eitaa logo
پیک صبا
16.6هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
2.2هزار فایل
پیکِ صبا پاتوقِ: #صالحینِ #بصیرِ #ایران ارسال خبر: از طریق مدیران استانی (روابط‌عمومی تعلیم و تربیت استان)
مشاهده در ایتا
دانلود
دوشنبه که می‌شود برای حضور سر از پا نمی‌شناسند. حضورشان در مسجد نه از سر اجبار، بلکه از سر شوق است؛ همه می‌خواهند در یادگیری کلام الهی و احکام سبقت بگیرند. حلقات کودکان و نوجوانان پایگاه‌های شهید حق شناس و حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها شهر خواجه جمالی شهرستان دوشنبه‌ها دور هم جمع می‌شوند تا علاوه بر یادگیری قرآن و احکام، ضیافت شام را نیز در کنار هم سپری کنند. 🆔 ••✾ @peickesaba ✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
«نمی‌توانیم» نداریم! 🔻خانم‌های خانه‌دار پایگاه ام ابیهای روستای ده‌مورد این تازگی‌ها، با اتمام دوره آموزش روخوانی و روان‌خوانی قرآن کریم، تصمیم گرفته‌اند تا حفظ قرآن را شروع کنند و حالا چند سوره‌ای از بر دارند... جالب این‌جاست که خیلی‌های‌شان وقتی وارد این کلاس شدند، سواد درست و حسابی هم نداشتند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
◽آنچنان جذب و شیفته کتاب «بیست سال و سه روز» شده بود که دوست داشت لذت خواندن این کتاب را با دوستانش به اشتراک بگذارد. ◽تصمیم گرفت تا چند تصویر از «آقا» را تهیه کند. با بچه‌ها قرار گذاشت، صبح عید مبعث در کنار قبور شهدای روستا، دورهمی دخترانه‌ای را برگزار کنند؛ متربیان صالحین پایگاه توحید نشستند کنار هم، برای شهدای روستا فاتحه خواندند، گل گفتند و کل شنفتند و این کتاب شد نقل مجلس‌شان. آخر کار هم در پویش شرکت کردند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
⚽️ فوتسالیست‌های صالحین هیجان و استرس مسابقات فوتبال صالحین، وقتی که تیم شهدای قاسم ‌آباد در حال بازی داشت برای سرگروه این‌قدر بالا بود که تپش قلب می‌گرفت و هر بار که توپ به سمت دروازه حریف می‌رفت، نفس در سینه‌‌اش حبس می‌شد. این احساس موفقیت و پیروزی بچه‌های گروهش مانند یک برادر بزرگ بود که قد کشیدن برادرهایش را می‌بیند و لذت می‌برد. نتیجه آن تلاش‌ها در نهایت، کسب مقام قهرمانی در رقابت‌های تیم‌های حلقات صالحین پایگاه‌های بسیج ناحیه بود که با همت تعلیم و تربیت بسیج شهرستان به مناسبت دهه فجر برگزار شد. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
◽بچه‌های صالحین پایگاه الزهرا سلام‌الله‌علیها روستای صالح از توابع شهرستان ، خیلی علاقمند بودند تا با کودکان غزه ابراز هم‌دردی کنند و برای آمدن روز قدس لحظه‌شماری می‌کردند؛ ولی وقتی متوجه شدند که در روستا راهپیمایی برگزار نخواهد شد، حسابی دمغ شدند! ◽فرمانده پایگاه هم که این ذوق و شوق را دید، برای رفتن به مرکز شهرستان برنامه‌ریزی کرد؛ ولی قبل از رفتن همگی به گلزار شهدای روستا رفتند و با قهرمانان محل خودشان عهد بستند که در میدان استقامت در برابر ظالم تا آخر بایستند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
