پاورقی
📝محمد صدرا مازنی 💠سیستم آموزشی(۲) 🔻۵. کتاب 《گفتار در روش راه بردن عقل》نوشته ی دکارت کتاب خوبی است
نظر برادر ارجمند حجت الاسلام والمسلمین قربانی از مدرسین حوزه درباره ی یادداشت سیستم آموزشی:👇
سلام علیکم
به نظر می رسد وقتی نگاه ما این است که شاگرد باید یاد بگیرد و معلم باید تعلیم دهنده باشد هر نظام آموزشی کماکان نخبه کش است و نخبگان همیشه از آن فراریاند چرا که نخبگانی که نمیتوانند آنچه تعلیم میبینند را بپذیرند همیشه با سیستم آموزشی که آنها را مجبور میکند آنچه آنها در صحتش تردید دارند یا خلافش را قبول دارند یادگرفته و حفظ کنند، درگیرند و طبیعتا علاقهمندند سریعتر از این سیستم آموزشی فرار کنند.
راه چاره این است که خود سیستم آموزشی، تعلیم را بهانهای برای تربیت علمی و نخبگانی قرار دهد و نه هدف. وقتی دانشپژوه احساس کند که در یک سیستم آموزشی به سمت خلاقیت و ابتکار حرکت میکند و این خلاقیت اوست که مورد توجه و ارزشیابی قرار میگیرد و نه سلطه علمی بزرگانِ پیش از او، رغبت او برای ماندن در این سیستم آموزشی و خلاقتر شدن بیشتر میشود.
سیستم آموزشیای که دائما ماهی به دست دانشپژوه میدهد برای آنکه علاقهمند به صیادی در اعماق اقیانوس و صید ماهیهای تازه است جذاب نیست.
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب اهمیت تکرار
🔻1. سالهای آغازین ورودم به حوزه، درسی داشتیم با عنوان سیرهی علما. روز های سه شنبه. زمانش دوساعت به غروب بود به گمانم. گاهی با چشمهای پف کرده وارد کلاس می شدیم. جذابیت درس کلاس را لذت بخش می کرد. استاد ما دانشمند فاضلی به نام حاج آقای افضلی بود. مشی و سلوک عرفانی داشت. الان هم دارد. مدیر مدرسه هم بود. میگفت من خودم را مربی میدانم نه مدیر. شوخ طبعیاش هم برای ما جالب بود. یک روز برای کاری به دفترش رفته بودم. تازه کیوی به بازار آمده بود. سیبزمینی آب پز را به من نشان می داد و میگفت بفرما کیوی! خب برای ما جالب بود.
🔻یادم میآید که استاد دکتر احمد عابدی در کلاس درس به طلبهای که زیادی اشکال میکرد گفته بود: در گذشته کتک خوردن از استاد برای خودش یک اجر و قرب محسوب میشد. میگفت گاهی استاد از منبر پایین میشد و با عصا از خجالت اشکال و سوال بی ربط مستشکل در می آمد! و محصل نه تنها ناراحت نمیشد، بلکه پیش دیگران پز میداد که استاد به من توجه دارد!
🔻شوخی استاد ما هم حتی اگر برای خواننده بیمزه بنماید، برای من جالب بود. آقای افضلی اصرار داشت بر این تعارفش، و تکرار میکرد: بفرما کیوی. به گمانم سالهای نخستی بود که کشت نهالش در منطقه باغهای گرگان توسعه پیدا کرده بود. آن زمان برای خودش اجر و قربی در ظرف میوه داشت. من که از همان اول تشخیص داده بودم سیب زمینی داخل ظرفه، خندیدم و گفتم در سفرهی طلبگی ما از این کیویها فروان پیدا میشه.
