eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 خورش غوره مسما مواد لازم برای۴ نفر غوره (بدون هسته) ۱ پیمانه بادمجان متوسط (سرخ شده) ۵ عدد پیاز (خرد شده) ۱ عدد نمک و فلفل و روغن به مقدار لازم رب گوجه ‌فرنگی ۱ قاشق غذا خوری مرغ (سینه یا ران) ۱ عدد گوجه فرنگی ۴ عدد طرز تهیه ۱- ابتدا پیاز رو کمی تفت داده تا طلای شده و به آن زرد چوبه اضافه کرده و رب را به آن اضافه کرده تادر روغن کمی سرخ شود ۲- مرغ رو کمی سرخ کرده و بعد گوجه را نصف کرد ودر روغن سرخ می کنیم. ۳- و بعد غوره و سه لیوان آب بهش اضافه کرده و وقتی آب جوش آمد مرغ سرخ شد رو هم به آن اضافه و درب آن را میگذاریم تا جا بیفته ۴- و در آخرگوجه سرخ شده و بادمجان سرخ شده را یا در داخل خورشت یا هنگام سرو در روی خورش قرار میدهیم. ۵- میشه به جای بادمجان از کدوی سبز هم استفاده کرد. 🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐
ته چین آوردم براتون چه ته چینی یک غذای کامل و خوشمزه حتما امتحانش کنید و نظراتتون رو برامون بفرستید یک غذای سنتی از شیراز 👍👍 آموزش پست بعدی👇👇👇
ته چین شیرازی مواد لازم برای۶ نفر برنج ۴ پیمانه بادمجان ۴ عدد سینه‌ مرغ ۴۰۰ گرم زعفران دم کرده ۱/۴ پیمانه تخم مرغ ۴ عدد ماست چکیده ۲ پیمانه کره ذوب شده ۱/۲ پیمانه نمک و فلفل به مقدار لازم دارچین به مقدار لازم زرشک به مقدار لازم روغن مایع به مقدار لازم طرز تهیه🍽 ۱- برنج را به مدت نصف روز با نمک فراوان خیس کنید. بادمجان ها را پوست گرفته، حلقه حلقه کنید و در آب نمک بگذارید تا تلخی آنها گرفته شود. یک ساعت بعد، آنها را بیرون آورده، بشویید و جایی بگذارید تا آب اضافی آنها کشیده شود. ۲- حالا بادمجان ها را سرخ کرده و روی حوله کاغذی قرار دهید تا روغن اضافی آنها گرفته شود. ۳- سینه مرغ خرد شده را با نمک، فلفل و نیمی از زعفران مزه‌دار کرده و در روغن تفت دهید سپس در ظرف را بگذارید و اجازه دهید مغزپخت شود. ۴- حالا در یک قابلمه دیگر، آب را به جوش آورید و برنج خیس شده را در آن بریزید تا بجوشد و قد بکشد. سپس برنج را آبکش کرده و روی آن آب گرم بگیرید تا نمک اضافی برنج خارج شود. ۵- تخم‌مرغ‌ها را شکسته، زرده آنها را جدا کنید و با قاشق یا همزن دستی به خوبی بزنید. سپس ماست چکیده، نمک و زعفران و نیمی از کره مذاب را که سرد شده، اضافه کنید. ۶- برنج آبکش شده را با این مایه مخلوط کنید و ته یک تابه دیواره دار را کره و زعفران و روغن ریخته و بگذارید داغ شود. ۷- حالا نیمی از برنج را در تابه بریزید. به این دلیل از تابه استفاده می کنیم که ته چین ارتفاع کمی داشته باشد. روی برنج را با مرغ و بادمجان بپوشانید و کمی دارچین روی آنها بپاشید. سپس بقیه برنج را روی آن ریخته و با دست کمی فشار دهید تا منسجم شود. سپس تابه را روی حرارت قرار دهید. ۸- زمانی که بخار برنج بلند شد، کمی کره روی ته چین بریزید و اجازه دهید ته چین با حرارت ملایم دم بکشد. سپس در یک ظرف دیگر زرشکی را که از قبل خیس کرده اید، تفت دهید و هنگام