eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌱🌹 با عرض سلام و خداقوت خدمت شما همراهان گرامی🌿🦋 ☺️❤️ قرار هست سنگ مزاریاد بود شهید محمد هادی ذوالفقاری تعویض بشه که هزینه ۴میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هست عزیزانی که تمایل به شرکت در این امر خیر و یا قصد بانی شدن دارند هدایای در نظر گرفته ی خودشون رو به شماره کارت زیر واریز نمایند منیژه کریمی منش 💳 ‏6037997291276690 💌 فیش های واریزی خود را به ایدی زیر ارسال نمایید 🆔@shahidhadi_delha 🍃🌸گزارش تصویری برای شمابزرگواران ارسال خواهدشد🍃🌸 سپاس از همراهی شما خیرین عزیز💚🙏
1_404854932.mp3
2.25M
🌸ڪسے روبانگاه ڪم نبینید.👀 پینہ‌دوزو❤🌿 _مہدوے⛅️ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
{°~°🍃🌸°~°} ❤🌿 خیلے باحالہ حتـما بخـونید😂😂 طلبـہ هاے جـوان👳 آمـده بودنـد بـراے 👀 از جبـهہ. 0⃣3⃣ نفرے بودنـد. کہ خوابیـده بودیـم😴، دو سـہ نفـر بیـدارم کردنـد 😧و شـروع کردنـد بہ پرسیــدن سـوال‌هاے مسخـره و الـکے!😜 مثـلاً مـی‌گفتنـد: چہ رنگیـہ بـرادر؟!🤔 😤 شـده بودم. گفتنـد: بابا بے خیـال!😏 تو کہ بیـدار شدے، نخـور بیـا بریـم یکے دیگہ رو کنیـم!😎 دیـدم بـد هم نمے‌گویند!🤔🤗😂 خلاصـہ همیـن‌طورے سے نفـر را بیـدار کردیـم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایـم و همہ مـان دنبـال شلوغ کارے هستیـم! قرار شـد یک نفـر خـودش را بہ مـردن بزنـد و بقیـہ در محـوطہ قـرارگاه تشییـعش کنـند! فـورے پارچہ سفیدے انداختیـم روے محمـدرضـا و قـول گرفتیـم کہ تحـت ⬇️ هـر شـرایطے خـودش را نـگہ دارد! گذاشتیـمش روے دوش 🚿بچـہ هـا و راه افتـادیم🚶. گریـه و زارے!😭 یکے مے‌گفـت: ممـد رضا! نـامـرد! 😩 چـرا تنـها رفتـی؟ 😱 یکے مے‌گفـت: تو قرار نبـود شهیـد شے! دیـگرےداد مےزد: شهیـده دیگہ چـی میـگی؟ مـگہ تو جبـهہ نمـرده؟ یـکے عربـده مےکشیـد! 😫 یـکے غـش مے‌کـرد! 😑 در مسیـر، بقیـہ بـچہ ها هم اضـافہ➕ مےشـدند و چـون از قضـیہ با خبـر نبـودند، واقعاً گریـہ 😭و شیـون راه مے‌انداختنـد! گفتیـم برویـم سمـت اتـاق طلـبہ‌ها! جنـازه را بردیـم داخـل اتـاق. این بنـدگان خـدا📿 که فکر مے‌کردنـد قضیہ جـدیہ، رفتنـد وضـو گرفتنـد و نشستنـد بہ قـرآن 📖خوانـدن بالاے سـر میـت! در همیـن بیـن من بہ یـکے از بچـہ ها گفتـم: برو خـودت را روے محمدرضا بینـداز و یـک نیشـگون محکـم بگـیر!😜😂 رفـت گریہ کنـان پریـد 🕊 روے محمـدرضا و گفـت: محمـدرضا! این قرارمـون نبـود!😭 منم مے‌خوام باهـات بیـام!😖 بعـد نیشـگونے👌 گرفـت که محمـدرضا از جـا پریـد و چنـان جیـغے کشیـد 😱کـہ هفـت هشـت نفـر از ایـن بچہ هـا از حـال رفتنـد! ما هـم قـاه قـاه مےخندیـدیم.😂😂😂 خلاصـہ آن شـب 👊 سختـے شـدیم. 🍃🌸🍃🌸🍃 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌹دلنوشتہ بہ امام حسین(ع):👇 ❤ جان، مگر مےشود از ڪنار داغ سنگین تو و برادران و فرزندان و یارانت بے تفاوت گذشت.