🔻با اینکه روحیه لطیف و پوستپیازی داشت و نمازهای صبحش با حال گریه همراه بود؛ اما هیبت و هیمنهای داشت نزد ما. بچهها از ایشان حساب میبردند. گاهی صدایش را از آن سوی مدرسه میشنیدیم. در فاصلهی تقریبی پنجاه شصت متر دورتر از ما که در حال تذکر به طلبهای بود. مکرر از اهل بیت(ع) میگفت. اشعار مولوی را هم میخواند. اصلاً مولوی پژوه بود. کتاب سروش آسمانیاش را بعدها که به دیدنش رفتم به من هدیه داد. البته مشروط که بخوانمش. خواندم؛ اما نه همهاش را.
تقریباً کلامش را با بیت دوم این شعر سعدی تمام میکرد:
گفتم که الف، گفت؛ دگر، گفتم هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
همیشه گویی این شعر توسط حاج آقای ما از جنس تکرار بود!
🔻2. در سالهای اخیر با همکارانمان در مدیریت ترویج پژوهش سیر فعالیتهای پژوهشی طلبه را طراحی کردیم. اگر بودجه و اعتباری داشتیم می توانستیم به صورت موشن گرافیک منتشر کنیم. چه کنیم. نداریم! در این سیر یک صفحهای تمام برنامههایی که اجرای آن موجب پرورش پژوهشی طلبه میشود، درج شده است. اولین گام این سیر مرحله ی توجیه و انگیزه بخشی علمی و پژوهشی است. میبایست طلبه را با ضرورت و اهمیت امر پژوهش آشنا کنیم.
🔻اما مسأله این بود که مگر ایجاد روحیه تحقیق و پژوهش با یک بار و دوبار و چند بار شکل میگیرد. جنس کار روانشناختی است. باید این مسأله که پژوهش چه دردی را دوا میکند و چرا باید پژوهش کرد درونی شود. اگر بگوییم نظیر توصیههای اخلاقی است پرت نگفتیم. اگر یک بار موعظه کافی بود، چرا کلاسهای درس اخلاق و وعظ و خطابه با برگزاری یک جلسه برای هر نفر متوقف نمیشود؟ چرا باید مکرر تذکر بشنویم؟ سیره ی اخلاقی علما را چرا به طلبه های جوان آموزش می دادند؟ و چرا باید مستمرا بشنویم؟ چرا باید سیره و منش اخلاقی مدیریتی امام و بزرگان دائما باید به مدیران گفته شود؟چرا به یکی دو جلسه بسنده نمی شد و نمی شود؟ چرا اینهمه تکرار در آیات قران دیده میشود؟ و...
ضرورت پژوهش، اهمیتش، چرایی نیاز امروز ما به پژوهش، حجم انتظارات از جامعۀ اسلامی، نقش پژوهشگر در اصلاح امور، سیرهی علما و دانشمندان در پژوهش و نظایر اینها چیزی نیست که با یک بار و دو بار سخنرانی و کلاس و کارگاه آموزش پژوهش احساس بی نیازی کنیم...
اساساً ساختار ذهنی انسان به نحوی است که برای اینکه به طور کامل مفاهیم و گزارهها را دریافت کنیم، نیازمند چند مرتبه برخورد و درگیری هستیم. پژوهش نیز اینگونه است. تکرار توجیه و انگیزه بخشی یک رکن مستمر در این عرصه است.
#آموزش
#پژوهش
#تکرار
#آموزش_پژوهش_محور
@masaelepazuheshi
پاورقی
📝محمد صدرا مازنی 💠در باب اهمیت تکرار 🔻1. سالهای آغازین ورودم به حوزه، درسی داشتیم با عنوان سیرهی
نظر یکی از فضلا درباره یادداشت در باب اهمیت تکرار:
در انتظار مولا:
سلام علیکم تشکر مجدد بابت مطالب خوبتون ولی بنظر حقیر که چندین سال با طلاب در امور پژوهشی سروکار دارم عوامل زیادی برای انگیزه سازی وجود دارد :
۱. یکی از عوامل اساتیدند که برای ایجاد انگیزه مهم هستند که هم خودشان پژوهشگر باشند و هم احساس نیاز را در طلاب فراهم کنند.
