✨﷽✨
🌼نماز شب
✍خداوند عزّوجل در روایتی که امام صادق علیهالسلام از قول پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم»نقل کردهاند، میفرماید:
«و هيچ بندهای بهچيزى به من تقرّب نجويد كه نزد من محبوبتر از آنچه بر او واجب كردهام باشد، و همانا او به وسيلۀ #نماز_نافله به من نزديك شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، و هنگامى كه او را دوست بدارم گوش او شوم، همان گوشى كه با آن میشنود و چشم او گردم، همان چشمى كه با آن ببيند و زبانش شوم همان زبانى كه با آن سخن گويد، و دست او گردم، همان دستى كه با آن بگيرد، اگر مرا بخواند اجابتش كنم و اگر از من چيزی بخواهد به او عطا میکنم.»*۱
نماز شب انسان را به نور خداوند متّصل میکند و او را نزد پروردگار محبوب مینماید. وقتی چنین شد، چشم و گوش و زبان و دست او خدائی میشود. افزون بر این، مستجابالدّعوه میگردد و هرچه از خدای سبحان طلب نماید به او عطا میفرماید.
📚۱.الکافی، ج 2، ص 352
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁اگر دنبال آرامش
🍂هستی با هر کسی درد دل نکن
🍁و همه چیز زندگیت را نگو
🍂وقایع زندگی تو مال خودت
🍁است پس پیش خودت نگهدار
🍂آرامش می خواهی با شخصی
🍁که مخالف توست زیاد بحث نکن به
🍂حرف هایی که می زند فقط گوش کن
🍁آرامش می خواهی همیشه
🍂از خودت و بقیه عصبانی نشو
🍁آرامش می خواهی با شخصی حرف
🍂بزن که ذهن و عقل ثروتمندی دارد
🍁آرامش می خواهی کتاب بخوان
🍂کتاب ها چیز هایی به ما می آموزند
🍁که عمری در دهن ما سوالهایی
🍂بوده و پاسخ آنها در کتاب جستجو کن
🍁🍂
🔘 داستان کوتاه
داستان مردی که زبان گربه ها را آموخت
مردی به پیامبر خدا ،حضرت سلیمان ، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر میخواهم، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: توان تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد
سلیمان پرسید، کدام زبان؟
جواب داد: زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند.
سلیمان در گوش او دمید و عملا" زبان گربه ها را آموخت
روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم.
دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،
آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،
آنرا خواهم فروخت، فردا صبح زود آنرا فروخت
گربه امد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت: نه، صاحبش فروختش،
اما، گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟
گفت: نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت
و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت
نزد پیامبر رفت و گفت: گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!
خواهش میکنم کاری بکن!
پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی،
سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت
و کفن و دفن آماده کن!
.
حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد،
ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند،
و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
#تلنگر🔔
شهادت را به
تماشاچیها نمیدهند!
اگر که عاشقِ شهادتی
اول باید سرباز خوبی باشی
خوب مبارزه کنی و حتی
تو این راه مجروح بشی
اما هیچوقت کم نیاری.
#در_راه_عشق
#عاشقان_شهادت
❬اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمـَّد!❭
🍂🍁🍂🍁
🔹هدیه به امام زمانﷻ و انس با حضرت
✅ هر روز برای #امام_زمان (عج) قرآن بخوانید و از کودک خود بخواهید که برای امام زمان #قرآن بخواند یا #صلوات بفرستد. بدین ترتیب کودک با آن حضرت انس می گیرد.
#واقعیت_قشنگ🌿
چن وقتی بود که هر پنجشنبه صبحا به سرم میزد و میرفتم شهدای گمنام، شهر ما چهار تا شهید گمنام داره که دور از شهر، ته ی پارک زیارتگاهشون اونجاست.
ی روز که مثل بقیه روزا رفتم اونجا، اول سر قبر تک تک تکشون فاتحه خوندم، بعد فاتحه، رفتم سر قبر همون شهید گمنامی که همش میرم و رو قبرش میشینم، اخه من با این شهید خیلی درد و دل میکنم تموم حرفامو واسش میگم ، اون همه ی حرفامو خوب میدونه، بلند شدم دلم خیلی پُر بود گریم گرفت و دور شهدا چرخیدم و با صدای بلند گریه کردم و باهاشون حرف زدم حالا بیشتر منظورم و گله هام با همون شهید گمنامیه که باهاش صمیمیم. اینم بگم کسی اونجا نبود من بودم و چهار تا شهید گمنام. خدای من شاهده، در حین گله و شکایت بودم و دور شهدا میچرخیدم، یهو با ی صحنه ای مواجه شدم که باورش سخته ولی واقعیتیه، خیلی قشنگ، برگشتم پشت، دیدم ی پسر جوون با بافتنی ضخیم و ی شلوار آبی و کتونی و موهاشم به طرف چپ حالت داده رو قبر نشسته سرش رو به پایین، داره به حرفام گوش میده وقتی دیدمش اول باورم نمیشد گفتم خدایا این کیه از کجا اومده؟ ولی بعد متوجه شدم ایشون همون شهید گمنامیه که من رو قبرشون مینشستم و باهاش حرف میزدم و درد و دل میکردم، بعد چن دقیقه دیدم دیگه نیست، اینا رو گفتم که بدونید و بدونیم که شهدا زندن و ناظر اعمال و رفتار همه ی ماها هستند کافیه دل بدیم بهشون و باهاشون زندگی کنیم...
