پرتو اشراق
🏴 #یک_محرم_متفاوت
◼شما هم شور و حال حسینی را در خیابان ها حس می کنید؟!
🌹عجیب بوی محرم می آید...
🏴 تکیه های عزاداری خیلی زودتر از آنچه فکرش را هم بکنیم بر پا شده است...
🏙 اعلانیه های برگزاری مراسم عزاداری روی بیلبوردها نصب شده است...
👌امسال هم مثل سال های قبل خودمان را برای محرم آماده کرده ایم اما من میخواهم محرم امسال را کمی به حال خودم گریه کنم!
🚗 چند روز پیش از خیابان رد میشدم که دیدم عده ای از جوانان در حال برپا کردن تکیه هستند اشک در چشمانم جمع شد.
👨🏻 به همسرم گفتم خوش به سعادت اینها واقعا ادم چه لذتی میبره وقتی می بینه جوانها انقدر با عشق برای امام حسین جون میذارن اما با رفتار غیر منتظره ای از همسرم روبرو شدم که گفت:
👤نمیخواد! اینا خودشونو برای امام حسین بکشن! امام حسین نیازی به گریه و عزاداری نداره همینکه آدم باشی و دروغ نگی کافیه... این مردم! دروغ نگن، غیبت نکنن روضه ی امام حسین و تکیه زدن و گریه زاری پیشکششون!
💭 با این حرفش کمی در فکر فرو رفتم.
👨🏻 تصمیم گرفتم بیش از اینکه فکرم را درگیر پوشیدن لباس مشکی و شرکت در مراسم عزاداری و گریه برای امام حسین کنم کمی به حال و روز خودم گریه کنم!
📑 تصمیم گرفتم تمام کارهای امسالم را ورق بزنم و کمی به اعمال خودم نگاهی بیندازم...
👌🏻با خودم گفتم اصلا امسال می خواهم طوری فکر کنم که قرار است امشب شب آخر زندگیم باشد و محرم امسال را نبینم...
❓می خواهم ببینم در این یکسال چقدر توانستم بر نفسم غلبه کنم؟!
❓چقدر توانستم در تعامل با دوست و همکار و خانواده اخلاق مدار باشم؟!
❓چقدر توانستم با حیا و باغیرت باشم؟!
👨🏻بعد از کلی فکر و خیال و سوال و جواب از خودم، به این نتیجه رسیدم که درست است که از خیلی کارها غافل ماندم و آنطور که باید اخلاق مدار نبودم اما من میتوانم با شرکت در همین مراسم های عزاداری درس هایی بیاموزم.
🏴 در محرم است که ما میفهمیم امام ما همه چیز را با هم میخواست، اصلاً برای آوردن همین پیام بزرگ شهید شد و بزرگ شد و شد «هستی یک بچه شیعه»...
⚠ ترک عزاداری حسین یعنی ترک تمام خوبی ها...
🏴 ماه محرم هر سال به نوعی به عنوان پتکی بر سر ما است که تا کمی به خود بیاییم و آن حضرت را در جای جای زندگیمان به عنوان الگو قرار دهیم که یکی از مهمترین درس هایی که می توان از آن امام بزرگوار دریافت کرد رفتار با خانواده است.
🕯سیره ائمه معصومین در زندگی اجتماعی و همچنین رفتار خانوادگی آنان برای همه شیعیان الگویی است که در سبک زندگی امروزی کاربردهای بسیاری دارد و اگرچه از سیره سیدالشهدا بیشتر به حوادث سالهای آخر زندگی آن حضرت بهویژه قیام کربلا و رشادتهای روز عاشورا توجه داریم اما سیره اخلاق خانوادگی سیدالشهدا نیز بهترین مشق زندگی و الگوی اخلاقی شیعیان است.
💚 آن امام همام بالاترین حد تکریم را نسبت به فرزند و همسر داشت.