◽سرگروه مدتیه پاتوق و گعهده‌هایش را در هنرستان شبانه‌روزی بقیه‌الله شهر آباده‌طشک شهرستان برگزار می‌کنه تا بتونه بچه‌ها رو به حلقه جذب کنه. ◽شکر خدا تونسته اعتماد بچه‌ها رو جلب کنه؛ این جلسه آخری گفت: هر وقت وارد مغازه عطر فروشی بشیم، حتی اگر عطر هم نخریم، حداقل چیزی که حاصل ما می‌شه اینه که بوی خوش عطر به مشام ما می‌رسه؛ فضای خوب و‌ رفیق خوب همچین ویژگی داره. ◽بحث ناخودآگاه به سمت ویژگی‌های شهید ابراهیم هادی می‌ره و از خصوصیات اخلاقی معلم ورزشکار شهید نکته‌ها گفته می‌شه. یکی از بچه‌ها که با این شهید مأنوسه، یادآوری می‌کنه که آقا ابراهیم اردیبهشتی بوده و پیشنهاد می‌ده جلسه بعد کنار قبور شهدای گمنام جمع بشن... ◽زمانش که می‌رسه، همه پیمان دوستی می‌بندند و یک قرار دست جمعی می‌گذارن؛ هر هفته به زیارت شهید گمنام بیان و از عطر و معنویت اون مکان بهرمند بشن. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
◽روز دختر بود و تصمیم گرفته بودند تا با یک شگفتانه دلنشین، دختران عزیزشان را خوشحال کنند. بوی خوش ادویه‌ها و زعفران، فضای پایگاه خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها را پر کرده بود. اما متربیان از پشت صحنه و آماده‌سازی آش رشته توسط مادرانشان خبری نداشتند! ◽در میان آن همه شادی، هیجان و ورزش، مادران با دقت به‌صورت کاملا نامحسوس به رفتار کودکانشان توجه داشتند. حس ارزشمندی و اعتماد به نفس دخترانشان در کلاس رزمی و رفتار پسندیده مربی، نظرشان را جلب کرده بود و در عین حال، به آن‌ها یادآوری می‌کرد که در موضوعات تربیتی در جامعه، چه نقش مهمی دارند. ◽مادران با این کار، به فرزندان خود نشان دادند که احترام به دختر و قدرشناسی از نقش آن‌ها در زندگی، امری مهم و ارزشمند است. هم‌چنین، برای کودکانی که در آن حضور داشتند، تجربه‌ای ماندگار بود. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
🏷️ قول‌های جشن تولدی هوای خنک غروب، گلزار شهدا را معطر کرده بود. بچه‌های ساده و پرانرژی پایگاه توحید روستای طشک ، با هم قرار گذاشتند که جشن تولد شهید طهماسب کریم‌زاده را کنار مزارش برگزار کنند. نه کسی گفته بود، نه برنامه رسمی بود؛ همه از سر دلتنگی و علاقه به شهید، دور هم جمع شدند. کیک تولد که عکس شهید روش بود، با احترام آورده شد. خانواده شهید، با چشمانی اشک‌آلود اما خوشحال، کنار بچه‌ها ایستاده بودند. شمع‌ها روشن شد و هر کسی، توی دل خودش چیزی زمزمه کرد؛ یکی قول داد دروغ نگوید، یکی تصمیم گرفت نمازش را سر وقت بخواند... انگار کیک تولد، فقط برای شادی نبود؛ سهم هرکسی یک یادگاری از مردانگی و قولی کوچک برای بهتر شدن بود. آن روز، بچه‌های روستا یاد گرفتند که راه شهدا فقط شهامت در میدان جنگ نیست؛ شجاعتِ انتخاب‌های کوچک و خوب هر روز هم راه شهداست... و این ساده‌ترین و صمیمی‌ترین جشن تولدی بود که عطر تربیت در آن پیچیده بود. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
