eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
21.9هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 218 🌺خانواده محترم حضرت امام (ره) در یه خاطره ای اینجوری نوشتن: قرار شد که امام توی خونه
219 ✴️ دیدید طرف میگه: الان فکرم درگیره و نمیتونم بخوابم! 💢خب از بس ضعیفی! تو انقدر باید روی فکر خودت کار کرده باشی که اجازه ندی یه فکری بیاد توی ذهنت که ارزش نداشته باشه یا جاش نباشه. 👌الان وقت خوابه و من باید به خواب فکر کنم نه به هیچ چیز دیگه. الان وقت غذا هست و من باید به لذت بردن از غذا فکر کنم. الان وقت.... ✔️ علم روانشناسی میگه: مغز نباید بدون اراده انسان کار کنه و نجات و سعادت هر انسانی در اینه. یه نگاهی به خودتون بکنید ✅ به میزانی که فعالیت مغزت دست خودته، آدم موفقی هستی وگرنه خیر! 🌹 علم عرفان هم همین رو میگه. میگه اجازه نده اتفاقات بیرونی کنترل ذهن تو رو به دست بگیرن. دانش بشری در هر زمینه ای که جلو بره آخرش میرسه به دین....
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 219 ✴️ دیدید طرف میگه: الان فکرم درگیره و نمیتونم بخوابم! 💢خب از بس ضعیفی! تو انقدر با
220 نتایج برخی مطالعات روانشناسی نشون میده که: 👈 مدیتیشن به اندازه مصرف دارو میتواند در درمان افسردگی موثر باشد با این تفاوت که اثر جانبی منفی ندارد. یا گفته میشه مدیتیشن در کنترل اضطراب و مدیریت افسردگی و افزایش خودآگاهی موثر هست. 🔷 ما چند تا متن از مطالعات غربی ها رو قرار دادیم تا کسی فکر نکنه که مرغ همسایه غازه و اون طرفا خبرای خاصی هست!☺️ اینا آخرین دریافت های علمی هست که خودتون هم میتونید در موردش تحقیق کنید. 🔹
پروانه های وصال
😈دام شیطانی😈 #قسمت ۱۶ 🎬 امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم
😈دام شیطانی😈 ۱۷ 🎬 قران را محکم چسپوندم به سینه ام ومدام تکرار میکردم(یاصاحب الزمان الغوث والامان) ,لنگ لنگان درکابینت داروها رابازکردم وچندتا چسپ برداشتم ,نشستم کف اشپزخونه ومشغول چسپ زدن به پاهام شدم.... یک دفعه..دیدم.... همینجورکه چسب دوم راروی زخم میزدم وپیش خودم(یاصاحب الزمان ,الغوث.والامان)رامیگفتم احساس,کردم یه چیزی داخل بدنم از پاهام داره میادبالا,همینجور امد وامد وامد ویکباره یه دود غلیظ وسیاه رنگ همراه با بازدمم که الان تند شده بود,بیرون میامد... دوده درمقابل چشمای من تبدیل شد به آدم کریه المنظری که ناخنهای بلندی داشت,پاهاش مثل سم بود ویک دم هم پشتش داشت... واااای خدای من ,این ابلیس داخل تن من لانه کرده بود؟؟ خوشحال شدم ازاینکه بالاخره از تنم بیرون کشیدمش,جن یک نگاهی به من کرد ویک نگاه به خونهای کف اشپزخانه وشروع به لیسیدن خونها کرد . حالا میفهمیدم که هیچ ترسی ازاین ابلیسک ندارم,مگر من انسان اشرف مخلوقات نیستم؟؟ مگرخدا برای نجات من قران وپیغمبر ودوازده نورپاک ,برزمین فرونفرستاده؟ پس من قوی ترازاین اهریمن هستم ,تا نخواهم نمیتونه آسیبی به من بزند... آروم وبی تفاوت ازکنارش رد شدم...دید دارم میرم تواتاق,به دنبالم آمد,دیگه همه چی دست خودم بود به اختیارخودم. باخیال راحت به نمازمستحبی ایستادم وای چه آرامشی داشتم. اونم گوشه ی اتاق ایستاده بود خیره به من ,حرفهای بسیار رکیکی از دهنش خارج میکرد... بی توجه بهش ادامه دادم... نمازم که تموم شد ,متوسل شدم به ارباب,برای دل خودم روضه میخوندم وگریه میکردم واونم باصدای بلند وبلندتر فحش میداد,اماانگار میترسیدبهم نزدیک بشه. عزاداریم بهم چسپید. ازاتاق رفتم بیرون اما همچنان قران دستم بود, اونم مثل سایه پشت سرم میومد. رفتم اشپزخونه تایک نهارساده برا باباومامان درست کنم. یکدفعه ایفون را زدند... یعنی کی میتونست باشه؟؟ باباومامان کلید داشتند.