هدایت شده از پروانه های وصال
◆✧ دعاے روز چهاردهم
مــ🌙ــاه مبـارڪ ✧◆
✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨
بسم الله الرحمن الرحیم
〖اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِكَ یا عزّ المسْلمین〗
✨❥❥◆✧🌙✧◆❥❥✨
【خدایا مرا در ایـن روز به لغزشها مؤاخذه نكن و از خطاها و بیهودگیها درگذر و مرا نشانه تیر بلاها و آفات قرار مده، اى عزت دهنده مسلمانان】
@parvaanehaayevesaal💕
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_شصت_و_سه خبر حاملگی محدثه مثل بمب تو فامیل ترکیده بود و همه مهمونی
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_شصت_و_چهار
چند روز گذشت و منم درگیر درسام بودم که محدثه اومد خونمون و به هوای دردودل اومد پیشم تو اتاق.
_چیشده آجی؟
بغض کرده بود.
این حالتشو خوب میشناختم.
یکی ناراحتش کرده بود و اونم نتونسته بود حرفی بزنه.
_محدثه؟خوبی؟
اشکهاش آروم آروم سرازیر شدند.
_چه خوبی خواهر من؟این زندگی نکبتی چیه که من دارم؟از اولشم میدونستم اشتباه کردم که ازدواج کردم.
میدونستم بچه دار شدنمم اشتباهه اما مامان نذاشت بندازمش.
_بندازی؟این چه حرفیه محدثه؟میدونی این کار گناهه؟
_گناه چیه بابا؟من خیلی تو زندگیم ثواب و کار خوب انجام دادم که گناه نکنم؟
_خیلی خب درست و اروم بگو چیشده که انقدر بهم ریختی؟
دستاشو گرفتم و محدثه هم گفت:آجی کارن عوض شده.
دیگه اون مرد همیشگی نیست.
چند مدتیه بهم بی توجه شده. اونم درست تو زمان بارداریم که باید خیلی بهم توجه بشه.
زهرا کارن ازم دوری میکنه.
شبا دیر میاد خونه و دور ازم میخوابه. صبحا هم بدون خبر میره.
همش شرکته اما میدونم دروغ میگه ساعت کاریش تا عصره.
خونه هم که میاد پای میز کارشه و منو آدم حساب نمیکنه.
چند باری دیدم که باخودش حرف میزنه و هی میگه چه اشتباهی کردم!این زندگی مال من نیست!
زهرا دارم دیوونه میشم. بخدا تو این شرایط بدترین کار بی توجهی شوهره.
فکر میکردم بچه بیاد زندگی شیرین تر میشه اما تلخ تر شد.
اشک هاش رو پاک کردم و سعی کردم آرومش کنم.
_آبجی گلم اینهمه خودتو اذیت نکن تروخدا.
اون بچه تو شکمت مادر میخواد. با این اذیت کردنا میخوای سالم به دنیا بیاد؟
_نیاد به درک میزارمش پرورشگاه راحت میشم.
_محدثه زبونتو گاز بگیر. ببین اصلا میتونی اینکارو بکنی بعد انقدر راحت به زبون بیار.
تو مادری مگه میتونی ناخوشی جگر گوشتو ببینی؟
کارن هم یک اشتباهی کرده حالا خودش متوجه میشه.
همیشه احتمالای خوب بده. شاید کار داره و یک مشکلی تو کارش پیش اومده که انقدر پریشونه.
مطمئن باش اون الان از تو داغون تره.
همونطور که تو الان بهش احتیاج داری اون صدبرابر به تو و آرامشت احتیاج داره.
برو پیشش،باهاش حرف بزن،ببین مشکلش چیه!؟
شاید اونموقع به تو هم توجه کرد.
خیلی شیرین و با ارامش توقعاتو بهش بگو.
بگو من تو این زمان دوست دارم بیشتر کنارم باشی،درکم کنی و بهم توجه کنی.
بهش بگو نی نیمون دوست داره باباجونش کنارش باشه و به مامانش توجه کنه.
باور کن جواب میده آجی.
اشکاشو پاک کرد و نفس عمیقی کشید.
_ممنون که مثل همیشه آرومم کردی زهراجان. باشه انجام میدم امیدوارم این اوضاع درست بشه.
با خنده و خوش رویی بدرقه اش کردم.