در گرماگرم شور و هیجان عید سعید غدیر، و در دل موکب‌های پربرکت که عطر ولایت را در فضای شهر می‌پراکندند، صحنه‌ای فراموش‌نشدنی رقم خورد. این بار، نه از بزرگ‌ترها، بلکه از قلب‌های کوچک بچه‌های حلقه صالحین پایگاه حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها شهرستان ، پیامی بزرگ و معنادار صادر شد. در موکب "غدیر"، جایی که کودکان با عشق و علاقه گرد هم آمده بودند تا مفاهیم عمیق غدیر را بیاموزند و در کنار آن، روحیه‌ی استکبارستیزی را در وجود خود پرورش دهند، اقدامی شجاعانه انجام شد. در میان لبخندها و بازی‌های کودکانه، ناگهان صحنه‌ای از غیرت برپا شد: جمعی از این غدیریون کوچک، با شجاعتی مثال‌زدنی، پرچم رژیم غاصب صهیونیستی را به آتش کشیدند! این اقدام نمادین، اما پرمعنا، فریادی بود از نسل آینده‌ی ایران اسلامی که نفرت خود را از ظلم و اشغالگری به گوش جهانیان رساندند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
«فاطمه» قد بلندترین دختر کلاس، اولین نفر بود که گفت: «خانم مربی، من خیلی دوست دارم مثل شما روسریم رو ببندم...» این حرف فاطمه، بهانه‌ای شد تا خانم «قرایی دمیری» مربی حلقه صالحین پایگاه خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها دل به دلش داد و با طمأنینه و حوصله به فاطمه یاد داد. حالا دیگه بقیه بچه‌ها ول نمی‌کردن؛ همین‌طوری که دقیق نگاه می‌کردن و به حرفای خانم سرگروه گوش می‌دادن، هم دیگه رو هم آروم هل می‌دادن تا جای خودشون باز بشه و نفر بعدی در صف انتظار باشن! خانم مربی هم که دید حریف‌شون نمی‌شه، موضوع جلسه‌ی اون روز حلقه صالحین رو آموزش و به صحبت درباره‌ی اختصاص داد... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
محفل قرآنی بچه‌های پایگاه اسماء بنت عمیس، مهمون یکی از خونه‌های با صفا و ساده‌ی روستای جزین بود. خونه‌ای که عطر شهادت توی اون پیچیده بود و عکس یک شهید، نماد نورانیت این منزل محسوب می‌شد. قرار بود برای شرکت در مسابقه، سوره‌ی فجر رو حفظ کنند؛ قرآن‌ها رو که باز کردن، نکته‌سنجی خانم مربی حس و حال بچه‌هارو عوض کرد: «سوره‌ی امام حسین روی قراره تو خونه‌ی برادر شهید، درست روز اربعین حفظ کنید...» آخر جلسه، سپهر دست بالا برد و گفت: خانم مربی، هفته دیگه محفل بیاد خونه‌ی ما؟! و مربی هم با یه لبخند مهربون سر تکون داد... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
سکوت مطلق بود و تنها صدای نرم و آرام او در جانشان می‌نشست: «...اون روز که برای اولین‌بار چادرم رو سر کردم، انگار دنیا رنگ تازه‌ای گرفت...» مدادها روی کاغذ آماده بودند. همه منتظر پایان قصه بودند تا دوباره آن را به تصویر بکشند. در پایان، خانم مربی با لبخندی پرسید: «خب حالا، اسم قصه امروز رو شما انتخاب کنید!» دختری با ذوق دستش را بالا گرفت: «اسمش باشه من و چادرم!» و این‌گونه شد که خاطره ساده زندگی خانم مربی از اولین روزی که چادر پوشیده بود، عنوانی پیدا کرد که از دل بچه‌ها جوشید. یکی از دخترها با ذوق، تصویر دختری را کشید که چادری مشکی بر سر دارد. گوشه نقاشی‌اش نوشت: «این خودمم، وقتی بزرگ شم.» قصه «من و چادرم» حالا شروع مسیری است که بچه‌های پایگاه شهید دمیری آرام آرام قدم در آن می‌گذارند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••