۲. دروس نیاز محور و کاربردی نیستند.
۳. متاسفانه کم سوادی بعضی از اساتید و باز نکردن زوایای موضوع درسی و ارجاع ندادن به منابع بیشتر.
۴. نداشتن روش آموزش اجتهاد محور در دروس و....
پاورقی
📝محمد صدرا مازنی 💠در باب اهمیت تکرار 🔻1. سالهای آغازین ورودم به حوزه، درسی داشتیم با عنوان سیرهی
نظر جناب مستطاب آقای زیبایی درباره ی یادداشت درباب اهمیت تکرار را ضمن تشکر از ایشان، تقدیم خوانندگان محترم می کنم.👇
با سلام خدمت استاد مازنی گرامی که فرصتی برای اندیشه فراهم نموده و موضوعات مناسبی را به بحث می گذارند،
در موضوع پژوهش که بنده سال هاست درگیر آن هستم و فکر می کنم مانند کلاف سردرگمی است که نمی توان از آن سر درآورد. خواستم اين کلاف گونگی را با اساتید و دوستان محترم به اشتراک بگذارم.
پیشرفت علمی، تابعی از قانون عرضه و تقاضا است
اگرچه هریک از این دو می تواند علت دیگری باشد، ولی در وضعیت طبیعی و بدون مداخله عامل بیرونی همچون نهادهای رسمی، این تقاضا است که مقدار عرضه را تعیین می کند. جامعه ای که متقاضی علم نیست و پرسش ندارد، طلبه و دانشجو را را مجبور به عرضه محصول جدید نمی کند. مثال می زنم طلبه ای که می رود روستا تبلیغ، احساس می کند بسیاری از اطلاعاتش زاید است وپس از چند سال ماندن در آنجا به این نتیجه می رسد فقه، اصول، کلام و فلسفه همه را باید گذاشت کنار فقط یک رساله کافی است، اما طلبه ای که برای تبلیغ می رود دانشگاه یا کشوری ديگر، به این نتیجه می رسد معلوماتش پاسخگو نیست، توی سایت ها، کتابفروشی ها و مجلات دنبال مطالب جديد می گرد یا سراغ اساتید را می گیرد و برای طرح مشکلاتش خدمت ایشان می رسد،
اما چرا جامعه پرسشگر نیست.
من فکر می کنم جامعه نوعی قهر کرده است، وقتی که روحانی می رود بر بالاترین بخش منبر می نشیند و بلافاصله بعد از منبر می رود یا در مسجد بین بزرگان و ریش سفیدها مجلس محصور می شود، دیگر فرصت پرسش و پاسخ نمی گذارد، به این صورت احساس نیاز به پژوهش نیز از بین می رود.
یعنی طلبه برای خاموش کردن حس پرسشگری جامعه دست به یک سری روش های رندانه می زند _که گردآوری این ترفندها هم دنیایی دارد_ که نتیجه آن پاک کردن صورت مسله است،
این ترفندهاي رندانه در رابطه میان استاد و شاگرد نیز دیده می شود،
استادی که اصلن مقاله ننویسد و نخواند، طبیعتا با مسخره کردن و کم اهمیت جلوه دادن تحقیقات جدید، دانش آموزان را هم اقناع می کند که لزومی ندارد پژوهش کرد،
بعد دیگر این مسئله طلاب و شاگردان هستند از آنان انتظاری نیست و طبیعی است که روی خوشی به پژوهش نشان ندهند چون خصلت دانش آموز بودن تکلیف مداری است، حداقل در پایه های پایین و ویژگی تکلیف نیز فرار یا بسنده کردن به حداقل هاست و دیگر اینکه طلبه جوان وقتی می بیند در جهت تقاضا و محصول، پژوهش و
علم فاکتور تعیین کننده نیست حتی بسیاری از طلاب موفق به لحاظ مالی و شغلی اصلن اهل کار علمی نیستند، نتیجه این می شود که طلبه جوان، راه آسانتر را انتخاب کند و به جای انزوا در کتابخانه و تحمل رنج تفکر، به کارهایی بپردازد که آسانتر، هیجانی تر، به لحاظ مالی موفق تر و دارای وجه اجتماعی جذابتر است.