😔 مگر مےشود ناموست بہ اسارت برود و من بے تفاوت باشم.😭 حسین جان،مولاےمن، اگر آن روز مردم پست و بےوفاے ڪوفہ بہ تو لبیڪ نگفتند من امروز با تمام وجودم لبیڪ مےگویم.🌿💗 (ع) یعنے وسط میدان بودن سخت است. لبیڪ‌یاحسین(ع) یعنے اینڪہ از جان گذشتن است نہ اینڪہ از دور بہ آتش نگاه ڪردن و بعد از خاموشے خود را ناجے معرفے ڪردن است.🥀 حسین جان، روزے نبود ڪہ من زیارت عاشورا نخوانم و هر روز من این زیارت نامہ را مےخوانم بہ امید آنڪہ اے آموزگار شہادت مرا در مڪتب خود بپذیرے🕊 و در زمره شہیدانت قرار دهے و شب اول قبر هم یڪ نگاهے بہ من داشتہ باشے.❣ 🕊 🖤 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🌹دلنوشتہ #شہیداسماعیل‌خانزاده بہ امام حسین(ع):👇 ❤#حسین جان، مگر مےشود از ڪنار داغ سنگین تو و برادرا
نذرڪردم‌ڪہ‌اگرشدبہ‌محرم‌برسم قدریڪ‌عمربرایت‌همہ‌دم‌گریه‌ڪنم..💔🥀 ۳روزتامحرم🖤 داره‌میادبوی‌محرمش💔😭 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 #رمان #طعم_سیب #قسمت_31 گوشیم زنگ خورد...پشت خط نیلوفر... من_ب
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 پروژه هارو تحویل داده بودیم و کلاس تموم شد... هوووف یه نفس راحت بکشیم و بریم تعطیلات!!! به گوشیم نگاه کردم علی یه بار زنگ زده بود... رو کردم به بچه ها و گفتم: -یاعلی بریم؟ نیلو_بریم! از دانشگاه که اومدیم بیرون همگی خداحافظی کردیم و از هم جدا شدیم... زنگ زدم به علی: -سلام عزیزم کجایی؟؟ -پشت دانشگاهم بیا اینور... -اومدم.فعلا. پشت دانشگاه خیابون شلوغ اتوبان مانندی بود... با ترس تند تند رفتم پشت دانشگاه که با هانیه برخورد کردم!!! جیغ بلندی کشیدم... لحظه ای که علی اومده بود جلوی دانشگاهمون جلوی چشمم تکرار شد....وقتی جیغ کشیدم... من_هانیه چیکار میکنی ترسیدم... بعد هم آب دهنمو قورت دادم یواش از کنارش رد شدم و گفتم: -باید برم خداحافظ... دستمو گرفت...ترسیدم...قلبم شروع کرد به تپش! -علی اومده دنبالت؟؟ -هانیه ولم کن میخوام برم. با دستم زدم روی دستش و دستشو پس زدم اومد دنبالم... -وایسا کارت دارم... سرعتمو بیشتر کردم داشتم از ترس جون به لب می شدم! دوباره دستمو گرفت تو چشمام نگاه کردو گفت: -زندگی باید بین منو تو یه نفرو انتخاب کنه... زدم زیر گریه: -هانیه ولم کن تو دیوونه ای از زندگی من برو بیرون!!! سرعتمو بیشتر کردم. هانیه می اومد دنبالم... -وایسا زهرا! -ولم کن برو بیرون از زندگیم... +برو +ولم کن +بس کن + از جونم چی میخوای... داشتم داد می زدم هانیه هم دنبالم... بعد از چند لحظه صدای جیغم رفت هوا... دنیا جلوی چشمم تیره و تار شد... هیچی نفمیدم ولی برای لحظه ای حس کردم دارم میسوزم شدت ضربه خیلی شدید بود دورم شلوغ بود به خودم اومدم دیدم اونور تر از من تجمع بیشتریه... چشممو چرخوندم دیدم هانیه افتاده روی زمین همه جاش خونیه... اصلا نمیتونستم حرف بزنم لال شده بودم... صدای علی می اومد...