کسی هم قرار نبود بیاد. ایفونمون تصویری بود,تا چشم به تصویر پشت آیفون افتاد بدنم شل شد... خدای من.... دونفر تومانیتور ایفون ,یک تن بی سر رانشونم دادند بعدش ,جسدراانداختن وسرخونین پدرم رابالا آوردند. از ته سرم جیغ میکشیدم ,حال خودم رانمیفهمیدم ,نگاه کردم گوشه ی حال اون جن خبیث باصدای بلند بهم میخندید دوباره ایفون ,دوباره سر خونین بابام,جلودر از حال رفتم ودیگه چیزی نفهمیدم... نمیدونم چه مدت گذشته بود که با صدای گریه ی مامان که اب روصورتم میریخت چشام رابازکردم. درکی از زمان ومکان نداشتم,مامان چرا سیاه پوشیده؟؟ ,یکدفعه چهره ی خونین بابام اومد پیش نظرم ,بدنم به رعشه افتاد,نکنه بابام راکشتن؟؟ تا شروع کردم به لرزیدن مامان صدا زد:محسن زود بیا ,اب قند را بیار, داره میلرزه,بابا با لیوان اب قند از اشپزخونه امد بیرون خیالم راحت شد که زنده است . اومدم بگم من خوبم,چیزیم نیست,اما هرچه کردم نتونستم حرفی بزنم,انگارکه قدرت تکلم را ازم گرفتن. مادرم گریه میکرد ویاحسین میگفت. به یکباره ازگوشه ی اتاق صدای فحش شنیدم,بازم اون شیطان خبیث روبه مادرم فحشش میداد,دیگه طاقت نیاوردم,حمله کردم به طرفش ,میخواستم دهنش را خوردکنم,,رسیدم بهش زدم زدم...مامان وبابا به خیالشون من دیوونه شدم,اخه اونا جن رانمیدیدند. محکم گرفتنم وبردن تواتاقم به تخت بستنم... .. 💦⛈💦
پروانه های وصال
😈دام شیطانی😈 #قسمت ۱۷ 🎬 قران را محکم چسپوندم به سینه ام ومدام تکرار میکردم(یاصاحب الزمان الغوث وال
😈دام شیطانی😈 ۱۸ 🎬 بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی که توکنکور رتبه ی تک رقمی آوردی,مگه توهمونی نیستی که توهوش سرامد همه ی بچه های تیزهوش بودی؟اخه چه کارباهات کردن؟؟😭😭 خدا ازشون نگذره که باجوانای مردم این کارمیکنن... هی گریه کرد ومویه..مثل اینکه زنگ زده بودند ,اقای موسوی حضوری بیاد ببینتم. یک قرص خواب دادنم بدون کلامی ,خوابیدم.... شب شده بود ,مثل اینکه بابا رفته بود دنبال اقای موسوی,مامان برام سوپ آورد وچون دستام بسته بود خودش دهنم کرد. حق بهشون میدادم اخه بااین رفتارچندروزه ام فک میکردن من دیوونه شدم. سوپ راکه داد ,صدای یاالله ,یاالله بابا امد. مثل اینکه اقای موسوی امده بود,مامان روسریم را درست کرد وخودشم چادربه سر رفت توهال,چند دقیقه بعد اقای موسوی داخل شد ,مثل ادمهای لال سرم رابه نشانه ی سلام ,تکون دادم,اونم جواب داد. مثل اینکه بابا توراه تمام اتفاقی راکه افتاده بود براش تعریف کرده بود, روکرد به بابا ومامان وگفتم ,اگر مشکلی نیست شما بفرمایید بیرون ,من باید تنها با دخترخانمتان صحبت کنم. باباومامان بی هیچ حرفی رفتند بیرون. اقای موسوی نشست رو صندلی روبرویم وگفت:میدونم نمیتونی صحبت کنی,آیا حرفهای منو.میفهمی؟؟ سرم راتکون دادم یعنی بله موسوی:خوبه,ببین دخترم ازوقتی پام را تواین اتاق گذاشتم ,یه جورسنگینی وگرما حس میکنم,کسی داخل اتاق هست؟ .. 💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
😈دام شیطانی😈 #قسمت ۱۸ 🎬 بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی
نویسنده 😈دام شیطانی😈 ۱۹ 🎬 سرم راتکون دادم وبه گوشه ی اتاق جایی که اون شیطان خبیث باچشمای اتشینش ایستاده بود, نگاه کردم. اقای موسوی از درون کیفش یک نوشته دراورد فک کنم سوره ی جن باچهارقل بود,آویزون کرد چهار گوشه ی اتاق,یکدفعه دیدم خبری از اون شیطان نیست,ناپدید شده بود ,اما وقتی خوب نگاه کردم دیدم از پشت پنجره ی اتاق زل زده توچشام,با چشام به پنجره اشاره کردم, اقای موسوی منظورم رافهمید,پاشد پنجره راکه مامان برای تهویه هوا بازگذاشته بود بست وپرده هم کشید. خوشحال بودم که یکی پیداشده بدون اینکه کلامی حرف بزنم ,میفهمه وباورم داره ,اخه میترسیدم اقای موسوی هم مثل بابا ومامان فک کنه من دیوونه شدم. اقای موسوی درراباز کردوبابا راصدا زدوگفت: اقای سعادت من یک لحظه بیرون میایستم ,شما دستهای دخترتون رابازکنید. بابام باترس گفت:مطمینین خطری نداره؟؟اخه میترسم مثل امروز یکدفعه به جایی حمله کنه... موسوی:نه اقای سعادت,اتفاقا دخترخانمتون ازمن وتوهم هوشیارتر وفهیم تره,اون حرکتش هم علتی داشته که اگرصلاح بود بعدا به شما عرض میکنم. حالا چادرم راسرکردم وراحت نشستم روصندلی کنارمیز مطالعه ام,دوباره اقای موسوی امد ,داخل وگفت دخترم به من اعتماد کن از اولین روزی که وارد این حلقه شدی تا همین ساعت را,هر اتفاقی افتاده برام بنویس.. شروع کردم به نوشتن,اقای موسوی هم روبه قبله مشغول خوندن دعاهایی از داخل مفاتیح شد... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆لطفا تظاهر نکنید مديرعامل جوانی كه اعتماد به نفس پايينی داشت، ترفيع شغلی يافت؛ اما نمی توانست خود را با شغل و موقعيت جديدش وفق دهد. روزی كسی در اتاق او را زد و او برای آنكه نشان دهد آدم مهمی است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود. در همان حال كه مرد منتظر صحبت با مديرعامل بود، مديرعامل هم با تلفن صحبت می كرد. سرش را تكان می داد و می گفت: «مهم نيست، من می‌توانم از عهده‌اش برآيم.» بعد از لحظاتی گوشی را گذاشت و از ارباب رجوع پرسيد: «چه كاری می‌توانم برای شما انجام دهم؟» مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل كنم!» ما انسان ها گاهی به چيزی كه نيستيم تظاهر می‌كنيم. قصد داريم چه چيز را ثابت كنيم؟ چه لزومی دارد دروغ بگوييم؟ چرا به دنبال كسب حس مهم بودن حتی به طور كاذب هستيم؟ همواره به ياد داشته باشيم كه تمام اين نوع رفتارها، ناشی از ناامنی و اعتماد به نفس پايين است... پس لطفا تظاهر نکنید! 💦❄️⛄️❄️💦
✨﷽✨ ✅سه دام شیطان شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 3. بترس از این که با زن خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم! در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند. 📚اثر استاد حسین انصاریان. 💦❄️⛄️❄️💦
هرجا کم آوردی ؛ حوصله نداشتی ، گرفته بودی ، پول نداشتی، کار نداشتی ، باطریت تموم شد ؛ تسبیح بردار و صد مرتبه بگو: استغفرالله ربـی و اتـوب الیـه، آروم میشی📿 استغفار آثار خیلی خاصی داره فقط برای توبه نیست ؛ و خدا خودش خلق کرده و خودش هم یه راهی برای بنده ش میسازه...🌱 •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈
🚶‍♀ ‌تو مهربان باش بگذار بگویند ساده است! فراموش کار است! زود میبخشد... سال هاست دیگر کسی در این سرزمین، ساده نیست... اما تو تغییر نکن! تو خودت باش و نشان بده آدمیّت هنوز نفس می کشد. «الهی قمشه‌ای» 💦❄️⛄️💦❄️
🌟عنایت امام‌زمان (علیه‌السلام ) به شب ♨️ترک نماز شب در بیان ائمه اطهار( علیه‌السلام) بسیار مذمت شده‌است. حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه) در موارد متعددی خطاب به کسانی که توفیق تشرف خدمت ایشان پیدا کرده‌اند، فرموده‌اند:" ننگ است برای شیعیان ما که نماز شب و شب‌بیداری نداشته باشند." از مرحوم آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی نقل‌شده است: " روزی در راه زیارت گم شدم و بالاخره تا نزدیک مرگ بی‌تاب گشتم. با توسلی به امام‌زمان( ارواحنافداه) حضرت به سراغ من آمدند، و مرا نجات دادند و فرمودند: ننگ است بر شیعیان ما که نماز شب نداشته باشند." شب، مستحب است اما هر امر مستحبی را نمی‌توان به‌سادگی ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او نزد فرشتگان مباهات می‌کند و به واسطه نافله‌ی شب وی را می‌آموزد، هیچ‌گاه از خواندن آن غافل نمی‌شود. انجام واجبات وظیفه سالک است و علاوه‌برآن ثواب دارد. باعث تقرب می‌شود اما قرب بالاتر و مقام محمود بر اثر اهمیت به مستحبات نصیب سالک می‌شود. ازاین‌رو در تعالیم دینی، مستحبات و خصوصا نماز شب به قرب نوافل تعبیر شده است. 📒خانه خوبان، شماره 25،ص1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خــدایـا 🙏 🌷 آنگونه عزیزانم را بنگر 💫که احساس کنند 🌷خوشبخت ترین کائناتند 💫دل هاشان را سرشاراز آرامش 🌷و خانه هاشان را 💫گرمای محبت خدایی ات ببخش 🌷شبتون بخیر و پر از آرامش الهی 🌷🍃