خلاصه این که عناصر تاثیرگذار در مسیله پژوهش که باید پژوهش را از حاشیه به متن آورند، متاسفانه به گونه ای در هم بافته شده اند که به طور کلی در تقابل با پژوهش و کارعلمی نفس گیر قرار گرفته اند، که ناظر بیرونی نمی دانم سر کجاست و کلاه کجاست، اکنون در این فضای مبهم منطقی است که گفت: پیدا کنید پرتقال فروش را؟
@masarlepazuheshi
پاورقی
📝محمد صدرا مازنی 💠در باب اهمیت تکرار 🔻1. سالهای آغازین ورودم به حوزه، درسی داشتیم با عنوان سیرهی
نظر یکی از خوانندگان درباره ی یادداشت در باب اهمیت تکرار تقدیم محضر دوستان می شود.👇
سلام علیکم بزرگوار
مطالب اموزشی تون رو خوندم جالب بود. دقیقا دغدغه ی برخی از طلاب هم هست البته اینم اضافه کنید بد نیست که در زمان کرونا مسئولین در مدرسه حضور دارند اما طلاب نه؟
چیزی که دقیقا جایگاهشون برعکس شده واقعا. حداقل طلبه نیاز به مسئول نداره نیاز به هادی داره.
بگذریم.
حالا باید تو این دوران دنبال جایی برا مباحثه باشیم کوچه خیابون بیابون و...
📝محمد صدرا مازنی
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضًا
جهنم را در آن روز ظاهر کردیم، ظاهرکردنی! یعنی آشکار کردیم. بر آنان نمایاندیم. رسوایشان کردیم.
شاید مولوی هم به چنین روزی اشاره دارد:
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض او خواهد که با زیب و فر است
هر که چون هندوی بد سودایی است
روز عرضش نوبت رسوایی است.
یادداشت روز عرض اکبر را در کانال مسائل پژوهشی بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 روز عَرض اکبر(۱)
🔻۱. بعضی از کلمهها از چنان وضوحی برخوردارند که توجهی به وجه نام گذاری آن نام و حکمت تسمیه اش نمی شود. یکی از آنها کلمهی آبرو است. این واژه ی ترکیبی از دو کلمه آب و رو تشکیل شده است. آب معنای روشنی دارد، میگویند: به هنگام شرم آب از چهره و روی انسان میریزد. منظور از آب در اینجا همان عرقی است که به هنگام شرم و حیا بر سر و صورت و پیشانی می نشیند. لذا میگویند: عرق شرم.
«رو» به«ظاهر» در مقابل باطن هم گفته میشود. سیمای ظاهری اشخاص همان آبرو است؛ ظاهر من و شما ممکن است عین باطنمان باشد و احتمال دارد متفاوت باشد. آبرو لزوما ربطی به باطن ندارد. باطن دیده نمیشود در حالی که ظاهر در معرض دید است. وقتی کسی آبرویش رفت؛ یعنی اعتبارش از بین رفت. بیاعتبار شد. احترام و عزتی که به وسیله اخلاق و رفتار ظاهریاش به مردم نمایانده بود، به باد رفت.
🔻۲. میگویند: فلانی آبرویش ریخته شد. یا آبرویش رفت. یا گفته میشود: من آبرویم را با خدا معامله کردم. یا آبرویم را پای فلان کار گذاشتم. یا اشخاص بااعتبار و محتاط در نصایحشان به اولاد میگویند: کاری نکنید که مثقال مثقال آبرو جمع کرده، خروار خروار ریخته شود. یعنی اینکه آبرو زمانمند است و طی فرایند زمانی طولانی به دست میآید؛ درحالی که ممکن است با یک اشتباه از طرف خود انسان یا منسوبینش یا دیگران ریخته شود. یک تعبیر دیگری هم هست که میگویند: من به فلانی رو نمیزنم! یا فلان شخص ارزش رو زدن ندارد. چرا؟ چون عزت و احترامم را حفظ نمیکند. روی فلانی را زمین نزن! یعنی حیثیت و احترامش را حفظ کن. آبروریزی به معنی هتک هم آمده. هتک کمی استرسش بیشتر است. میگویند هتک حرمت کرده. هتک شده. یعنی چهرهی بیرونی و اجتماعی شخص از اعتبار افتاده.