تفت دادن به آن کره و شکر اضافه کنید. ته چین را بعد از دم کشیدن در ظرف برگردانید و با این زرشک تزئین کنید. سایر نکات⁉️⁉️⁉️ در صورتی که مایل باشید ته چین را در فر بپزید، باید آن را در ظرفی مناسب ریخته و در فری که از قبل با حرارت ۳۵۰ درجه فارنهایت یا ۱۷۵ درجه سانتی‌گراد گرم کرده‌اید به مدت یک ساعت حرارت دهید. در این صورت باید در طول مدت پخت فویل آلومینیومی روی ظرف کشیده باشید و در پایان پخت به مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه فویل را برداشته و با گریل، به روی آن حرارت دهید تا دو طرف ته چین برشته و طلایی شود. 🍳🥘🍲🥗🍿🍕🌭🧀🥐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمه😍😋 تا فصلشه این غذای خوشمزه رو درست کنید که خیلی خوشمزه اس 😍 من از کنسرو برگ انگور استفاده کردم اگر تازه دارید ساقه اشو بچینید برگ هارو خوب بشورید و حدود سه دقیقه تو آب‌جوش بزارید و بعد آبکش کنید پیاز دو عدد گوشت چرخکرده دویست گرم یک لیوان لپه یک لیوان برنج رب گوجه در صورت دلخواه رب انار یا ازگیل سبزی شامل تره ترخون مرزه شوید گشنیز و پیازچه این مقدار زیاد میشه اگر تعداد کمتری هستید مواد رو نصف کنید ❤️ لپه رو خیس بدید از قبل و بپزید برنج هم خیس بدید و فقط آبکشی کنید برای سسش ما این روش رو ترجیح میدیم و خیلی خوشمزه تر میشه شما هم بنظرم امتحان کنید خوشتون میاد اگر نه آب و سرکه و شیره یا شکر بریزید ➺👩‍🍳👩‍🌾 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•           
🥦 🔸به نظر من كه ترشى هفت بيجار فقط با آبغوره تازه و سبز بينظير مى شه😋 🍅فلفل يك كيلو، گوجه ها كوچيك بودن ١٢ تا ريختم اگه بزرگ باشه كمتر بريزيد،٤ تا بادمجان، سير دو تا كامل،آبغوره،نمك،خالواش،نعناع، سه مشت همه رو خرد مى كنيم و با هم مخلوط😌 يه نكته بهتون بگم فلفل و بادمجون رو حتما بچلونيد كه آبش گرفته بشه،فلفل اگه دونش زياد بود با چلوندن دونش كمتر مى شه و تنديش هم كمتر و بادمجون هم تلخيش گرفته مى شه. فقط آخرش كمى نعناع وخالواش خشك هم بهش اضافه كنيد. يادتون هم باشه كه دستكش بندازيد كه فلفل دستتون و نسوزونه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 -کوتاه 🌐موضوع: آثار کات کردن رابطه با نامحرم بخاطر حسین(ع) 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا
✅ گونه های مختلف شخصیتهای جامعه 🔰 حواسمان باشه، همیشه در جامعه برخی شخصیت ها وجود دارند که پیامد رفتارهای آنان یکسان است و ما باید همیشه مراقب آنان باشیم 1️⃣ ابن ملجم ها 🔸 افرادی که صرفا به ظواهر شرعیات توجه ویژه دارند و ملاک و معیار آنان برداشت ناقص و شخصی خود از دین هست 2️⃣ سلیمان ها 🔸 افرادی که در برخی حوزه های مذهبی دینی، سیاسی، اجتماعی متخصص هستند اما دارای هوش و بصیرت سیاسی نیستند و قالبا یا دچار در خطای در تحلیل میشوند یا دیر تصمیم میگیرند 3️⃣ یزیدها 🔸 افرادی که غصب کننده حق هستند و در ظلم و جور از هیچ اقدامی فرو گذار نیستند 4️⃣ عمرسعدها 🔸 افرادی که طماع هستند و همیشه