محدثه الان تو وضعیت بدی بود باید درک میشد.
باید با کارن حرف بزنم.
نباید بزارم خواهرمو اینطوری عذاب بده.
فوری بهش زنگ زدم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_بانوی_پاک_من🥀 #قسمت_شصت_و_چهار چند روز گذشت و منم درگیر درسام بودم که محدثه اومد خون
#رمان_بانوی_پاک_من🥀
#قسمت_شصت_و_چهار
"لیدا"
چند روزی رفتار کارن بهترشد اما باز انگار گند اخلاقیاشو از سر گرفت و شروع کرد به بی توجهی.
منم حالت تهوع داشتم و مدام عق میزدم اما کارن اندک توجهی نمیکرد.
اعصابم حسابی خورد شده بود و چاره ای جز مقابله به مثل نداشتم.
منم باهاش سرد شدم و دیگه آدم حسابش نکردم.
زن و شوهر مثل دوتا غریبه یا همخونه زندگی میکردیم.
صبحانه و ناهار که تنها یک چیزی درست میکردم میخوردم اما شام با کارن میخوردم اونم به زور.
از زندگیم هیچ لذتی نمیبردم همشم تقصیر کارن و رفتار مسخره اش بود.
دلم میخواست این بچه لااقل به دنیا بیاد که دلم خوش باشه.
شاید یکم رفتار کارن عوض بشه.
دیگه با زهرا حرفی نزدم چون میدونستم این خوب شدنای گه گاهی کارن،تقصیر زهراست.
ماه های اول بارداریم خیلی سخت بود برام.
مامان هرروز میومد بهم سر میزد اما من کمبود توجه شوهرمو داشتم.
زهرا هم یک روز یک بار بهم زنگ میزد و احوالمو میپرسید.
همه هوامو داشتن جز شوهرم.
ماه های آخر بارداریم بود که مراقبتای کارن با توصیه های مامانم،بیشتر شد.
از سرکار که میومد کلی خرید میکرد و بهم میرسید اما میدونستم همه اش از زور و اصراره.
دلم میخواست تموم بشه و بچه به دنیا بیاد.
میدونستم دختره..کلی براش خرید کرده بودم و واسه اومدنش بی تاب بودم.
همدمم شده بود بچه تو شکمم.شبا تا باهاش حرف نمیزدم،خوابم نمیبرد.
یک روز زهرا بهم زنگ زد.
_بله؟
_سلام خواهری. خوبی؟
_سلام ممنون تو خوبی؟چه خبرا؟
_خوبم ممنون عزیزم. خبریم نیست سلامتی.شما چه خبر؟کارن چطوره؟عشق خاله چطوره؟
خندیدم و دستمو کشیدم رو شکمم.
_خوبن.نمیای اینجا دلمون تنگ شده؟
_آجی بخدا درس دارم.وقت کردم حتما میام.دل منم تنگ شده. کارن چیکار میکنه؟
_هیچی از سرکار میاد شام میخوریم میخوابه.
حس کردم آه کشید و ساکت شد.
میدونست خواهرش تو زندگی انگار هیچ خیری ندیده از شوهرش.
_عصر بیام دنبالت میای بریم خرید؟میخوام برا عشق خاله چیزی بخرم.
خندیدم و دلم آروم گرفت.
_آره آبجی بیا.با ماشین بابا میای؟
_آره عزیزم.پس ساعت۵آماده باش میام دنبالت.
_باشه حتما.فعلا خدافظ.
خداحافظی که کردم به شکمم دست کشیدم و گفتم:دیدی مامان جون چه خاله ات دوست داره؟با هم بریم کلی خوش بگذرونیم برات لباس خوشگل بگیرم.قربونت بشم مامان جونم.
اصلا غصه نخوری دخترگلم،دخترنازم،نازگل مامان،عشق مامان..
تا عصر که کارن اومد خودمو با آرایش و لاک سرگرمکردم.
کارن که نشست خستگیش در بره،نشستم کنارش و گفتم:زهرا قراره عصر بیاد دنبالم بریم خرید. تو خونه میمونی؟
با بی حالی و کسلی جوابمو داد:برو،مواظب خودتون باشین.
بدون حرفی رفتم تو اتاق و حاضر شدم.
زهرا زود اومد دنبالم و باهم رفتیم پاساژ مرکز شهر و کلی لباس و عروسکای خوشگل خریدیم.