منو صدا می زد...چشمام نمی دید... داد می زد!!! -زهرا!!!!زهرااااااااا!!! چشمامو بستم روی زمین خوابیده بودم نفس کشیدنم سخت شده بود... دستمو کشیدم روی صورتم... وای خدای من... خون!!!!! علی داد می زد... -زهرا چت شده!!!!زهرا بلند شو!!!زهراااااا!!! پلکام بسته شدو از هوش رفتم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 وقتی چشمامو باز کردم روی تخت بیمارستان بودم... دور صورتم و دستم باند پیچی شده بود تموم بدنم درد میکرد...نمیتونستم تکون بخورم...به سختی لب باز کردم و به پرستاری که بغلم ایستاده بود گفتم: -اینجا کجاست... پرستار شوکه شد و فریاد زد: -آقای دکتر!!!آقای دکتر!!!بیمار به هوش اومد! +چی میگه این پرستاره!بیمار چیه!به هوش چیه!من کجام اینجا چه خبره!!! دکتر اومد داخل.اومد بالای سرم معاینم کرد رو بهم گفت: -حالتون خوبه؟؟ باتعجب نگاهش کردم و گفتم: -چه اتفاقی افتاده!!! -چیزی نیست یه تصادف جزعی بود!!! -چی؟؟ تصادف... -خداروشکر حالتون خوبه...استراحت کنید... بعد از مدتی علی اومد داخل اتاق... علی_زهرا؟؟؟زهرا حالت خوبه؟ -علی تویی... -آره منم!! -من تصادف کردم؟؟؟ -آره وقتی داشتی از خیابون رد می شدی یه ماشین با سرعت زد بهت ولی خدارو شکر زود رد شدی و تصادفت جزعی بود... یادم اومد!!! -علی...علی... -چی شده... -هانیه...یادمه اونم تصادف کرد علی... -آروم باش... -اون کجاست؟؟؟ -وقتی ماشین اولی بهت زد ماشین دومی با سرعت زیادی داشت حرکت می کرد نتونست سرعتشو کنترل کنه بخاطر همین مسیرش منحرف شدو... -بگو... -خورد به هانیه و هانیه هم با سرعت پرت شد یه طرف دیگه.... -علی...علی...علی هانیه کجاست...حالش خوبه؟؟؟؟ -تو چرا انقدر نگرانشی زهرا!!!!!اون باعث شد تو تصادف کنی اون آدمی که با ماشین بهت زد از آدم های خود هانیه بود... انگار آب یخ ریختن رو تنم ولی گفتم: -علی مهم نیست...حال هانیه چطوره...؟؟؟؟ ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌷بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم🌷 مجموعه ی ما رو در لینک های زیر دنبال کنید🙏🙏 🔷ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f 🔷کانال عشق یعنی یه پلاک👇 https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f . 🔷کانال استیکر شهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 . 🔷 بیت الشهدا (ختم قرآن )👇 https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c 🔷بیت الشهدا(ختم ذکر)👇 https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 🌷ایدی ما در اینستاگرام: Instagram.com/ebrahim_navid_delha 💫در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
