زِ غربتم چه بگویم که در سراسرِ عمرم
کسی نبوده که او را رفیقِ خویش بخوانم :)
.حسیندهلوی.
『 پَــروانگے ! 🇵🇸 』
صبر ایوب ندارم که نگیری دستم..
به بیپناهی گنجشکها قسم که همیشه
امیدوارم به آنم که در پناه تو باشم...
『 پَــروانگے ! 🇵🇸 』
اولین و قشنگ ترین سورپرایز سال جدید :)
بوی این مرداب را گر خوش نمیانگاشتند
در لجن سرمستْ نیها قد نمیافراشتند
در قفس وقتی عقابی را غمِ پرواز کُشت
بر زمین مُشتی کبوتر دانه بر میداشتند
اُف بر این دنیا که از تشییعِ هر پروانهای
مورها در حفرهها آذوقه میانباشتند
شاخههای زخمیِ نخلی به خاک افتاده را
خلق میکندند و دور از یکدگر میکاشتند
ای قلم! تقديرِ ما قدری غلط تحریر شد خوشنویسان نقطهٔ آواز را نگذاشتند... :)