آخرشبم منو گذاشت خونه و خودش رفت.روزای آخر بارداریم به سختی و زور گذشت.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
hosari_j14_tartil.mp3
3.14M
🔺ترتیل جزء چهاردهم قرآن کریم
👤 استاد محمود خلیل الحصری
#جزءخوانی_ماه_رمضان
هدایت شده از پروانه های وصال
ﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ،
ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ!
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ:
"ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..."
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ...
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﺸﺎﻧﺪﯼ...
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
شخصی از عالمی پرسید:
برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود،
پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد .
@parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌼🍃🌼🍃
🌺❄️دین واقعی هرکس همان است
که در رفتار و عمل او نمایان است.
🌼🍃
انسانها حتی اگر نامی معتبر برای
دین و عقاید خود انتخاب کنند
باز هم دین واقعی آنها همان است که
در رفتار و عمل آنها نمایان میگردد.
🌼🍃
رفتار و عمل انسانها چه در پنهان وچه
در آشکار نمایانگر واقعی دین آنهاست.
@parvaanehaayevesaal💕
ظریف بخوانید اما درشت تکرار کنید
راست میگوید که میدان با میز فرق دارد
او اساساً حاصل یک تَکرار بی جاست نه یکاقدام بجا
آقای دیپلمات
شما یادتان نمی آید
مرد میدان ما آن روز که در زیر آفتاب سوزان جنوب پوست می انداخت تو در حال درست کردن اتوی کت و شلوارت در نیویورک بودی و در حال نوشتن پیش نویس ۵۹۸ و جام زهر
تو سنگین تر از خودکار را بلند نکرده ای تا داغی قنداقه آفتاب خورده کلاش را زیر آفتاب داغ خوزستان در دستت حس کنی و مجبور نبوده ای آب آفتاب خورده بخوری و روی خاک دراز بکشی و خون رفقایت را که روی صورتت پاشیده پاک کنی و تکه های بدنشان را درون گونی جمع کنی و برای والدینشان ببری
آن روز که مرد میدان ما اشرار تنیده در کالبد خسته سیستان را ازاله میکرد هم تو در سعد آباد با همین مستر ریش قشنگ در حال مالیدن پاچه اروپایی ها برای امضای ننگین سعد آباد بودید
شما قفل های زیادی زده اید
از تاسیسات هسته ای تا دهان منتقدان
حق داری قتیل نیمه شب جمعه دی ماه بغداد را مقصر ناکامی هایت بدانی.
او مرد میدان بود و امنیت مذاکرات شما را هم تامین میکرد.
تو با کَری ور میرفتی و قدم میزدی که او در ادلب و حلب و نبل و الزهرا و موصل خاکریز به خاکریز دنبال شهادت و فتوحات شیربچه های انقلاب خمینی بود.
مکتب ولنجک نمیفهمد عمق استراتژیک اندیشه روستای قنات ملک رابُر کرمان را.
آقای دیپلمات
این حنایی که امروز بر کاکل ملت میبندید
دیگر رنگی ندارد
کار اندیشه غرب لیس شما تمام است
مذاکرات و ورق پاره برجام شما به جهنم خواهد رفت
و خودتان به جایی آنطرف تر از برجام
اما راکت های غزه به تلاویو رسیده است
موشکهای انصار الله به ریاض
صاروخ های حزب الله به دیمونا
صدای پوتین ما را پشت دیوارهای حیفا بشنوید
این صدای ملتی است که اراده کرده است سیفون فاضلاب سیاست را برای همیشه بکشد
استبراء انقلاب از نجاست غربگدایی
و استنجاء ایران از فضله ی لیبرالیسم
و حجامت نظام از خون کثیف سازش کاران
بزودی اتفاق خواهد افتاد
آقای دیپلمات دوست دارید نقش شمارا در "گاندو۳" چه کسی بازی کند؟
یادت هست کدخدای شمارا خدای ما با شنهای طبس خار کرد؟
یادت باشد خون فرمانده دامن گیر است جناب!
سرخاب و سفیدآب دیپلو_ماتیک سازشگرانه را با کدام آب و صابون میشود پاک کرد.