🔻۳. معادل عربی کلمه آبرو عِرض است: کلمهی همخانواده عِرض(به کسر عین) عَرض (به فتح آن) است. عَرض به معنی آشکارکردن است. در آیه ۱۰۰ سوره حج آمده است:
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضًا
جهنم را در آن روز ظاهر کردیم، ظاهرکردنی! یعنی آشکار کردیم. بر آنان نمایاندیم. رسوایشان کردیم.
پس قیامت روز عرض است. روز عرض اکبر.
شاید مولوی هم به چنین روزی اشاره دارد:
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض او خواهد که با زیب و فر است
هر که چون هندوی بد سودایی است
روز عرضش نوبت رسوایی است
حافظ می گوید:
آبرو میرود ای ابر خطاشوی ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم
سخن حافظ به روز عرض اکبر اشاره دارد. در روز عرض اکبر جهنم بر اهلش آشکار میشود. بیگمان یکی از دلایل عرضه شدن جهنم به اهلش بیپروایی آنان در آبرو بردن مردم است.
سعدی را ببینید که چه زیبا می سراید:
بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین
روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار
امان از دست نفس! نفس ناپرهیزگار. نفس اماره.
ادامه دارد
#آبرو
#پژوهش
#اخلاق
#هتک
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 روز عَرض اکبر(۲)
🔻۴. صبح روز گذشته خاطرهای از مرحوم ابوترابی شنیدم. از رادیو.(گرچه درباره این نازنین فراوان شنیدیم؛ اما جای معرفی بیشتر دارد؛ مخصوصا به نسل جوان.)
داستان از این قرار بود که بعضی از اسرا در شرایط غربت با هم درد دل میکردند. درد دل کردن یعنی من به شخص اعتبار دادم. برایش ارزش قائل شدم و چیزی را به او گفتم که سرّ است، سری که اگر آشکار شود حیثیت و آبرویم علنی می شود. و اگر میخواستم دیگران بدانند برای جمع تعریف میکردم. گویا بعضی از اسرا توجه نمیکردند و اسرار رفقا را به دیگران منتقل میکردند و این موجب ناراحتی شده بود. خبر به مرحوم ابوترابی رسید. آنها را جمع کرد و پرسید: اگر امر دائر شود بین اینکه پا روی قران بگذارید یا آبروی برادرتان را ببرید کدام را ترجیح میدهید؟ عمدتا گفتند: حرمت قران واجبه و ما هیچوقت به قران جسارت نمی کنیم. سید آزادگان گفت آبروی مؤمن از حرمت و اعتبار قران هم با اهمیت تره.
🔻۵. از امام صادق (ع) نیز سخن مشهوری روایت شده است که: الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ؛ حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. یعنی اگر تخریب کعبه حرام است، تخریب چهره و آبروی مومن از آن هم بیشتر است.
مراقب باشیم درباره شرک گفته شد از راه رفتن آرامِ مورچه سیاه بر روی صخره ای سیاه در شب تاریک هم خفی تر است.(امام صادق_ع_)
🔻امروز فضای مجازی ابزاری برای آبرو بردن و بی اعتبار کردن شخصیت افراد و تخریب چهره ی آنان شده است. تمرین کنیم از این ابزار برای حفظ اعتبار خود و دیگران استفاده کنیم. با انتشار اخبار و تحلیلهایی که به صحتش اطمینان نداریم، وزر و وبال برای خود جمع نکنیم. مطمئن باشیم چنانچه در گروههای فضای مجازی و مجالس حقیقی اگر مطالب فیک و جعلی را منتشر نکنیم نمی گویند لال و بی اطلاعیم. از نفسمان حراست کنیم. ناپرهیزگار نباشیم. ما اعتبار داریم. بکوشیم روز عرض اکبر رسوا نشویم.
