#آشنایی_باشهید
🍀شهید بابک نوری هریس جوانترین و بیست و دومین شهید مدافع حرم استان گیلان، متولد ۲۱ مهر ۱۳۷۱ دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته حقوق بود ،با فریاد یازینب به صف مدافعان حرم پیوست.
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
نقل از مادرشهید
✨به من گفت که با اعزامم موافقت شده، من هم از روی احساسات مادرانهای که داشتم خیلیگریه کردم، شاید منصرف شود. اما بابک تصمیم خود را گرفته بود، گفت: «من حضرت زینب(س) را در خواب دیدهام و دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید به سوریه بروم.
🌟 این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست مادر، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام.» حتی شنیدم که به او گفتهاند که چطور میخواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی، پسرم بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، من بروم سوریه که بیمادر نمیمانم، پیش مادر اصلیمان حضرت زینب(س) میروم.
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
💐پدر شهید از ماجرای اعزام فرزندش به سوریه برایمان میگوید:
بهطور مستقیم با من این موضوع را مطرح نکرد اما میدانستیم که شش ماه است در سپاه بست نشسته و هر روز میرود و میآید و اصرار میکند که اعزامش کنند. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر میکنم واقعا این موافقت هم کار خدا بود.
بابک یک روز قبل از اعزام خود، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذریهای مقیم رشت است و همه بابک را درآنجا میشناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم میخواهم بروم خارج از کشور، آن موقع همه فکر میکردند میخواهد آلمان برود.
🌹از پدر میپرسم چرا آلمان؟! پدر شهید میگوید: چون من و برادران بابک خیلی اصرار داشتیم که به آلمان برود و ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمیکرد برود.
آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرارهای ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد. بابک با این سفر همه را شوکه کرد.
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
نقل از دوست شهید
🏵 در دوره آموزشی و تفریحی جمعیت هلال احمر در این دوره ما را به سقالسکار بردند و مسابقه طناب کشی را با یک طناب پلاستیکی برگزار کردند و من، بابک و شهاب حقیقی به همراه دو نفر دیگر یک تیم پنج نفره 5⃣شدیم که باید با سه تیم پنج نفره دیگر مسابقه میدادیم و دو برنده ها می بایست با هم فینال بازی می کردند.
وی ادامه داد: مرحله اول را بردیم و رفتیم فینال و تیم دومی که به فینال رسیده بود اعتراض کردند که تیم مقابل قوی است و این باعث شد که دو تا از یارهای قوی ما را با دو یار ضعیف، لاغر و قد کوتاه از تیم حذف شدها، تعویض کردند و برای مسابقه شهاب جلو، بابک وسط و من پشت آنها ایستادم که در حین مسابقه متوجه شدیم آن دو یار ضعیفی که به ما داده بودند طناب را رها کرده و رفته اند و تقریبا ما سه به پنج داشتیم مسابقه میدادیم. شهاب کاملا زانو زده بود و وسط را بابک گرفته بود و من هم که کاری از دستم بر نمی آمد خودم را با زانو به زمین انداختم که بتوانم فشاری که از گروه روبرو می آید را کنترل کنم که بابک فریاد زد«یا علی یا علی از خودتون غیرت نشون بدید» این حالت از فریادهای خاص بابک بود که همون لحظه هر سه با هم، با قدرتی که باورمان نمی شد توانستیم آنهایی که هیکل درشت و قدرتی بودند را شکست بدهیم.
بعد از مسابقه به برنده ها کارت هدیه دادند که آن لحظه بابک من را کنار کشید و گفت «این کارت هدیه 💳من هم برای تو، تو بیشتر از ما زحمت کشیدی و لباست👕 هم برای همین قضیه پاره شد و دست و پایت خونی شدن و....» من هر چقدر مقاومت کردم ،نشد .
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
🔅یک روز ما از سمت واحد خود به ماموریت اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی سرد🌨❄️ همزمان شده بود مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم. به پادگان رسیدیم و پس از پارک کردن ماشین به سمت ساختمان رفتیم و چندین بار در زدیم، طبق معمول باید یک سرباز در ساختمان را باز می کرد اما انگار کسی نبود.
بعد از ده دقیقه دیدیم صدای پا می آید و یک نفر در را باز کرد. بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم با سجاده ای رو به رو شدیم که به سمت قبله و روی آن کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود، تعجب کردم گفتم بابک نماز🤲 می خوندی؟ با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های مذهبی📖 و درسی زیادی رو به رو شدیم من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد، گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم را تمام میکنم.
🔆ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم تا آنجایی که مثل پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد بعدازشام متوجه شدیم شام خودش رابه ماداده .
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
سرانجام
🍂در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۹۶ و مصادف با سالروز شهادت امام رضا(علیه السلام)، در عملیات آزادسازی بوکمال در مرز سوریه و عراق به درجه رفیع شهادت 🕊نائل آمد، شهیدی که همه با دیدن چهره زیبا و تیپ بروز و به قول خیلیها «لاکچری»اش دیگر نمیتوانستند برای مدافعان حرف تلخی با زخمزبانهایشان بگویند چرا که با شهادت«بابک» داستان ما، آوازهای دیگر از شهید و شهادت در فضای شهر و کشورمان پیچید.
#ستاره_ها
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar
🖋بخشی ازوصیت نامه شهید مدافع حرم بابک نوری هریس:
بسمالله الرحمن الرحیم
🖋اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم)
🖋خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
🖋تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا درراه تو قدم بردارم و درراه تو جان بدهم.
🖋مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیبدیده میشود، در نبود من اشکهایت را سرازیر مکن. من باخدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد.
مادرم برای من دعا کن، ولی اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشکهایت نیستم.
🖋خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده.
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی غریب و تنها ماندهاند و حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
#شهید_بابک_نوری
@payame_kosar