بازیچه دست یزیدیانند در جهت ظلم و جور بر مردم 5️⃣ ابوموسی ها 🔸 این افراد نیز در ظاهر متشرع و اهل تخصص هستند اما در باطن ساده لوح و بی بصیرت که همیشه در پازل دشمن بازی میکنند 6️⃣ طلحه ها و زیبرها 🔸 افرادی که عمری را در راه حق شمشیر زده اند و جهاد کرده اند اما در پایان به واسطه حب به دنیا به جاده انحراف کشیده شده اند 7️⃣ عمروعاص ها 🔸 افرادی نیرنگ باز و مکار که در خدمت یزیدیان هستند برای رسیدن به مقاصدشان 8️⃣ عبدالله بن زبیرها 🔸 افرادی منافق صفت که باطن آنها با ظاهر آنها در جهت عکس هست ✅ در همیشه تاریخ این 8 گونه شخصیت در مقابل امام جامعه ایستاده اند و مردم را از گرد امام پراکنده کرده اند ✅ این 8 گونه شخصیت، عموما همچون قطعات یک پازل عمل میکنند، یعنی مکمل یکدیگران و به یکدیگر ضریب میدهند ✅ حواسمان باشد، این 8 گونه شخصیت دست ما را از دامان امام جامعه کوتاه نکنند 🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠زنی که از مرگ نجات یافت و از ناراحتی اشک ریخت! ▪️این قسمت: مادرانه ▫️تجربه گر: خانم سعادت علیاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مادرانی که به فرزندان تازه متولد شده خود بی علاقه اند! ▪️این قسمت: مادرانه
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_سیزدهم #بخش_دوم ❀✿ میخندم و یڪ خیار نصفھ ڪھ درظرف سالاد بود برمیدا
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ خانوم اسماعیلے بعداز توصیحاتش ازڪلاس بیرون میرود و دوباره بچھ ها مثل زندانےهای به بندڪشیده ازجا مےپرند و مشغول مسخره بازی مے شوند.میترا ڪھ بابرگھ های امتحانے خودش راباد مے زند با لب و لوچھ آویزان میگوید: وای ڪنڪور ! درسش خوب نبود و همیشھ سرامتحان باسرخودڪارش پایم را سوراخ میڪرد.یا مدام باپیس پیس ڪردن ندا میداد ڪھ حسابی تو گل گیر ڪرده لبخند میزنم _ خب نده. _ خلیا!! پس چراتاالان اومدم مدرسه؟! _ چه میدونم! خب بده! _ برو بابا توام بااین راهنماییت! _ خب خودمم نمیدونم میخوام چی بخونم تودانشگاه!اصن انگیزه ندارم!! _ واقعا؟! من همش فڪر میڪردم ،میخوای بری دانشگاه تااز دست خانوادت خلاص شے! مثل گیج ها مےپرسم: یعنے چے؟ _ بابا خیلیا میرن دانشگاه تا یڪوچولو ازاد شن. خیلیام درس میخونن برن یه شهر دیگھ ڪلا مامان باباها نباشن! هاج و واج نگاهش میڪنم.یڪدفعه ازجا مے پرم و میگویم: ببین یھ بار دیگھ بگو! چشمهای درشتش گردتر مے شود: چیو بگم؟! _ همین ...این این...این چیز... _ اینڪھ خیلیا میرن تاخلاص شن؟ چیزی درذهنم جرقه مےزند!دستهایم را دوطرف صورتش میگذارم و لپهایش را بھ طرف داخل فشار میدهم: وای میترا تو فوق العاده ای فوق العاده! دستهایم را عقب میزند و صورتش را میمالد _ چتھ تو!؟ دیوونھ .درستھ!حرفش کاملا درست است!!! نجات واقعے یعنے رفتن به جایے ڪھ خانواده ات نیستند!! ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_سیزدهم #بخش_سوم ❀✿ خانوم اسماعیلے بعداز توصیحاتش ازڪلاس بیرون میرو
