❣شهید دستغیب بنام او که شهدا پیش او {و عند ربهم یرزقون} هستند و ما را دارند تماشا می‌کنند. ✍یکی از دوستان و یاران# شهید محراب، شهید دستغیب تعریف می‌کرد..⤵️ که یک سالی بود که خدمت شهید بودیم و قرار بود با ایشان به سفر مشرف بشویم، قرار بود بیروت برود و از بیروت پرواز بکنیم به سمت ، و زمانی‌که رفتیم بیروت، در بیروت توقفی داشتیم که نزدیک مغرب و عشاء شد، که دیدیم دستغیب خیلی نگران هستند، سوار# هواپیما شده بودند و درهای هواپیما# بسته شده بود، به ساعتشان نگاه کردند گفتند وقت است.  🔵گفتند حاج‌آقا نمی‌شود در را باز بکنند. اعتراض کردند به که در را باز کنید# نماز اول وقت، چون اگر او با هواپیما# پرواز می‌کرد و به جدّه می‌رسید نمازشان ❗️قضا می‌شد. 🔵از ایشان اصرار که درها را باز کنید تا# نماز بخوانیم ولی هیچکدام از حرف گوش نکردند تا اینکه یک‌دفعه از خلبان صدا آمد که متأسفانه هواپیما به‌خاطر فنی به مشکل خورده و درهای هواپیما را باز کردند و گفتند چند ساعتی ممکن است این نقص فنی طول بکشد. همه دیدیم که دستغیب با خوشحالی از هواپیما پیاده شدند و همان‌جا کنار هواپیما نماز خواندن، چه نماز با؛ ما هم نمازمان را به امامت ایشان اقامه کردیم، موقعی که نماز را خواندند و تعقیبات را انجام دادند، با کمال تعجب دیدیم که خدمه هواپیما اعلام کردند که در کمال ناباوری، موتور اصلاح شده است. همه سوار شدند و آن موقع فهمیدیم راز نماز شهید دستغیب را. #🥀شهدا را الگوی خودمان قرار بدهیم خصوصا در نماز اول وقت.👌 حی علی الصلاة🌈 حی علی الصلاة🌈 «أَكْثِروا الدُّعاءَ لِتَعجيلِ الفَرَجِ» @parastohae_ashegh313
شهیدانه...💔 دلتنگی که چیز عجیبی نیست ؛ آنقدر نزدیکت میکند به خدا که چیزی غیر از او نمی‌خواهی و روزی در آغوش خدا آرام می‌گیری . ما به دلتنگی برای خدا میگوییم شهادت... 🥀•••|@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار بود اربعین بریم کربلا...🥀🦋 روایت فرزندان شهید ابوالفضل علیجانی از آخرین دیدار با پدر سردار مدافع حرم ابوالفضل علیجانی، اهل درچه اصفهان روز دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ حین ماموریت مستشاری در حلب سوریه و در راه دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به شهادت رسید.🕊 این شهید عزیز دومین شهید خانواده بود و برادرش قاسم نیز در دوران دفاع مقدس، علمیات کربلای ۴ به شهادت رسیده بود.🕊 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_وعجل_ فرجهم @parastohae_ashegh313
**@parastohae_ashegh313** 🌸قهر بودیم😒 در حال نماز خواندن بود… نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم … کتاب شعرش را برداشت وبا یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن… 🧕ولی من باز باهاش قهر بودم! کتاب را گذاشت کنار… به من نگاه کرد و گفت: ♡“غزل تمام”…نمازش تمام…دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد…♡ 🌸باز هم بهش نگاه نکردم…. 🌸اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟ سکوت کردم…. گفت: عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز…. بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند… ❣دوباره با لبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟❣❣❣ 🌸گفتم:نـــــــه گفت:”تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری…” “که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…”♡♡ زدم زیر خنده….و روبروش نشستم…. 💓💓دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه… بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم… خداروشکر که هستی….💓💓 🎙راوی: همسر شهید بابایی @parastohae_ashegh313
•✾• تو²³سالگیش‌بہ‌جایۍرسیدڪہ دشمن‌میترسیدازمقابلہ‌بآهاش؛ دست‌بہ‌ترورش‌زدن . . .🌱! «شھیدجَھآدمغنیہ» +²³سالگۍتو رَدڪردۍ؟ یامونده‌برسۍ؟ راستۍڪجایۍ🖐🏻👀'シ 🖤یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها🖤 🕊🥀 @parastohae_ashegh313 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 🕊 ⃟📌
🥀 *هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت.💔 بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...😔* *تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد.. @parastohae_ashegh313
🥀 🕊 حضرت زهرایی بود. خیلی جاها در جنگ و بعد از جنگ با توسل به حضرت زهراء(س) مشکلات را حل می‌کرد. یک هم در روستای خود در کرمان ساختند که در آن مراسم می‌گیرند. از همه اینها بگذریم، باید به حاجی اشاره کنم. هر شب نماز شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به نماز. واقعاً این صحنه عشق‌بازی و نجواهای حاجی در نماز شب‌هایش تماشایی بود. ما هم که می‌خواستیم نماز بخوانیم در مواجهه با این حال حاجی از خود بی‌خود می‌شدیم و دیگر نمی‌توانستیم نماز بخوانیم و فقط مبهوت حاجی بودیم. باید در آن صحنه باشید تا متوجه حرف من بشوید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ★صلوات هدیه به ارواح طیبه ی شهــدا فراموش نشه★ یا عـلـــــی✋ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا والصدیقین سلام بر پهلوان بی مزار سلام بر شهیدان در راه حق امروز هم به مدد شهدا کارمون رو شروع میکنیم🤲🏻 شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 5صلـــوات🌷 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم @parastohae_ashegh313 صبحتون و عاقبتتون بخیـــر🦋
محضر بزرگان امير منجر حاج آقا کمي با ديگران صحبت کرد. وقتــي اتاق خالي شــد رو کرد به ابراهيم و با لحنــي متواضعانه گفت: »آقا ابراهيم ما رو يه كم نصيحت کن!« ابراهيم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند كرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنيد. خواهش مي کنم اينطوري حرف نزنيد. بعد گفت: ما آمده بوديم شــما را زيارت کنيم. انشــاءالله در جلسه هفتگي خدمت مي رسيم. . 💜💜💜💜 بعد بلند شديم، خداحافظي کرديم و بيرون رفتيم. در بيــن راه گفتم: ابرام جون، تو هم بــه اين بابا يه كم نصحيت مي کردي، ديگه سرخ و زرد شدن نداره! باعصبانيت پريد توي حرفم و گفــت: چي مي گي امير جون، تو اصاً اين آقا رو شناختي!؟ گفتم: نه، راستي کي بود !؟ جواب داد: اين آقا يکي از اولياي خداســت. اما خيلي ها نمي دانند. ايشــون حاج ميرزا اسماعيل دولابي بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقاي دولابي را شناختند. تازه با خواندن كتاب طوبي محبت فهميدم که جمله ايشان به ابراهيم چه حرف بزرگي بوده. 💜|parastohae_ashegh313|💜
38.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نسخه دوم نماهنگ "سلام بر ابراهیم" خواننده: حسین کریمی پناه 🔺شخصا این نسخه ی دومی رو چندین بار تماشا کردم و هردفعه بیشتر از قبل به دلم نشسته. اجرتون با شهید هادی🖤 @parastohae_ashegh313