eitaa logo
پس از باران | روایت‌ گیلان
455 دنبال‌کننده
322 عکس
63 ویدیو
0 فایل
🖊️ قلم ما، اسلحه ما☄️ 📱راه ارتباطی برای ارسال روایت @pas_az_baaraan 🔴 روایت‌ها در صورت نیاز، با نظر ادمین ویرایش و اصلاح می‌شوند
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از باران | روایت‌ گیلان
🔸پا پَس نکشیدن🔸 امشب یعنی به تاریخ جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ دخترم میخواست شام مورد علاقه‌اش را موقع تماشای کشتی شما بخورد. هی رفت سر ظرف سالاد ماکارونی محبوبش ناخنک زد، هی ساعت را نگاه کرد. هی با برادرش چک کرد که: کشتی حسن یزدانی ساعت چنده؟ وقتی فهمیدم آخر شب کشتی دارید بهش اصرار کردم شامش را بخورد کشتی که شروع شد. ما خیلی منتظر بودیم یک بار دیگر جهان پهلوان مان را وسط گود مبارزه پیروز و سربلند ببینیم. ما خیلی منتظر بودیم که مدال طلای المپیک وسط سینه ی شما برق بزند و پرچم مقدسمان همان مستطیل محبوب روی شانه ی شما تاب بخورد اما همان چند ثانیه ی اول که درد کتف راست شما سوت به لب داور برد قید هر چه انتظار و طلا ۸۶ کیلو و سکوی یک را زدیم. حالا همه میدانستیم ادامه ی کشتی سرِ رگ گردن بازی شماست و اِلا آن کتف ترک برداشته جانِ مشت و پنجه‌ی رقیب نداشت. داور سوت دوم را که زد همانجا گفتیم: بلند شو فدای سرت پسر بالاخره به هر ضرب و زوری تا آخر کشتی پا پس نکشیدی و ما می‌دانستیم مرام تو کم آوردنی نیست‌. امروز مادر همسرم وقتی که داشت خبر سرطان پسرِ همسایه ی محله قبلیشان را بهم میداد آه دلسوزانه ای کشید و گفت: " ولی آدم هیچی نداشته باشه بچه‌هاش سالم باشن" پایان کشتی وقتی دست رقیبت به عنوان پیروزِ گود بالا رفت و چشمم به صورت شرمنده ات افتاد گفتم: آدم هیچی نداشته باشه بچه‌هاش سالم باشن خلاصه اینکه آقای ما آرزو داریم سالهای سال در میادین داخلی و خارجی با تنی سالم و بالی گسترده با هر رنگ مدالی که قسمت شد زیر پرچم کشورمان خیس عرقِ مبارزه ببینیمتان تاکید میکنم سالم ✍ حمیده عاشورنیا | رشت ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ 🌱اینجا پس از باران، جوانه‌ها سخن می‌گویند🌱 پس از باران | روایت‌های گیلان در ایتا https://eitaa.com/pas_az_baran 📨 راه ارتباطی و ارسال روایت: @sn_sarmast ۰۹۱۱۳۳۳۹۱۵۲