#پرتو1039
#تدريس براي #طلبه #مبتدي
#شيخ_انصاري(ره) داراي همتي بلند و اخلاقي #نيكو بود و به امور #طلاب شخصا رسيدگي ميكرد و مانند پدري مهربان آنان را تحت #تربيت خود قرار داده بود. چند روزي #شيخ ديرتر از وقت مقرر براي تدريس حاضر ميشد. علت را از وي پرسيدند. فرمود: يكي از #سادات به #تحصيل علوم ديني مايل گشته و اين امر را با چند نفر در ميان نهاده است تا درس مقدمات برايش بگويند؛ ولي هيچ يك از آنان حاضر نشدند و شأن خود را بالاتر از آن ديدند بدين جهت خود، متصدي اين امر شده و درس او را به عهده گرفتهام
http://partosokhan.ir/page.asp?Number=1039&Category=381
@partosokhan_ir
#پرتو1042
#فروش #فرش #منزل
#مؤلف #كتاب #لؤلؤالصدف مينويسد: روزي حدود 20 هزار تومان از وجوه شرعي، خدمت #شيخ_انصاري آورده بودند و ايشان مشغول تقسيم آن بود.
در همان هنگام شخصي كه شيخ از آن #گندم خريده بود ولي هنوز پولش را نپرداخته بود نزد #شيخ آمد و گفت: مدتي است كه گندم براي شما آورده ام، ولي هنوز بهاي آن را نپرداختهايد اگر ممكن است اكنون مرحمت فرمائيد.
شيخ به آن مرد فرمود: چند روز ديگر هم مهلت بدهيد آن مرد هم پذيرفت و رفت. در اين هنگام يكي از #علماء به شيخ عرض كرد: با اينكه اينهمه اموال در دست شما است چرا #مهلت خواستيد و #طلب مرد #كاسب را نداديد؟
شيخ فرمود: اينها مال #تنگدستان و #مستمندان است ربطي به من ندارد. و من فعلا از مال خود چيزي ندارم كه قرضم را ادا كنم قصد دارم اين فرش را بفروشم و بدهي خود را بپردازم از اين رو مهلت خواستم.
@partosokhan_ir
#پرتو1045
#خلوص_نیت
#مرحوم_شيخ_حسين_زاهد تعريف ميكرد: اوايل #طلبگي در #ماه_محرم ، براي اقامه #عزاي_سيد_الشهدا به #مجلس عزايي رفتم، اما هر چه #صبر كرديم #واعظ نيامد، #صاحب_خانه رو كرد به من و گفت: آشيخ تا واعظ ميآيد شما #روضه بخوان، روضه خواندن همان و #دعوتهاي پشت سر هم، همان.
كار به جايي رسيد كه بعضي از شبها تا #نيمه_شب جلسه داشتم، خلاصه كارم گرفته بود.
يك شب با خودم #خلوت كردم، با خودم گفتم: #حسين تو براي #تجارت آمدي يا #آدم شدن، بعد از آن ديگر دعوتي را قبول نكردم، #دنيا طرفم آمد، اما از آن #فرار كردم.
#منبع : #شيخ #حسين #زاهد
@partosokhan_ir
#پرتو1047
#اخلاص در #عمل
يكي از #شاگردان #مرحوم #شيخ_محمدحسين_زاهد نقل ميكند: اواخر #جنگ_جهانی_دوم بود كه با عدهاي در #محضر #آقا #ادبيات #عرب ميخواندم. #شهريهاي كه ميداديم ماهي 4 تومان بود، بعد از مدتي #جنگ تمام شد و ما هنوز خدمت آقا مشغول #درس خواندن بوديم. وقتي كه زمان #پرداخت شهريه رسيد، نفري 4 تومان به ايشان داديم ولي آقا دو تومان از آن را به خودمان برگرداند.
#تعجب كرديم! به آقا عرض كرديم: مگر نبايد ما 4 تومان ميداديم.
ايشان در #جواب ما فرمود: درست است ولي الان جنگ تمام شده و #قيمتها هم پايين آمده به خاطر همين ماهي دو تومان كفاف #زندگي مرا ميكند ولي شما #جوان هستيد، بقيه #پول را براي #آينده تان پس انداز كنيد.
#منبع : #كتاب #شيخ #حسين #زاهد
@partosokhan_ir
#1056
كارگري #شيخ #محمدحسين_زاهد
مرحوم شيخ محمد حسين زاهد(ره) در زماني كه مشغول تحصيل بود، براي گذران زندگي به اتفاق برادرش در #تهران به #نفت فروشي مي پرداخت و اين كار ادامه داشت تا زماني كه ايشان را ديدند كه لوازم نفت فروشي را جمع مي كند، از ايشان پرسيدند كه چه اتفاقي افتاده؟ فرمود: تا حال، درس خواندن براي من #مستحب بود. ولي الان كه #عمامه ها را از سر #علما بر مي دارند، بر من #واجب است كه مقابله كنم و مشغول كار فرهنگي شوم.
(شيخ حسين زاهد)
@partosokhan_ir