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ پاڪت چیپس را باز و بہ مادرم تعارف میڪنم. دهنش را ڪج و ڪولہ میڪند و میگوید: اینا همش سرطانہ! بازبان نمڪ دورلبم را پاڪ میڪنم _ اوممم! یہ سرطان خوشمزه! _ اگہ جواب ندے نمیگن لالے مادر! میخندم و به درون پاکت نگاه میڪنم. نصفش فقط با هوا پر بود! ڪلاهبردارا! مادرم عینڪش را روے بینے جا بہ جا میڪند و ڪتاب آشپزے مقابلش را ورق مے زند، حوصلہ اش ڪہ سرمے رود ڪتاب مے خواند! باهر موضوعي! اما پدرم بیشتر بہ اخبار دیدن و جدول حل ڪردن، علاقہ دارد... ومن عنصر مشترڪ میان این دو نازنین خداروشڪر فقط بہ خوردن و خوابیدن انس دارم! نمیدانم شاید سر راهے بودم! عینڪش را روے ڪتاب میگذارد و بے هوا مے پرسد: محیا؟! _ بعلہ!؟ _ این پسرخالت بود... چیپسے ڪہ بہ طرف دهانم برده بودم، دوباره داخل پاڪت میندازم... من_ ڪدوم پسرخالہ؟! _ همین پسر خالہ فریبا ... _ خو؟ _ پسره خوبیہ نہ؟ _ بسم الله! چطو؟ _ هیچے هیچے! دوباره عینڪش را مے زند و سرش داخل ڪتاب مے رود! براے فرار از سوالات بودارش بہ طرف اتاقم مے روم. "مامان هم دلش خوشہ ها! معلوم نیست چے تو سرش! پوف...!!" روے تخت ولو مے شوم و پاڪت را روے سینہ ام میگذارم. فڪرم حسابے مشغول حرفهاے میتراست! " اون عقب مونده هم خوب حرفے زدا! اگر...اگر بتونم خوب درس بخونم... خوب ڪنڪور بدم!.... اگر...اگر ...واے ینے میشہ؟!" غلت مے زنم و مشغول بازے با پرزهاے پتوے گلبافت روے تختم مے شوم. پاڪت چپہ مے شود و محتویاتش روے پتو مے ریزد. اهمیتے نمیدم و سعے میڪنم تمرڪز ڪنم! مشڪل اساسے من حاج رضاست! " عمرا بزاره برے محیا! زهے خیال باطل خنگول! امم..شایدم اگر رتبه ے خوبے بیارم، دیگہ نتونہ چیزے بگہ! چراباید مانع موفقیتاے من بشه؟!" این انصافہ؟!" پلڪ هایم راروے هم فشار میدهم و اخم غلیظے بین ابروهایم گره مے زنم. " پس محمد مهدے چے؟! من بهش عادت ڪردم!" روے تخت مینشینم و بہ موهاے بلندم چنگ میزنم و سرم را بین دستانم میگیرم." اون سن باباتو داره! میفهمی؟! درضمن! این تویے ڪہ دارے بهش فڪر میڪنے وگرنہ براے اون یہ جوجہ تخس لجبازے! " ازتخت پایین مے آیم و مقابل آینہ روے در ڪمدم مے ایستم. انگشت اشاره ام را براے تصویرم بالا مے آورم و محڪم میگویم: ڪلہ پوڪ! خوب مختو ڪار بنداز! یامحمدمهدے یا آزادے! فهمیدے؟!" بہ چشمان ڪشیده و مردمڪ براقم خیره مے شوم! شاید هم نہ! چرا یا...شاید هردو باهم بشود! پوزخندے مے زنم و جواب خودم رامیدهم: خل شدے؟! یعنے توقع دارے باهاش ازدواج کنے؟! خداشفات بده!" انگشتم را پایین مے آورم: خب چیه مگہ! تحصیل ڪرده نیست ڪہ هست! خوش تیپ نیست ڪہ هست! خوش اخلاق و مذهبے ام هست! حالا یڪوچولو زیادے بزرگ تر ازمنہ!" و...و..." زنم داشتہ!" " شاید بتونم باازدواج بااون هم بہ مرد مورد علاقم برسم هم بہ آزادے...بہ درس و دانشگاه و هرچے دلم میخواد!" پشتم رابہ آینہ میڪنم" این چہ فڪریه!؟ خدایاڪمڪ! اون بیچاره فقط بہ دید یہ شاگرد بهم نگاه میڪنہ، اون وقت من!"...