eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷 سلام علیکم دو روز قبل اربعین شهید مجید قربانخانی یعنی ۲۰ خرداد ۹۸ هنوز این شهید رو خوب نمی شناختم فقط تو تلوزیون یه صحنه دیده بودم مادر شهید در معراج الشهدا استخوان های شهید رو دست گرفته و بیتابی میکنه... آخه ۳ سالی بود که پیکرش مفقود بود و مزار نداشت دوشنبه شب ۲۰ خرداد ماه به خواب رفتم نزدیکای اذان صبح خواب دیدم در یه باغ بسیار بزرگ پر از درختان میوه جوانی با لباس فرم سپاه وسط باغ ایستاده و بهم میگه سلام من داداش مجیدم...دیگه مزار دارم بیا سر مزارم برام احیا بگیر و نذر کن به بقیه هم بگو برام احیا بگیرن و نذر کنن من که تا اون موقع این شهید رو نمی شناختم تو همون عالم رویا همینطوری نگاش میکردم لبخندی بهم زد و گفت من داداش مجیدم منو نمیشناسی؟! یدفعه با صدای اذان صبح از خواب پریدم اینقدر رویا صادقانه بود که به خودم گفتم این شهید کی بود؟! من شهیدی به اسم مجید نمی شناسم نمازم رو خوندم و خوابیدم جالب ادامه ی خوابم رو هم دیدم شهید قربانخانی اصرار داشت که براش احیا بگیرم و نذر کنم صبح که از خواب بیدار شدم طبق معمول گوشی مو روشن کردم باورتون نمیشه اولین پستی که برام باز شد شهید مجید قربانخانی بود تحت این عنوان چهارشنبه مراسم اربعین شهید مجید قربانخانی در گلزار شهدای یافت آباد من شاغلم و بسختی بهم مرخصی میدن تونستم چهارشنبه رو مرخصی بگیرم و در مراسم اربعین شهید حضور بهم برسونم اتفاقا چه مراسم جالبی بود خیلی با شکوه و مداح عزیز،سید رضا نریمانی هم مداحی زیبایی درباره ی شهید کردند خواب رو برای مادر شهید تعریف کردم ایشون منو مورد لطفشون قرار دادند و در روز تولد حضرت معصومه سلام الله علیها به همراه چند تا از خادمین شهدا به منزل ایشون دعوت شدیم. شما هم میتونید خاطرات متحول شدنتون و عنایات شهدا رو برای ما ارسال کنید☺️🌹 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋🦋 چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 سعادت زنده دارد و با شهادت از دنیا بروی. سید تربت کربلا هم با خودش آورده بود . وصیت کرده بود آن را در کفنش بگذارند و شهید مهدی جعفر بیگی روز تشییع جنازه سید حمید این وصیت را اجرا کرد. حسین باقری یکی از دوستان سید بود که حدود پانزده ماه بعد از او به شهادت رسید .من و یک نفر دیگر داوطلب شدیم که قبرش را آماده کنیم. پایین پای شهید سید حمید افضلی را انتخاب کردیم و شروع کردیم به کندن قبر. من داشتم خاک را بر میداشتم که دیواره قبر سید فرو ریخت !در یک لحظه رایحه بسیار خوشی همه فضا را پر کرد!حالت عجیبی داشتم .به بغل دستی ام گفتم :حاجی این چه بویی است؟! گفت:فکر کنم از سوراخ قبر شهید میر افضلی باشه.اون بنده خدا که رفت بیرون ،از سوراخ دست کردم داخل قبر سید .دستم خورد به پای سید حمید. درست مثل اینکه یک ساعت پیش دفنش کرده باشند. سالم بود و نرم.تا زانویش را دست کشیدم .تمام بدنش تازگی داشت. از سوراخ دیواره قبر ،داخل را نگاه کردم .جنازه شهید سید حمید میر افضلی را دیدم.بعد از پانزده ماه از شهادتش،کاملا سالم بود . اما شهید《سید غلامرضا(حمید )میر افضلی 》متولد ۱۳۳۳در شهر رفسنجان است .او تحصیلات خود را در همان شهر پشت سر گذاشت و دیپلم گرفت .سال ۱۳۵۲ به خدمت سربازی اعزام شد و بعد از اتمام خدمت سربازی توانست در اداره کشاورزی استخدام شود. البته همه زندگی سید حمید روال عادی نداشت. حمید آخرین فرزند سید جلال بود. پدر و مادری مومن و با تقوا داشت .اما از کودکی ناآرام بود .گوش به حرف کسی نمی داد.اهل هر چیز بود جز درس .می گفت دوست دارم کار کنم ولی کار بهانه ای بود برای فرار از مدرسه و کلاس! ار هر آنچه او را محدود می کرد گریزان بود. دوست داشت آزاد باشد ؛ آزاد و رها از هر قید و محدودیت.سرکش شده بود. از هر کس که قصد نصیحتش داشت بیزار بود.هر کسی هر کاری کرد نتوانست او را مهار و آرام کند! سید حمید موقعی که جوان بود برای خودش عالمی داشت. اگر چیزی می خواست،می رفت تا به آن برسد.وقتی حمید بزرگ تر شد،دیگر قلدری او محدود به چهار دیواری خانه و مدرسه نبود!از هر کس خوشش نمی آمد پا پیچش میشد.اهل محله همه از او گریزان بودند.از رو در رویی با او واهمه داشتند. همه نگران بودند و نا امید‌.فقط دعا می کردند. خانواده نذر کرده بودند که روضه پنج تن برای سید حمید بخوانند تا آدم خوبی شود. بالاخره سید بودند و در شهر آبرویی داشتند . از اینکه بچه شان سر به راه نبود خیلی ناراحت بودند.حمید می خواست برای خودش کسی شود و به خیال خودش شده بود!دوست داشت دیده شود .فکر می کرد با دیده شدن و نیش چاقو نشان دادن ،می تواند احترام را بفهمد. همه پول توی جیب و در آمدش را خرج کفش و لباس و ظاهر خودش می کرد. توی اون زمان ،آخر تیپ و قیافه بود.تا شاید با آراستن ظاهر همه او را صاحب کمالات بدانند،ولی نتیجه عکس داشت! به ار دردسری بود درس خواند و بعد از دیپلم ادامه داد و فوق دیپلم مکانیک گرفت .ولی در همه این سال ها نا آرام بود.قُد بود،سرکش بود،خودش نمی دانست به دنبال چیست.ار آنچه که بود رضایت نداشت. گم گشته ای داشت که ته ان را نمی یافت آرام نمی گرفت. تا اینکه سال ۱۳۵۷ فرا رسید. مردم فریاد می کشیدند،در های ادارات را می شکستند و خیابان ها را آتش می زدند و در مقابل نیروهای شاه می ایستادند.برادر آرام و سر به راه سید حمید شده بود سر دسته انقلابیون و حمید فقط نظاره میکرد.گاه هم در شلوغی ها دیده میشد،البته نه از سر همراهی ،بلکه از سر کنجکاوی. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
YEKNET.IR - zamine - hafteghi 99.03.08 - narimani.mp3
8.98M
🍃بابایی سلام دل من تنگ نگاه تو شده 🍃چشم خیس من خیره بصورت ماه تو شده 🎤 🌹🍃🌹🍃 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊 📦💌 🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩 📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگ‌و گسترده هست 🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️ 💳 ‏6037997291276690 💌 ❣. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣ ❤️🌺🌸💕⚜✨
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Khademalali 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy 🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar
🧕 خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت. شروع کرد به برداشتن گوجه‌فرنگی، همه رو خودش جدا می‌کرد؛ البته برعکس بقیه مردم، فقط ضرب دیده‌هاش رو برمی‌داشت. 👦 وقتی نایلون رو پُر کرد و اومد جلو تا حساب کنه، پسرش چادرش رو کشید: - مامان میوه می‌خری؟ خانومه آروم بهش گفت: امروز نه مامان‌. برو بیرون منتظر بمون. - خودت گفتی فردا می‌خرم. پسره خیلی اصرار کرد. اما مامانش دستش رو گرفت و برد بیرونِ مغازه. 🍇 همین که داشت می‌رفت بیرون، فروشنده یک نایلون برداشت و پُرِ میوه کرد، گذاشت کنار خرید خانومه. خانومه با شرمندگی گفت: «ممنون، اما بد عادت میشه.» 🔆 فروشنده هم گفت: «یعنی می‌خواین نذر سلامتی امام زمان رو رد ‌کنین؟» 📝 🌺 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
روزی به ایشان گفتم: آقا حسین «محمود رضا» تو گوشیت چه فیلم و عکسهایی داری؟📱 فورا و بدون واهمه گوشی رو داد... ✋🏻واقعیتی که الان جدا از مسائل خانوادگی، از چک شدن گوشی واهمه داریم...✖️ گوشی پر بود از فیلم های کوتاه از سخنرانی های مقام معظم رهبری....😊 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شه
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 او از درک حال مردم بی خبر بود. یک روز وقتی به خانه برگشت. جسد غرق خون برادرش سیدرضا را در حیاط منزل دید. آنچه در مقابل چشمانش بود باور نمی کرد. به یک کابوس بیشتر شباهت داشت تا حقیقت. طاقت نیاورد، نعره کشید و بر سر و صورت خود کوبید. هیچ کس نتوانست او را آرام کند، جز مادر. مادر خود آرام بود و راضی. حمید از رفتارش تعجب کرد. برادرش رضا شهید شده بود و شهادت رضا و رفتار بی بی در قبال شهادت فرزند، حمید را به شدت تکان داد. سیدحمید که فکر می‌کرد بزن بهادرمحله است، دنیا را در همین محله می دید؛ حالا درمانده و حیران شاهد شجاعت کسانی بود که همواره آنها را بزدل و ترسو می‌دانست. کسانی که از نزدیک شدن به او تردید داشتند و حمید تردید آنها را از ترس آنها می‌دانست. قبل از اینکه حمید فرصت یابد که خود را از حیرت اتفاقات دوران انقلاب و شهادت برادر برهاند، عراق به کشورش حمله کرد. و خیلی زود جوان های هم سن سال و حتی کوچکتر از حمید دسته دسته راهی جبهه ها شدند. در دورانی که جوانان سر به راه رفسنجان راهی جبهه بودند تنها پناه او، دوستان سابقش بودند که سید حمید در کنار آنها هم احساس غربت می کرد. خلاء درونی سید، هر روز بیشتر می‌شد‌. می خواست به جبهه برود اما آیا سیدحمید را با سابقه و ذهنیتی که از او دارند خواهند پذیرفت؟؟ یکی از کامیون دارها که کاروان کمک های مردمی به جبهه را بار زده بود. سیدحمید را با اکراه با خود به جبهه‌های جنوب برد. اولین سفر حمید به جنوب، سفر از نقطه ای جغرافیایی به نقطه‌ای دیگر نبود. هجرتی بود دائمی و مستمر از عالم اوهام و عالم معنا. به راهی رفت که تقدیر الهی و دعاهای مادر پیرش برای او رقم زد. رفتار حمید در روزهای نخست، همانند کسانی بود که سال‌ها در تاریکی زیسته و از نور گریزانند. اما سید توانست چشمان خود را باز کند و با حیرت ای آمیخته به شوق، نظاره گر دنیای باشد که از کودکی به دنبال آن بوده است. حمید خیلی زود دریافت آنچه که سال‌ها در دنیای پیرامون به دنبال آن بود، در وجود خودش نهفته است. دانست در همه این سال‌ها بیهوده خدا را با حواس ظاهری اش می جسته. او خیلی زود شیدا شد. نفس خودش را به حساب کشید. (حاسبوا قبل ان تحاسبوا و موتوا قبل ان تموتوا؛ )بمیرید قبل از اینکه شما را بمیرانند و حساب کنید قبل از اینکه از شما حساب بکشند. حالا دیگر سیدحمید همیشه و همه جا با پای برهنه راه میرفت. می‌گفتیم چرا پابرهنه میری؟ میگفت راحت ترم، اما واقعا چیز دیگری را می دید که ما نمی دیدیم. چه دیده بود که ما نمی دیدیم؟ افسوس سالهای از دست رفته را می‌خورد و همیشه خود را سرزنش می‌کرد. شب‌ها با پای برهنه در بیابان و پر از خار پرسه می‌زد. زمزمه‌ها و فریادهای شبانه او آشنا ترین صدا برای نزدیکانش بود. اندک اندک برهنگی پا برای عادت شد تا جایی که به سید پابرهنه شهرت یافت. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
تولدت مبارک حضرت ماه😍🌙
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
تولدت مبارک حضرت ماه😍🌙
روایتی از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان خود ایشان به‌شرح ذیل منتشر می‌شود:👇👇 صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند. رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» 😅و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. اولین سؤال: نام و نام خانوادگی؟ ــ سید علی حسینی خامنه‌ای.😍 جمعیت صلوات می‌فرستد.🙂 سؤال دوم، تاریخ تولد؟ ــ تیرماه 1318. البته این در شناسنامه است، ظاهراً تاریخ صحیح باید فروردین‌ماه باشد.😊 جمعیت مجدداً صلوات می‌فرستد. قبل از اینکه عادل آذر به سؤال بعدی برسد، آقا می‌گوید: «نمی‌شود که با هر سؤال یک صلوات بفرستید».😄 عادل آذر از نحوه تصرف منزل می‌پرسد: ملکی؟ استیجاری؟ در برابر خدمت ــ منزل ما سازمانی است.🙂 گوش همه تیز شده که از سایر اطلاعات رهبر هم باخبر شوند که مأمور سرشماری می‌گوید بقیه سؤال‌ها باشد برای بعد، چون باید اعضای خانوار فهرست شوند، اما انگار آقا خیالشان از همه اطلاعاتی که می‌خواهند بدهند، راحت است: «ما اعضایی نداریم. فقط 2 نفریم. کارت ملی خودم را هم آورده‌ام».☺️ لبخند روی لب میهمانان می‌نشیند 🙂و همه مجدداً آماده ضبط اطلاعات نفوس و مسکن رهبر می‌شوند، اما مأمور سرشماری می‌گوید این کار حدود 20 دقیقه وقت می‌گیرد و کار را به بعد موکول می‌کند؛ گویا مأمور آمار در حفظ اسرار مردم عزمی جدی دارد.👌 جلسه تمام می‌شود و قرار می‌شود خود رئیس مرکز آمار ایران برای تکمیل فرم اطلاعات آیت‌الله «سید علی حسینی خامنه‌ای» اقدام کند، کاری که برای سران قوا و چند نفر دیگر از مسئولین درجه اول هم انجام خواهد داد. روایت فوق، گوشه‌ای از شرکت رهبر انقلاب در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1390 بود، رهبر انقلاب در این دیدار به👈 ماه دقیق تولد خود اشاره کرده و از فروردین ماه نام می‌برد. بنا بر اطلاعات دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، 🌺در فروردین‌ماه سال 1318 شمسی برابر با 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود.🌹 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد ، و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت ..❤️ خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند ، و بال وبال جانشان نشد .✨ مصاحبه با مادر بزرگوار شهید امنیت، محمد مهدی رضوان🦋 فرداشب همزمان با شب تولد شهید عزیز ساعت 21 در کانال @ebrahim_navid_delha برگزار میشود. منتظرمون باشید❤️ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