تمام
#آبرو
#پژوهش
#اخلاق
#هتک
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠تنهایی
🔻ازدحام تنهایان به اجتماع گسسته ای از مردم اشاره دارد که باهم زندگی می کنند؛ اما هیچگونه همبستگی اجتماعی بینشان نیست.
انبوه تنها. در کنار هم؛ اما بی غیرت نسبت به هم....
یادداشت تنهایی را در کانال مسائل پژوهشی بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠تنهایی
🔻۱. ازدحام تنهایان؛ نمیدانم برای اولین بار این تعبیر را در کدام کتاب خوانده بودم. اما فراوان به کار بردم و شنیدم. اگرچه هیچ وقت این کتاب را ندیدم. شاید فلسفه اخلاق فرانکنا بود. بماند. تعبیر انبوه تنها هم برایش به کار رفت.
🔻دیوید رایزمن جامعه شناس امریکایی آن را نوشته. اوایل قرن بیستم. تعبیر قشنگی است. یعنی از آن مفاهیم متأملانه و تلخی که انسان نمیتواند به سادگی از کنارش رد بشود. متناقض نما است. رایزمن میگوید آمریکا جامعه نیست بلکه ازدحام تنهایان است. او به حیث جامعهشناسی تحلیل میکند. ازدحام تنهایان مانند صف خرید سوپرمارکت که جمع زیادی در صف هستند اما هیچ ارتباط اجتماعیای با هم ندارند. یعنی همبستگی اجتماعی بین این جمع نیست. همبستگی یعنی میزان آمادگی یک فرد در ترجیح منافع جامعه بر منافع خود. در صفها فراوان جرّ و بحث و گیس و گیس کشی میشه. چرا چون همدلی بین افراد وجود ندارد. منافع شخصی حتی در کوچکترین موقعیتهای اجتماعی نیز روی خشن و سیاهش را نشان میدهد.
🔻۲. ازدحام تنهایان اشاره به فراوانی آدمهایی دارد که در شلوغی شهر حضور دارند؛ اما هیچگونه همدلی با دیگران ندارند. آدمهایی که اگر در یک استادیوم تجمع کنند، یا تنها در یک سلول باشند فرقی نمیکنند؛ زیرپایشان چمن زاری است و ذهنشان حقیر و کوچک. این دسته در هر صورت به فکر رهایی خویشاند؛ بدون کمترین همدلی با دیگران.
🔻۳. استفادهی دیگر من: این دسته اگرچه در کنار جمعاند؛ اما با اندیشههایی انحصاری و احیاناً منزوی زندگی میکنند. یا اینکه زیر یک سقف اند؛ اما از هم دورند. برای اینکه در اسارت فناوری اطلاعاتند. با هم گپ و گفت ندارند. به معنی واقعی کلمه تنهایند. به تعبیر ویل دورانت(به گمانم در کتاب لذات فلسفه) هستهای زندگی میکنند. زندگی هستهای. خانه خوابگاه است نه محل امن و مقدسی که خانواده در آن شکل گرفته است.
🔻۴. در کتابی خواندنی از نوع ادبیات کلاسیک که فصلی را به تنهایی اختصاص داده بود دیدم: «من اکثرا تنها بودن را سلامتی بخش میدانم. معاشرت، حتی با بهترینها، به زودی خسته کننده و هدر دهنده وقت میشود. من عاشق تنها بودنم. من هرگز هم نشینی معاشرتپذیرتر از تنهایی نیافتهام. ما زمانی که بیرون میرویم و در میان انسانهاییم اکثراً تنهاتر از تنهایی هستیم که در گوشهی اتاقهایمان میمانیم. کسی که دارد فکر و یا کار میکند همیشه تنها است؛ ...کشاورز میتواند تمام روز را تنها در مزرعه و یا بیشه کار کند، وجین کند یا هیزم بشکند و احساس تنهایی نکند.»