خیلے پررو شدے دختر! " گیج و گنگ بہ طرف ڪیفم مے روم و تلفن همراهم رااز داخلش بیرون مے آورم. شاید یڪم صحبت ڪردن بامیتراحالم رابهتر ڪند. ❀✿ با اشتها چنگالم را در ظرف سالاد فرو میبرم و مقدار زیادے ڪاهو وسس داخل دهانم میچپانم. پدرم زیرچشمے نگاهم میڪند و خنده اش میگیرد. مادرم هم هرزگاهے لبخند معنادار تقدیمم میڪند. بے تفاوت تڪہ ے آخرمرغم را دردهانم میگذارم و میگویم: عالے بود شام! بازم هست؟! حاج رضا_ بسہ دختر میترڪے! _ یڪوچولو! قد نخود! خواهش! مامان ظرفم را میگیرد و جلوے خودش میگذارد. بااعتراض میگویم: خب چرا گذاشتے جلوت؟! پدرم باخونسردے لبخند میزند و جواب میدهد: باباجون دودیقہ بادقت بہ حرفاے مادرت گوش ڪن! ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ #رمان_قبله_من #قسمت_چهاردهم #بخش_اول ❀✿ پاڪت چیپس را باز و بہ مادرم تعارف میڪنم. دهنش
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ دودستم رازیر چانہ ام میگذارم و میگویم: بعلہ! بفرما! مادرم دور لبش را بادستمال تمیز میڪند و بے مقدمہ میگوید: حسام باخالہ فریبا حرف زده گفتہ بریم خواستگارے محیا! دهانم باز مے شود. _ چیڪا ڪرده؟! _ هیچے! سرش خورده بہ یجا گفتہ میخوام بریم خواستگارے! بہ پشتیےصندلے تڪیہ میدهم _ اون وقت خالہ فریبام خوشال شده زنگ زده بہ شما؛ آره؟ _ باهوش شدے دخترم! _ بعد ببخشید شما چے گفتید؟! _ گفتم با باباش حرف میزنم! نگاهم سریع روے چهره ے شڪفتہ از لبخند ڪج پدرم مے چرخد... _ بابا شما چے گفتید؟؟؟! پدرم یڪ لیوان دوغ براے خودش میریزد و شمرده شمرده جواب میدهد: _ حسام جوون بدے نیس! پسرخالتہ! ازبچگے میشناسیمش...لیسانس گرفتہ و سرڪار مشغولہ! سربہ زیره...بہ مام میخوره! چے باید میگفتم بنظرت دختر؟! حرصم میگیرد.دندانهایم راروے هم فشار میدهم و ازجا بلند مے شوم. _ یعنے این وسط نظر من مهم نیست؟! چشمان گیرا و جذاب پدرم میخندد _ چرا عزیزم هست! براے همین داریم برات میگیم...ما موافقت ڪردیم توچرا میگے نہ؟! محڪم و بلند میگویم: نہ نہ نہ نہ! همین! مادرم باتعجب مے پرسد: وا خب یبار بگے ام میفهمیم! بعدم این پسره چشہ؟! _ چش نے دماغہ! خوشم نمیاد ازش! مامان_ خوشت نمیاد؟! چطو تا دیروز داداش حسامت بود!!! فڪرے بہ دهنم مے زند! خودش جواب دستم داد! قیافہ اے حق بہ جانب بہ خودم میگیرم و آرام میگویم: بلہ! ...هنوزم میگم! چطورے بہ ڪسے ڪہ بهش میگفتم داداش و هم بازیم بوده، الان بہ دید خواستگار نگاه ڪنم؟! مادرم خودش را لوس میڪند و چندبار پشت هم پلڪ میزند و میگوید: اینجورے نگاش ڪن! واقعا خانواده ے سرخوشے دارم ها! صندلے ام را سر جایش هل میدهم و دوباره تاڪید میڪنم: نہ نہ نہ! همین ڪہ گفتم! بگید محیا رد ڪرد! ❀✿ دراتاق را پشت سرم مے بندم و ڪولہ پشتے ام راروے تختش میگذارم. بوے ادڪلن تلخ درڪل فضا پیچیده. یڪ عڪس بزرگ سیاه و سفید بالاے تختش دیوار ڪوب شده! ازداخل ڪولہ پشتے ام یڪ تونیڪ با روسرے بیرون مے آورم .