🌹حتی آنان را مورد عنایت خاص خود قرار داد و آنان نیز علاقه زیادی به حضرتش داشتند.
💞 مثلاً بانو رباب علاقه وافری به امام حسین (ع) داشت.
🐪🐫 او در سفر کربلا همراه امام بود و پس از شهادت آن حضرت نیز وفاداریش را به زبان شعر و نیز در عمل، نشان داد.
📚 در تاریخ می خوانیم:
☀ روز عاشورا هنگامی که هلال بن نافع عازم میدان جنگ بود، همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدّت می گریست. امام حسین(ع) متوجّه آن زوج جوان گردیده و به هلال فرمود:
🔅«إنَّ أهلک لایطیبُ لَها فِراقُکَ، فَلَو رأیتَ أن تَختارَ سُرُورَها علَی البَراز:
🔅همسرت جدایی تو را نمی پسندد، تو آزادی و می توانی خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری.
👌🏻لذا کاش از همین ابتدای آغاز ماه محرم این ذهنیت را در خود ایجاد کنیم که با شرکت در مراسم های عزداری تنها به فکر گرفتن حاجات دنیوی و اخروی نباشیم بلکه با الگو گرفتن و تغییر در رفتار و اعمال خود زمینه های یک رفتار حسینی را در خود ایجاد کنیم...
🖥 منبع: پایگاه تبیان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#تکیه
#پندها
#مــقــالـاٺ
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ #آیت_الله_بهجت(ره):
🎙اگر کسی بفهمد دنیایش، نظیر آخرتش به دست خداست و اوست که مطالب دارَین (دنیا و آخرت) را امضا میکند، خیلی راحت میشود.
🔅در عین اینکه برای تجارت، یکی به غرب میرود و یکی به طرف شرق، ولی همه از یک کیسه استفاده میکنند و همه باید از یک جا امضا شود؛ با این حال، شخص غافل همه را به خود نسبت میدهد!
📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ٣٢٨.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
👗حتماً قبل از ورود همسر لباسهای جذاب بر تن کنید!
💄آرایش و عطر قابل قبول بزنید!
💚 مرد باید بفهمد که حضورش برای شما مهم است!
💞 اگر مرد متوجه شود که حضورش برای همسرش مهم است و منتظر او بوده است یقینا علاقهاش به همسر بیشتر شده و باعث ابراز محبت از جانب او میگردد.
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🎥 #ببینید 🚀 نمایی دیگر از لحظه شلیک ۶ فروند راکت فجر ۵ هدایت شونده به سمت مقر گروهک تروریستی حدکا در
🗞️روزنامه اسرائیلی نوشت، حمله موشکی ایران به دفتر حزب #دموکرات_کردستان در خاک عراق، حاوی پیامی برای #واشنگتن، #ریاض و تلآویو بود.
🚀 ایران با این حمله که در روز روشن انجام شد، نشان داد که هر کاری که بخواهد میتواند نه تنها در عراق بلکه در کل منطقه انجام دهد.
پرتو اشراق
انتخاب کردی! 😂 باید تحمل کنی! 🌐 @partoweshraq
😂 برنامه معیشتی دولت برای عبور از شرایط نابسامان اقتصادی:
۱. فعلا مسکن نخرید
۲. فعلا خودرو نخرید
۳. فعلا موبایل نخرید
۴. فعلا دلار نخرید
۵. فعلا سکه نخرید
۶. فعلا طلا نخرید
۷. فعلا کتاب نخرید
۸. فعلا دارو نخرید
۹. فعلا برنج نخرید
۱۰. فعلا پوشک نخرید
۱۱. فعلا شیر خشک نخرید
۱۲. فعلا همینه که هست رأی دادید اینقدرم بهونه نگیرید، باید تحمل کنید!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و بیست و پنجم
🏻سپس سرش را به سمت دریا چرخاند و مثل اینکه نخواهد خط احساسش را بخوانم، نگاهش را در سیاهی امواج گُم کرد که آهسته صدایش کردم:
🏻مجید! ناراحت شدی؟ دوست نداری اینجوری بحث کنیم؟
👌🏻و درست حرف دلش را زده بودم که دوباره نگاهش را به چشمانم سپرد و با آرامشی عاشقانه پاسخ داد:
🏻الهه جان! نمیخوام خدای نکرده این بحثها باعث شه که یه وقت... راستش میترسم شیرینی زندگیمون کمرنگ شه، آخه ما که با هم مشکلی نداریم. یعنی اصولاً شیعه و سُنی با هم اختلاف خاصی ندارن. همهمون رو به یه قبله نماز میخونیم، همهمون قرآن رو قبول داریم، همهمون به پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعتقاد داریم، فقط سرِ یه سری مسائل جزئی اختلاف داریم.