🍂🍁🍂🍁
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَة النَّجَاةِ
🌱سلام بر تو ای سکاندار کشتی نجات، ای مولایی که دعا برای فرجت، اذن ورود به کشتی نجات است...
📚زیارت امام زمان در روز جمعه_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 آیت الله #بهجت
🔵رابطه بین امام زمان علیه السلام و امام حسین علیه السلام...
اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
آدمها را مهمان کنید
مهمان یک جرعه زندگی
مهمان یک دل خوش
یک احوالــپرسی ساده و بیقضاوت
یک فنجان زندگی بیدغدغه ...
آدمها را مهمان کنید
مهمان مهربانیتان
این مهمانی به زندگیـتان برکت میدهد ...
آدمها را مهمان کنید
به دوست داشتن
به خیال راحت از حضورتان
به حس خوب
به حرفــهای بی کینه و کنایه
به لبخندی
به دعایی ...
من شما را با احترام.
به این چالشِ نیک دعوت میکنم
🍂🍁🍂🍁
اگر کاسهی خود را بیش از اندازه پر کنید؛ لبریز میشود🍵🍵
چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید؛ کند میشود
در پیِ پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمیگیرد
دنبال تایید دیگران باشید؛ برده آنها خواهید بود
کار خود را انجام دهید،
سپس رها کنید !
این تنها راه آرامش یافتن است . . .💐
👍🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
🍃
🔖معجزه عسل در درمان بافتهای آسیب دیده
🎥حکیم خیراندیش
♦️لطفا انتشار بدهید👌
🍃
🌸🍃
#تلنگر🎁
چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم :
⚠️ جاده لغزنده است!
🏁 دشمنان مشغول کارند!
🚦با احتیاط برانید!
⛔️ سبقت ممنوع...!
📛 دیر رسیدن به پست و مقام،
بهتر از هرگز نرسیدن به "امام زمان" (عج) است..!
♨️ حداکثر سرعت،
اما بیشتر از سرعت "ولی فقیه" نباشد.
⛔️ دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع!
با دنده لج حرکت نکنید .
و با وضو وارد شوید..
🚩 چرا که این جاده،
آغشته به خون مطهر شهداست...
🍂🍁🍁🍂
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛
جز او، کسی آنها را نمیداند.
او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛
هیچ برگی (از درختی) نمیافتد،
مگر اینکه از آن آگاه است؛
و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین،
و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد،
جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است.
📚(سوره انعام ایه 59)
ــــــــ🌱ــــــــ
🍂🍁🍂🍁
🌷 جواب بدی راباخوبی بدهید:
🌷...ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (٣٤)فصلت
بدی راباخوبی جواب دهیدتادشمنتان دوستتان شود
🌷...يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ...٢٢رعد
خرمندان،بدی راباخوبی جواب میدهند.
🌷وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.۶۳فرقان
بندگان خوب خدا،درجواب رفتاربی ادبانه جاهلان میگن سلام.
🍂🍁🍂🍁
ارادتــــــ شهــدااا به حضرتـــ زهرا(س)
شهید محمدرضا تورجی زاده به سادات فوق العاده احترام می گذاشت .
یکی از سادات گردان نقل می کرد:
«یک بار به سنگر فرماندهی رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد.
گفتم:«یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز بروم.»
به دلایلی مخالفت کرد.اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم:«باشد شکایت شما را می برم پیش مادرم.»
هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پابرهنه به دنبالم دوید!
دستم را گرفت و گفت:«این چه حرفی بود که زدی؟!بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر می خواهی بنویس.»
تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است.
گفتم:«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم!
یک سال از این ماجرا گذشت ساعتی قبل از شهادت محمد بود.
با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟»
گفت:«آن شکایت و...»
گفتم:«تو را به خدا چیزی نگو به خدا شوخی کردم.»
ساعتی بعد وقتی در سنگر فرماندهی نشسته بود گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود.
سه ترکش بزرگ خمپاره به او اصابت کرده بود.یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر.
یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم.
او از شهادت خود این گونه گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم.
مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا زهرا(س) به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید.
شهيد محمدرضا تورجي زاده
🍂🍁🍂🍁