تونیڪ را تن و روسرے را با سلیقہ سرم میڪنم. مقدارے از موهاے عسلے ام را هم یڪ طرف روے یڪے از چشمانم مے ریزم. ڪمے بہ لبهایم ماتیڪ مے زنم و از اتاق بیرون مے روم. پشت درمنتظر ایستاده. بادیدنش میترسم و دستم راروے قلبم مے گذارم. با خنده میگوید: دختر اینقد لفتش دادے ڪم مونده بود بیام تو! حالت خوبہ؟! _ بلہ ببخشید! پشتش رابہ من میڪند و بہ سمت اتاق مطالعہ مے رود. امروز دل را بہ دریا زده ام! میخواهم از همسر سابقش بپرسم. فوقش عصبے مے شود و یڪ چیز سنگین بارم میڪند... لبهایم راروے هم فشار میدهم و وارد اتاق مے شوم. اما خبرے از او نیست. گنگ وسط اتاق مے ایستم ڪہ یڪ دفعہ پرده ے بلند و شیرے رنگ پنجره ے سرتاسرے اتاق تڪانے مے خورد و صداے محمدمهدے شنیده مے شود: بیا تو ایوون! پس ایوان هم دارد! لبخند مے زنم و بہ ایوان مے روم. میز ڪوچڪ و دوصندلے و دوفنجان قهوه! تشڪر میڪنم و ڪنارش مینشینم." اوایل مقابلش مے نشستم ولے الان..." فنجان را ڪنار دستم میگذارد و میگوید: بخور سرد نشہ! لبخند مے زنم و ڪمے قهوه را مزه مزه مے ڪنم. شاید الان بهترین فرصت است تا گپ بزنیم! مستقیم و خیره نگاهش میڪنم. متوجه مے شد و میپرسد: جان؟ چے شده؟ _ یہ سوال بپرسم؟! _ دوتا بپرس! _ محمدمهدے توخیلے راجب خانواده ے من پرسیدے ولے خودت... بین حرفم میپرد: وایسا وایسا...فهمیدم میخواے چے بگے...راجب زنمہ؟ چشمانم را مظلوم میڪنم _ اوهوم! صاف مینشیند و بہ روبہ رو خیره مے شود _ خب راستش...راستش شیدا خیلے شڪاڪ بود!...خیلے اذیتم میڪرد.... زندگے ما فقط سہ سال دووم اورد!...بہ رفت و آمدهام....شاگردام...بہ همہ چیز گیر میداد! حتے یمدت نمیذاشت ادڪلن بزنم! میگفت ڪجا میخواے برے ڪہ دارے عطر مے زنے! شاخ درمے آورم! زن دیوانہ! مرد بہ این خوبے! باچشمهاے گرد بہ لبهایش چشم مےدوزم ڪہ حرفش راقطع میڪند. _ شاید بعدا بیشتر راجبش صحبت ڪنم! حق بده ڪہ اذیت شم بایاد آوریش! بہ خوبے بہ او حق مے دهم و دیگر اصرارے نمے ڪنم. ❀✿ ازتاڪسے پیاده مے شوم و سمت ڪوچہ مان مے روم ڪہ همان موقع پدرم سرمے رسد و موهاے آشفتہ و آرایش نہ چندان زیادم را مے بیند. ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
*🌵فواید عجیب صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی* *درعصر جمعه*🌻 *1️⃣- 🌵دعای حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شامل او خواهد شد*🌻 *2️⃣- 🌵موجب نجات از فتنه های آخر الزمان خواهد شد*🌻 *3️⃣- 🌵دعا واستغفار ملائکه شامل او خواهد شد.*🌻 *4️⃣- 🌵موجب وسعت روزی می شود.*🌻 *5️⃣- 🌵موجب آمرزش گناهان انسان میشود🌻* *6️⃣_🌵نور امام زمان در دل انسان زیاد* *می شود*🌻 *7️⃣- 🌵از گرفتاری های عالم آخرت نجات پیدا خواهد کرد*🌻 *8️⃣- 🌵بدون حساب یا باحساب آسان به بهشت خواهد رفت*🌻 *9️⃣- 🌵کارهای بد او به خوبی مبدل میشود*🌻 *0️⃣1️⃣- 🌵موجب برطرف شدن غصه و اندوه می شود.* 🌻 *1️⃣1️⃣- 🌵موجب کمال ایمان می شود.*🌻 *2️⃣1️⃣- 🌵موجب اجابت دعا می شود.*🌻 *3️⃣1️⃣-🌵موجب دفع بلا می شود.*🌻  *4️⃣1️⃣-🌵مادامی که مشغول دعاست مشمول رحمت خداوند خواهد بود*🌻 *🌵صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی رو می توانیم هر روز بخوانیم*🌻 *🌵اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِولِيِّكَ الفَرَج بِحَقِّ زِینَب کُبری*🌻