🏻🏻 و همین اختلافات جزئی مرز بین شیعه و سُنی شده بود و من میخواستم او هم کنار من در این سمت خط کشی باشد که با کلامی غرق محبت تمنا کردم:
🏻خُب من دلم میخواد همین اختلاف کوچولو هم حل شه!... و همانطور که کمرم را کشیده بودم تا قدری دردش قرار بگیرد، با آخرین رمقی که برایم مانده بود، نبرد اعتقادیام را آغاز کردم:
☝🏻بیا از اعتقاد به خلفای اسلام شروع کنیم...
🏝 و هنوز قدمی پیش نرفته بودم، که درد وحشتناکی در دل و کمرم پیچید و نتوانستم حرفم را تمام کنم که نالهام زیر لب، خفه شد.
🏻با هر دو دست کمرم را گرفته و دیگر نمیتوانستم تکانی به خودم بدهم و فقط دهانم از شدت درد باز مانده بود.
🏻 مجید از این تغییر ناگهانیام، وحشتزده به سمتم آمد و میخواست کاری کند و من اجازه نمیدادم دستش به تنم بخورد که تمام بدنم از درد رعشه میکشید.
⚡تا به حال چنین درد سختی را تجربه نکرده و مجید بیشتر از من ترسیده بود و نمیدانست چه کند که سراسیمه دمپاییاش را پوشید تا کمکی بیاورد و هنوز چند قدمی روی ماسهها ندویده بود که طوفان دردم قدری قرار گرفت و با ناله ضعیفم صدایش کردم:
🏻✋🏻مجید! نمیخواد بری. بیا، بهتر شدم... و شاید این تجربه جدیدی بود که باید در اواخر ماه هفتم بارداری تحملش میکردم و تحملش چقدر سخت بود که پیشانیام از شدت درد، خیس عرق شده و نفسم بند آمده بود.
👣 مجید دیگر دمپاییاش را در نیاورد، کنار زیرانداز روی ماسهها مقابلم زانو زد و با نگرانی پرسید:
❓بهتری الهه؟
🏻سرم را به نشانه تأیید تکان دادم که دیگر توانی برای حرف زدن نداشتم و مجید که از دیدن این حال خرابم، به وحشت افتاده بود، با خشمی عاشقانه تشر زد:
🏻از بس خودت رو اذیت میکنی! تو رو خدا تا به دنیا اومدن این بچه، به هیچی فکر نکن! به خودت رحم کن الهه!
🏻 با پشت دستم، صورت خیس از عرقم را پاک کردم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم:
- فکر کنم زیاد نشستم، کمرم خشک شد... دست پشت کمرم گرفت و کمکم کرد تا از جا بلند شوم و همین که سرِ پا ایستادم، سرم گیج رفت که با دست دیگرم شانه مجید را گرفتم تا زمین نخورم.
🚕 حال سخت و بدی بود تا بلاخره به خانه رسیدیم و روی تختخواب دراز کشیدم.