🔻۵. احساس تنهایی را فراموش نکردن این سود را دارد که همیشه به چگونه زیستن ما کمک می کند و می گوید به گونه ای زندگی کن و به گونه ای عمل کن که بتوانی مسئولیت تک تک اعمالت را خودت بر دوش بکشی. این هم از متفکر دیگری است با امضایی محفوظ!
🔻۶. دیگری گفته: وقتی انسان با سکوت و تنهایی در خودش فرو می رود اولین نتیجه اش این است که به تنهایی دیگران پی می برد و هر وقت احساس همدردری با دیگران کرد نسبت به دیگران عشق در او حاصل میشود و این عشق مصلح می شود مصلح به یک معنا ما را در فعالیتهای اجتماعی خود به عمل زدگی دچار نمیکند. دوم اینکه فعالیتهای اجتماعی ما همواره به سمت و سوی انسانی است در سه مرتبه: یک) عادل میشویم. دو) احسان میرزیم(فوق عدالت) سه) اهل مهرورزی درونی نسبت به انسانها میشویم.
🔻۷. عباس معروفی می گوید: تنهایی مثل ته کفش می ماند یکبار نگاه می کنی می بینی که سوراخ شده است. یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست
🔻۸. تنهایی را درد اجتماعی نیز تفسیر میکنند، یک مکانیزم روانشناختی برای هشدار به افرادی که منزوی شدهاند و ترغیب آنها به جستجوی ارتباطات جدید.
🔻تحلیل تنهایی نه یک جانبه که با توجه به همه ی جهات منطقی می نماید. نگاه یا این و یا آن برای مفهوم تنهایی نادرست است. نظیر بسیاری دیگر از مفاهیم روانشناختی. توصیه های روانشناختی قبل از هرچیز به سنخ روانی اشخاص وابسته است. برای یکی می گوییم: آنقدر روزتان را با مشغلهها پر میکنید که زمان آرامش و خلوت و تنهایی بسیار کوتاه و زودگذر است. برای این دسته تنها بودن برای سلامتی روح و روان شان لازم و ضروری است؛ اما برای دسته ای که سنخ روانی انزواطلبانه دارند تنهایی اگرچه بهترین حالات زندگیشان است. ولی توصیه نمی کنیم. مگر آنکه تنهایی به خلق یک اثر علمی یا هنری بیانجامد. یا به اندیشه ای اصلاح گرانه در مسیر نوسازی معنوی.
ادامه را با عنوان معاشرت بخوانید.
#تنهایی
#معاشرت
#مسائل_پژوهشی
#محمدصدرامازنی
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠 در باب معاشرت
🔻من هم با آن متفکری که میگفت: 《غم غربت قدیم نخوریم》، همدلم. معاشرت گذشتگان ساده و بی تکلف بود؛ اما در گذشته نیز اشخاصی بودند که متکلفانه زندگی میکردند.
ما دوستانمان را بر اساس سبک معیار خویش در زندگی انتخاب میکنیم و سبک زندگی ما نیز تابعی از ذهنیت ما به زندگی و انتظارات ما از آن است. و ذهنیت و انتظارات ما به زندگی نیز ریشه در روان و اخلاق ما دارد. سخت بگیریم، زندگی نیز با ما سخت میگیرد و دوستانی انتخاب میکنیم مانند خودمان شیک و اتوکشیده. با روانی به غایت پوست پیازی. و اگر سادگی را انتخاب کنیم، دشوار زندگی بر ما آسان میشود. دوستانمان نیز در زندگی مانند ما خواهند بود.