گرد خاک شلوارتان را بعد از زانو زدن در مقابل امیر کویت چه کسی پاک کند؟
اینجا محاسن مردان خدا با خون خضاب میشود و لباسشان در آتش اشتیاق وصل خاکستری میشود
سهم شما از سازش ۱۰۰ سکه بود و یک مدال حلبی از دست پرزیدنت، سهم او یک موشک بود و یک نشان ذوالفقار از نائب امام عصرش.🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشاپیش ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک❤️
#دعای_افطار
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه میکردند:
«بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»
خدایا براى تو روزه گرفتیم و با روزى تو افطار میکنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى.
#التماس_دعا_برای_ظهور
💕❤️💕
هدایت شده از پروانه های وصال
🌹 @parvaanehaayevesaal💕
#کریم_اهل_بیت #میلاد_امام_حسن_ع
نه بارگاه مطهر نه گنبدی داری
میان ما به کریمی زبانزدی داری
تو را کبوتر هر دل که مست میگردد
میان سینه ی هرکس تو مرقدی داری
نگه که میکنمت با جوان مردی هم
به سوی این فقرا رفت و آمدی داری
کبوترانه تو را مست گشته ام آقا
تویی که لطف و کرامات بی حدی داری
تو هم عزیز و گلی از علی و زهرایی
نشان عشق علی یا که احمدی داری
« رسیده ام که ببخشی مرا تو از سر لطف»
« اگرچه معترفم نوکر بدی داری »
نوشته ام غزلی به شوق آئینی
تویی که عطر علی با محمدی داری
اگر چه در غزلم نام یاحسن زیباست
به شیعیان علی حب سرمدی داری
#محمد_جهان_زاد
─┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─┅─
🌹 @parvaanehaayevesaal💕
میلاد حسن(ع)
خسرو دین است امشب
شادی و سرور
مؤمنین است امشب
از یمن قدوم
مجتبی(ع) طاعت ما
مقبول خداوند مبین است امشب
خجسته میلاد
امام حسن مجتبی (ع) مبارک💐
💕❤️💕
در این شب زیبای
میلاد امام حسن (ع)
تمام احساسهای پوچ را
مچاله کنیم و منتظر
شکوفه های اجابت شویم
آرزو دارم
هرچه بر دلت گذشت
امشب مورد استجابت
حق تعالی
قرار گرفته باشد
شب بخیر 🌸
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح را آغاز میکنیم
با نام خدایی
که همین نزدیکیهاست
خدایی که در تارو پود ماست
خدایی که عشق را به ما هديه داد،
و عاشقی را
درسفره دل ما جای داد
الهی به امید تو💚
#حدیث_رمضان
💫امام صادق علیه السلام فرمود:
براى روزه دار دو سرور و خوشحالى است:
1 – هنگام افطار 2 – هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت)✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار شنبه ۸ اردیبهشت ماهتون بخیر🌷
آرزو میکنم قلبتون پر باشه
از مهر و محبت🌼🍃
روحتون لبریز باشه
از آرامش وشادی🌷🍃
وخیر و برڪت مهمون
همیشگی خونههاتون باشه🌼🍃
هر چیزی
ممکن است
در یک چشم به
هم زدن تغییر کند
اما ناراحت نباش
خدا پلک نمی زند..
پس به خدا توکل کن
و خودترا به خدا بسپار🌸🌸
💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تحلیل استاد #مهدی_طائب از پشت پرده انتشار فایل صوتی وزیر امورخارجه
📺 عوامل نفوذی که قبلا در سیستمهای اطلاعاتی و نظارتی کشور بودهاند و هماکنون در دولت کنونی حضور دارند مصاحبهای را طراحی کردند تا به وسیله آن #عملیات_روانی شدیدی در جامعه ایجاد کنند.
📺 هدف #نفوذی_ها از عملیات روانی و ایجاد دو قطبی در جامعه، مجبور کردن امامجامعه به زانو زدن در مقابل غرب و پذیرش خواستههای آنهاست.
📺 آقایان بعد از شکست در مذاکره، شخصی را مقصر جلوه میدهند که دیگر در بین ما نیست اما فراموش کردهاند که بصیرت مردم ایران، از جنس #بصیرت_سلیمانی است.
📺 اگر حاجقاسم نبود، ایرانی هم وجود نداشت که آقای #ظریف بخواهد برای آن مذاکره کند.
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
به 🌹 مهربانی 🌹
به 🌹 مهربانی 🌹
🍃وای بر من اگر قدر ندانم…🍃
💕💜💕