🛌 مجید غمزده کنار تختم نشسته و نمیدانست چه کند تا حالم جا بیاید و به هیچ بانویی دسترسی نداشتیم تا برایم تجویزی مادرانه کند و من همانطور که به پهلو دراز کشیده بودم، رو به مجید زمزمه کردم:
🏻ای کاش الان مامانم اینجا بود!
🏻 که در این شرایط سخت و حساس، محتاج حضور مادرم یا حداقل زنی دیگر بودم و در این کنج غربت، مجید همه کسِ من بود.
🛌 دستش را روی تخت پیش آورد، دستم را گرفت و پیش از آنکه به زبان بیاید، گرمای محبتش را از حرارت انگشتانش احساس کردم که با لبخندی غمگین دلداریام داد:
💞 قربونت بشم الهه جان! غصه نخور! ما خدا رو داریم!
🏻🏻 و این هم هنوز از طومار تاوانی بود که باید به بهای عشق مجید به تشیع میدادم و خاطرش به قدری عزیز بود که با این همه سختی باز هم خم به ابرو نیاورم، ولی نمیتوانستم سوز زخم بیوفایی خانوادهام را فراموش کنم و نه تنها از سر درد و کمر درد که از این همه بیکسی، در بستری از غم غربت به خواب رفتم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
🌷 شهیدی که توانست با دلایل و آیات قرآنی رضایت خانواده اش را برای رفتن به جبهه کسب نماید!
📺 اتفاقات سوريه را دنبال ميکرد و من اصلاً فکرش را نميکردم که روزي تصميم به رفتن بگيرد. با هم اخبار را نگاه و درباره اين اتفاقات صحبت ميکرديم.
✊ روحيه ظلم ستيزي داشت و در مدتي که اين اخبار را ميديد تصميم خودش را گرفته بود.
‼وقتي به من جريان رفتنش را گفت باورم نشد و فکر ميکردم شوخي ميکند!
🇸🇾 وقتي با من صحبت ميکرد من به شوخي جوابش را ميدادم فکر نميکردم تصميمشان براي رفتن جدي باشد اما بعداً متوجه شدم که تصميمش کاملاً جدي است و ميخواهد به سوريه برود.
🗓 سال ١٣٩٣ به سپاه رفت و به او گفتند: سپاه به عنوان بسيجي نيرو اعزام نميکند.
🚗 به تهران رفت و آنجا هم قبولش نکردند. من اصلاً فکر نميکردم که تصميمش تا اين حد جدي باشد.
👌خيلي پيگير شده بود. خودش را به آب و آتش زد ولي از ايران نتيجهاي نگرفت.
💓 هر چه بود انگار به دلش افتاده بود که خواهد رفت.
💻 در فيسبوک با شخصي از سپاه بدر عراق آشنا ميشود.
🏴 من هم نگران بودم که نکند آن شخص داعشي باشد که گفت نه از صحبتهايش معلوم است به لحاظ اعتقادي با ماست. آن آقا از شيعيان عراق بود و با هم دوست شدند و مدارکش را فرستاد.
☝🏻ايشان قول داده بود اگر به اينجا بياييد من کارتان را درست ميکنم. آن زمان يک سالي بود که انتقالي به تبريز گرفته بود.
🛫 مرخصي بدون حقوق گرفت و بار اول در سال ٩٣ رفت و ۶۵ روز آنجا بود.
🏭 زماني که برگشت به خاطر مسئله رفتنش با شرکت نفت با مشکل مواجه شد. در اين ميان فاصلهاي افتاد تا اينکه سوم مهر سال ٩۴ دوباره رفت و دوم آبان شهيد شد.
🎙راوی:همسر شهید
🌷شهید وحید نومی گلزار
☀ شهید ظهر عاشورا
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🏴 #آمدمحرم...
🌹 #السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
✋🏻 #من_حسینی_ام
▪بر پا شده است در دل من خیمهی غمی
▪جانم، چه نوحه و چه عزا چه ماتمی
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه