📮#ارسالی_مخاطبان:
▫️گلزار شهدای خرمشهر، بار دیگر لبریز از حضور شد؛ نه از جمعیت که از غیرت، اشک، عهد و فریادهای «لبیک یا خامنهای».
شهری که روزی با خون آزاد شد، اینبار با چشمانی اشکبار، شهیدهای از نسل مقاومت را بدرقه کرد؛ شهیدهای که در بمباران رژیم صهیونیستی آسمانی شد.
🔺 مردم، موجموج آمده بودند؛ زن و مرد، پیر و جوان، از دل کوچههای خونداده تا حیاط مسجد جامع و گلزار شهدا. خرمشهر، اینبار نه در جنگ که در تشییع، صحنهای از شکوه و همبستگی ساخت.
ما نیز فرزندان مسجدجامع، کنار مزار سرداران، دست در دست فرماندهان خود ایستادیم؛ با دستانی گرهکرده و قلبی در تپش برای ادامه راه شهدا.
💥 اینجا فقط وداع نبود؛ بیعتی دوباره بود با خون، خدا، رهبر و آرمان انقلاب. و دشمن بداند:
🔹 ما همان مردمی هستیم که زیر آوار جنگ، پرچم مقاومت را برافراشتیم.
🔹 مزار شهیدانمان، آغاز قیام دوباره ماست.
📣 اسرائیل بداند؛ خون زنان ما ضعیفتر از مردانمان نیست! و این شهیده سندی است بر تداوم راه شهدا، از خرمشهر تا غزه و قدس.
🔻 ما نسل قاسم سلیمانیایم؛
در دل خاک، مسجد و کوچههای بیپلاک، عهد بستیم پرچم را زمین نگذاریم.
🕊️ امروز خاک #خرمشهر،
پیامی روشن به دشمن دارد:
ما زندهایم… بیداریم… ایستادهایم!
📝 متربی پایگاه حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام خرمشهر
#خوزستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز ما، آغاز محشر است و عَلَم ما، بیرق «یا حیدر» بر بام دنیاست! ما فرزندان خیبریم، نسل شمشیری که درِ قلعهها را از جا کند، امت شمشیر زنِ فاطمهایم، که بر زانو نمیافتد حتی اگر تمام یهود صف ببندد.
آن روز در خیبر، پدرمان علی علیهالسلام قفل را شکست؛ امروز، فرزندانش قفل قدس را خواهند شکست. اسلام، با صدای یا علی علیهالسلام زنده است و انقلاب، با یاد حیدر به سمت فتح بزرگ قدم بر میدارد و اگر روزی زینب سلاماللهعلیها در مجلس یزید، صدای حق را فریاد کرد، امروز صدای حیدر از گلوی ما میجوشد و ما سربازان زینبایم، که از شام تا قدس، رجز میخوانیم!
به قلم و قدم نوجوانههای گروه جهادی شهید عماد مغنیه از پایگاه حضرت خدیجه کبری سلاماللهعلیها #البرز
#ارسالی_مخاطبان
#قزوین
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
💢 چالشهای چادر
در هفته عفاف و حجاب در محل خیمهگاه حسینی پایگاه نیایش، کلاس #سواد_رسانه رو این بار با موضوع «تبلیغات مد و لباس در بستر فضای مجازی» برگزار کردیم.
وقتی از ساده پوشیدن و زیبایی در عین سادگی براشون حرف زدیم، خیلی تعجب کردند.
یکی از دخترا گفت: اگر فلان لباس ساده را بپوشیم، به ما میگن بیکلاس! یا اگر لباس مارکدار نپوشیم، بین دوستامون خجالت میکشیم... اگه آستین لباسمون بلند باشه...
با خیلی اگرها رو به رو شدیم که نشون میده دشمن در فضای مجازی تونسته روی فکر و رفتار جوونها تاثیر بذاره.
سعی کردیم با بهرهگیری از آموزههای مکتب عاشورا و نقش تبلیغات در تغییر رفتارها جواب سؤالات بچهها رو بدیم.
#ارسالی_مخاطبان
#سیستان_و_بلوچستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
📮#ارسالی_مخاطبان:
گوشام رو که تیز کردم، یه خانم داشت درباره بابای من حرف میزد!
میگفت او مثل یه نگهبان خوب که همیشه حواسش به همه چیز بوده هوای مارو داشته...
من کنار مامانم نشسته بودم. هر کی اون روز بخشی از جلسهی پایگاه حضرت آسیه رو اجرا میکرد، تقدیم میکرد به باباجعفر من! قاری قرآن، مداح، گروه سرود و...
فهمیدم باباجعفر فقط مال من و مامان نیست. قهرمان من، بابای من، «جعفر شهبازی اندبیلی» از اون روز که در پایگاه شکاری تبریز توسط رژیم صهونیستی شهید شد، قهرمان همهی مردم #خلخال و #اردبیل و ایران حساب میشه...
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
📮#ارسالی_مخاطبان:
✨یک پارچه نور
🔖 از غرفهی حس خوب، صدای خندهی دخترونه میاومد. با چشمهایی که برق میزدن، یکییکی میومدن جلو، با یه کم خجالت،
مینشستن پیشم و میپرسیدن: «خاله، میتونم یکی از این روسریا رو امتحان کنم؟»
🎈و من با لبخند، یکی از همونا رو سرش میکردم و تو گوشش میگفتم: «قشنگتر از همهش تویی... چون حجابت، داره دل حضرت زهرا رو شاد میکنه.»
🪞اون روز، روسری و شال، فقط یه هدیه نبودن؛ یه شروع تازه بودن. واسه دلهایی که میخواستن محکمتر، باوقارتر، خداپسندتر باشن.
🎀 بعضیا با حجاب اومدن، بعضیا با حجاب برگشتن و من دیدم که چقدر دخترای این سرزمین، آمادهن واسه درخشش.
📝 سرمربی صالحین حوزه امالبنین #خلخال، روایتی از نمایشگاه #عفاف_و_حجاب
#اردبیل
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
💠 پا درد با برکت
💫 من فامیلم مرشدیان هست؛ اهل شهر کویری #بیرجند هستم. عضو پایگاه بسیج مهدیه و خدا توفیق داده چندسال مربی قرآن اونجا هستم.
پاهام درد میکرد و دیگه توان بالا رفتن از پلههای پایگاه رو نداشت. ولی چون سالها با بچهها بودم و بهشون قرآن یاد داده بودم، نمیتونستم به خاطر پادردم رفع تکلیف کنم.
آموزش قرآن رو چند سالی هست که در منزلم که متعلق به این بچههاست شروع کردم. دیوار خانه رو رنگ روغن زدم تا تختهی کلاسم بشه تا ابزار آموزش کامل باشه. خدا رو شکر به برکت قرآن خانه من پراز نوره...
#ارسالی_مخاطبان
#خراسان_جنوبی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏆 جام اخلاق
مسابقه که شروع شد به تنها چیزی که فکر نمیکردیم بردن بود. مهم بود برامون ولی نه بردن خشک و خالی؛
سرگروهمون گفت: بچهها یادتون نره ما برای چی اینجاییم. ما یاد گرفتیم تو کار گروهی، تلاش کنیم و همدل باشیم که این از هر جامی بالاتره...
خدا کمک کرد و ما با همهی توان و انگیزه در مسابقات لیگ اخلاق مسجد علامه شوشتری #شوشتر شرکت کردیم و شد آنچه باید میشد.
#ارسالی_مخاطبان
#خوزستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
عهدی که منِ استادیار با خودم بستم
🔸 آفتاب بیوقفه میتابید، دلم سرشار از حس امید بود. قدم گذاشتن به پایگاه حضرت فاطمه سلاماللهعلیها #قائمشهر و دیدن دختران نازنینِ طرح نو+جوانههای صالحین، چیزی فراتر از یک بازدید ساده بود؛ انگار با هر نقاشیشان، با هر طرح و رنگی که روی کاغذ نقش زده بودند، گوشهای از دلشان را نشانم میدادند.
🔸بچهها، با قلبهایی بزرگتر از سنشان، با مهربانی و خلاقیتی که از مربی دلسوزشان آموخته بودند، جهانی ساخته بودند پر از رنگ، لبخند، و رفاقت. اونجا باز این مفهوم رو به چشم دیدم که «تعلیم و تربیت» فقط آموزش نیست؛ بلکه لمس روح لطیف کودکیست، ساختن فرصتهایی برای رشد و هدیه دادن این حس ارزشمند به دخترانیاست که آینده این جامعهاند.
🔸در فضای دوستانه و خودمانیِ طرح، صدای خندهشون، همکاری توی کارهای گروهی، و احترام متقابل، بهم یادآوری کرد که ما چقدر مسئولیت داریم. با خودم عهد بستم بیشتر کنار این نسل باشم؛ نسلی که اگر دستشون رو بگیری، میتوانند ستارههای مسیر ظهور باشند.
#ارسالی_مخاطبان
#نو_جوانه_ها
#مازندران
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🍰 بازی مــزهها!
همهچی از یه قول ساده شروع شد.
«خاله معصومه» گفته بود قراره راز کیکهای خوشمزهش رو یادمون بده.
ولی هیچکدوممون فکر نمیکردیم یه کلاس آشپزی ساده، بشه جایی برای مزهکردن چیزای بزرگتر از شیرینی.
🍭 آرد و تخممرغ و شیر که قاطی شدن، خاله گفت: «بچهها، دل آدم هم باید با مهربونی، ایمان و صداقت قاطی بشه، تا طعم بندگی بگیره... درست مثل همین کیک.»
کیک که رفت تو فر، همه چشممون بهش بود. خاله لبخند زد و آروم گفت:
«بعضی چیزا توی دل آدم، باید توی گرمای امتحان پخته بشه. مثل صبر، مثل وفاداری، مثل انتظار ظهور...»
هم خندیدیم، هم فکر کردیم... و تازه فهمیدیم، گاهی بهترین درسها، وسط بازی و شیرینی یاد آدم میمونه.
🌀اسم این تجربه شد: «بازی مزهها»
جایی که یاد میگیریم با دل و دست و فکر، شیرینی زندگی رو بچشیم.
تابستون امسال، توی پایگاه حضرت فاطمهالزهراء سلاماللهعلیها #خلخال، یه مزهی تازه داره. مزهی یادگیری، مزهی بندگی، مزهی باهم بودن.
#ارسالی_مخاطبان
#اردبیل
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
اگه تا حالا اسم علیآباد #شازند به گوشت نخورده، بدون که یه پایگاه بسیج داره به اسم شهید مرادی، که پنجشنبههاش با کلاسهای صالحین، تبدیل میشه به قلب تپندهی روستا!
من امیرحسینم، ۱۵ سالمه. هر هفته با شوق میرم اونجا. اولش کلاس قرآن با آقای علیخانیه؛ یه مربی با صدای گرم و بشاش، که آیهها رو جوری برامون توضیح میده انگار داریم فیلم واقعی زندگی پیامبرا رو میبینیم.
بعدش ورزشه! فوتبال، طناب، دو، همهچی هست. یه بار مسابقه دو گذاشت، خودش هم دوید! برنده شدم، جایزهم یه کتاب بود: «سلام بر ابراهیم». اون کتاب یه جرقه بود تو ذهنم.
فعالیتها هم که نگو! از سرود و نمایش تا کمک به خانوادههای نیازمند. آقای علیخانی همیشه میگه: «بچهها، باید هم دل داشته باشین، هم غیرت!» اینجا، تو دل علیآباد، ما فقط یاد نمیگیریم؛ رشد میکنیم، قوی میشیم، رفیق میشیم.
من دیگه فقط یه نوجوان نیستم؛ یه بسیجیام، با یه دل پر از امید و یه ذهن پر از هدف.
#ارسالی_مخاطبان
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
من محمدطاها هستم، ۱۵ سالمه، اهل روستای چناس #شازند. اگه ازم بپرسی تابستون امسال چی بود، نمیگم گرما، نمیگم فوتبال، نمیگم گوشی... میگم تابستون امسال من خلاصه میشه در اتاق کوچیک زیرزمینی پایگاه بسیج مرصاد، همون اتاق ساده، با دیوارای نمدار، یه پنجره کوچیک که فقط نور کمجون عصر رو رد میکرد و یه پنکه قدیمی که بیشتر از اینکه باد بده، صدا میداد! ولی اونجا، یه مرد بود که با دلش فضا رو عوض کرده بود؛ «آقای عابدینی»
اولش گفت میخواد کلاس صالحین بذاره، همهمون گفتیم: «تو این گرما؟ تو زیرزمین؟ مگه میخوای ما آبپز بشیم؟!»
حاجی خندید و گفت: «اگه دلتون خنک باشه، هوا زورش بهتون نمیرسه...»
جلسه اول، با یه پارچ شربت اومد. نشست وسطمون، نه پشت میز، نه رو صندلی و گفت: «اینجا نه کلاس درسه، نه جلسه رسمی. اینجا قراره با هم رفیق بشیم، حرف بزنیم، رشد کنیم.»
و واقعاً همین شد. هر جلسه با یه موضوع جدید میاومد: از رفاقت و غیرت گرفته تا داستانهای شهدا و سبک زندگی. گاهی وسط بحث، پنکه خاموش میشد، همهمون عرقریزان، ولی کسی نمیرفت. چون حرفاش دلمونو جلا میداد.
یه بار یکی از بچهها گفت: «حاجی، اینجا نه کولر داره، نه راحتی. چرا ادامه میدی؟» یه نگاه کرد، گفت: «چون شماها آیندهاید. اگه الان خوب ساخته بشین، فردا روستامون میدرخشه.»
الان که فکرشو میکنم، میفهمم اون اتاق زیرزمینی، با همهی سادگی و گرماش، برامون شد یه پناهگاه...
#ارسالی_مخاطبان
#مرکزی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
📮#ارسالی_مخاطبان:
موقعی که پا به محل اردوی نو+جوانههای پایگاه حضرت امام خمینی #سنندج گذاشتم، شادی مضاعفی در چهره متربیان احساس کردم. در این فضا همه چیز برای اثرگذاری و پرورش مهیا بود. ترجیح دادم کمتر صحبت کنم و فقط بر رفتارم با متربیان و زبان بدنم تمرکز داشته باشم.
واقعا مهربانی، احترام و حفظ کرامت متربیان بیشتر از هر آموزش و یادگیری اثرگذار بود. بچهها استخرشان را رفته بودند و هنوز داشتند کریهای زمین فوتبال را برای همه میخواندند.
شاد بودند و البته ادب و احترام در رفتارشان با هم موج میزد. همین برایم کافی بود. حضور یک روحانی در جمعشان زمینهی ارتباط و طرح سوالاتی بود که زمینهی دوستی و رفاقتی پایدار را فراهم میکرد.
📝 ماموستا رئوف سعیدیان معاون تعلیم و تربیت بسیج استان #کردستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••