یادداشت در باب معاشرت را در کانال مسائل پژوهشی بخوانید.👇
@masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی
💠در باب معاشرت(۱)
🔻۱. دورهمیهای خانوادگی پای ثابت زندگی ایرانی است. گاهی دورهم نشینیها به هفته میرسد. حتی زودتر. مجموعهی«دورهمی» آقای مدیری هم بهگمانم از همین خصلت ایرانی جماعت اقتباس شده است. ویروس کرونا بین این دورهمیها جدایی انداخت. تنها قدرت کرونا میتوانست این جمعها را پراکنده کند.
🔻۲. پدرم سحرخیز بود و در روزگار سلامت، اهل تهجد و عبادت. کشاورز بود؛ اما کار در مزرعه و درآمد حاصل ازآن(=پول) ضعیفتر از آن بود که مانع از حضور همیشگیاش در مسجد شود. صدای ناب اذان از حنجرهی خوش مِلدایی(= ملا دایی)؛ موذن شهر قویتر از پول بود. نمازهای پنجگانه را اغلب در مسجد میخواند. او اما گعدههای شبانه با دوستانش را ترک نکرد. کودکیهایم را یادم هست که بعد از شام یا میهمانی بودیم و یا میهمان داشتیم.
🔻۳. در دورهمیهای پدر چه میگذشت؟ در دورهم بودنهای مردم چه میگذرد؟ چه نیرویی در گعدهها است که مردم را به هم پیوند میدهد؟ چرا همینکه از هم جدا میشوند و اندکی از تنهاییشان میگذرد، دلتنگ هم میشوند؟ پدرم چرا دوستانش را مکرر میدید؛ آنها را به ضیافت سادهی خویش میخواند و به میهمانی آنها میرفت؟
🔻۴. سادگی و یکرنگی و همدلی آنها را به هم نزدیک میکرد. در دور هم نشینیهای پدر کسی به تکلف و سختی نمیافتاد، پذیرایی تابع دو عنصر بود: فصل و میوهی مزرعه. فصل انار و مرکبات پذیرایی به وسیلهی انار و مرکبات بود. میوهای که محصول مزرعه بود. (پدر توصیه میکرد هر نفر یک انار را به تنهایی تناول کند. خودش نیز تمام دانههای انار را تنهایی نوش جان میکرد.) فصل آلو هم این مسئولیت خطیر به آلو و خانوادهاش واگذار شده بود. مادرها گاهی شبهای طولانی زمستان را با کنجدی که از مزرعه تهیه کرده بودند و مقداری شکر سوهان کنجدی درست میکردند و با پف فیلی که از ذرت مزرعه درست شده بود و تخم کدوی بو داده آجیل و شب چره تأمین میشد. و اینگونه با هم خوش بودند. تا مدتها شهرم میوه فروشی نداشت. پدرم با دوستان مزرعه و مسجدیاش گعده میگرفت. یعنی هم در مسجد میدیدشان و هم در منزل و هم در مزرعه.
🔻۵. روایت پدر به معنی بیان نوستالوژیای از گذشتههای دست نایافتنی نیست. من هم با آن متفکری که میگفت: 《غم غربت قدیم نخوریم》، همدلم. معاشرت گذشتگان ساده و بی تکلف بود؛ اما در گذشته نیز اشخاصی بودند که متکلفانه زندگی میکردند.
🔻ما دوستانمان را بر اساس سبک معیار خویش در زندگی انتخاب میکنیم و سبک زندگی ما نیز تابعی از ذهنیت و برداشت ما به زندگی است. و ذهنیت ما به زندگی نیز ریشه در روان و اخلاق ما دارد. سخت بگیریم، زندگی نیز با ما سخت میگیرد و دوستانی انتخاب میکنیم مانند خودمان شیک و اتوکشیده و روانی به غایت پوست پیازی. و اگر سادگی را انتخاب کنیم، دشوار زندگی بر ما آسان میشود. دوستانمان نیز در زندگی مانند ما خواهند بود.
ادامه دارد.
#تنهایی
#معاشرت
#مسائل_پژوهشی
#مسایل_اخلاقی
@masaelepazuheshi