✨﷽✨ 🌼عقلی که روی آن را نفْس گرفته، خوب کار نمی‌کند ✍همیشه گمان می‌کردم اگر روزی انسان به اجبار در مجلس گناهی وارد شود و دلش با خدا باشد، نفس را بر او اثری نیست. روزی، در زمستانی سرد از اتوبوس پیاده شدم تا وارد یک غذاخوری شوم. عینکی بر چشم داشتم. دیدم سریع عینکم را بخار گرفت و دیگر چیزی ندیدم. آن روز فهمیدم محیط تا چه اندازه روی نفس تأثیر دارد. اگر انسان وارد محیطی از گناه شود، خواسته یا ناخواسته مثل عینکِ من که بخار آن را فراگرفت، نفس هم رویِ عقل را می‌پوشاند و دیگر جز نفس چیزی را نمی‌بیند. 💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌿🦋 🌱برکت فراوان از دو عمل... 👤حاج شیخ محمد تقی بهلول: ⏳من در تمام عمرم یک عمل را ترک کرده ام و اصلاً انجام نداده ام و یک عمل را اصلاً ترک نکرده ام و تحت هر شرایطی بجا آورده ام و از این دو کار، دیده ام، و آن را به همه شما سفارش می کنم؛ ❌آنچه ترک کرده ام، است،: ✅ آنچه ترک نکرده ام است. 📚عطر ملکوت، حسن قدوسی زاده،دفتر چهارم،صفحه19 ┄┅┅┅✯✯┅┅┅┄ 💕❤️💕❤️
🔔 ⚠️ یڪ نـ👁ـگاه به نامـحرم میتواند سالها را بسـ🔥ـوزاند و یڪ نـگاه نڪردن میتواند برتر از سالها عــبادت باشد.. فقط یک نگاه را برگردان چـشمت را ببند با خــدا کُن💴 چڪهای💶 خـدا ســرِ وقت پاس میشود. ⛔️ 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸أَمَّنْ یُجِیبُ ✨الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ 🌸خدایا به حق این آیه ✨مبارکه 🌸هر عزیزی تو دلش هر ✨حاجتی دارد روا بفرما 🌸شب زیباتون متبرک به ✨گرمی نگاه خدا 🌸الــهی ✨دلخوشی‌هاتون افزون 🌸جمع خانواده‌تون پراز دلگرمی شبتون سرشاراز آرامش 🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚هفته خود را 🌷معطر  می کنیم به 💚عطر دل نشین صلوات 🌷اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 💚وَّ آل محمد ِ 🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌷در پناه حضرت محمد(ص) 💚و خاندان پاکش علیهم السلام 🌷شروع هفته تون پر خیر و برکت 💚عمر و عاقبتتون بخیر ان شاء الله 🌸🍃
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم ✨با توکل به اسم اعظمت یاالله 🌸خدایا بزرگ و توانا تویی ✨رحیم و رئوف و یکتا تویی 🌸پر از مهری و بخشش و مغفرت ✨که ما قطره هستیم و دریا تویی 🌸الهی به امید لطف و کرم تو ✨روز و هفته مان را شروع می کنیم 🌸🍃
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓 امروز شنبه ☀️ ٢٢ مرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ١۵ محرم ١۴۴۴ ه.ق 🌲 ١٣ آگوست ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
🌷 ارباب خوبم سلام ‌‌‏🌷صـبح اسـت دلم هواییِ کرب‌ وبلاست 🌷ازجـانـب قلبِ من بر آن خاک سـلام.. 🌷السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین 🌷و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 🌷صبح شنبه ‌تون کربلایی 🥀🍃