|🌱| 🌹میگفت‌ڪہ: "اللہم‌اجعلنےمن‌انصار‌المہدے"🌸 ولےمامانش‌بہش‌میگفت فلان‌ڪارو‌انجام‌بده صدتا‌خونه‌اونورتر صداےغر‌غرڪردن‌هاش‌میرفت😔 +بہ‌ڪجا‌چنین‌شتابان‌حاجے؟🤔 ...💔 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
|••|🎥 🌹شیخ‌هادے با اینڪہ بہ عنوان تصویر بردار بہ منطقہ آماده بود،اما همیشہ یڪ سلاح در دست داشت و مشغول میشد. یڪ روز باهم بہ منطقه اے ڪہ تحت سیطره داعش بود رفتیم.من و بعضے رزمندگان خیلے سرمان را پایین گرفتہ بودیم. واقعا مےترسیدیم.😰 ❣ شجاعانہ جلو مےرفت و فریاد مےزد: لاتخف،لاتخف ما ڪوشییء... یعنے نترس،نترس چیزے نیست. از صبح تا عصر محاصره بویدم،خیلے ترس داشت. اما محمد هادے خیلے شاد بود❗️به همہ روحیہ مےداد.😇 عصر راه باز شد و برگشتیم. از آنجا باهم راهے بغداد شدیم. هم نجف رفتیم و چند روز بعد محمدهادے بہ تنہایے راهے سامرا شد.❤🌿 🕊 منبع:✨ °{🥰💚}° @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی💞😌 😍🕊 شب جمعه ی این هفته که اولین شب جمعه ی ماه عزای اباعبدالله الحسین(ع) هست در خدمت شهدای شهر کرمان به ویژه سردار عزیزمون هستیم بزرگوارانی که تمایل دارند به نیابت از آنان زیارت شود نام شهید رابه ایدی زیر پیام دهند❣ 🆔@shahidhadi_delha سپاس از همراهی شما همسنگریان عزیز💚🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حال جارو زدن حرم امام حسین (ع)🥀 فقط حرڪت آخرشون💗 🖤 ❣ نہ‌حبیبــم،نہ‌زهیــرم،نہ‌علے..! من‌غلامم،من‌اسیرم،من‌فقیر! من‌فقط‌تورادارم‌حسین‌جانم!💔 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌱🌹 با عرض سلام و خداقوت خدمت شما همراهان گرامی🌿🦋 ☺️❤️ قرار هست سنگ مزاریاد بود شهید محمد هادی ذوالفقاری تعویض بشه که هزینه ۴میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هست عزیزانی که تمایل به شرکت در این امر خیر و یا قصد بانی شدن دارند هدایای در نظر گرفته ی خودشون رو به شماره کارت زیر واریز نمایند منیژه کریمی منش 💳 ‏6037997291276690 💌 فیش های واریزی خود را به ایدی زیر ارسال نمایید 🆔@shahidhadi_delha 🍃🌸گزارش تصویری برای شمابزرگواران ارسال خواهدشد🍃🌸 سپاس از همراهی شما خیرین عزیز💚🙏
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 #رمان #طعم_سیب #قسمت_32 پروژه هارو تحویل داده بودیم و کلاس تمو
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 من_علی،هانیه کوش؟؟؟؟ علی_دکترا گفتن حالت خوبه فردا مرخص میشی... با نگرانی و بغض گفتم: -علی...به من بگو هانیه کجاست... علی سکوت وحشت ناکی کردو گفت: -کما... رنگم ازم پرید اشکام جاری شد...دوباره گفتم: -کجا؟؟؟ -کما...رفته کما...ضربه خیلی شدید بود... حالم بد شدولو شدم روی تخت...علی نگرانم شده بود... -زهرا...خوبی؟؟؟ -تنهام بذار... -ولی... -خواهش میکنم تنهام بذار... علی نفس عمیقی کشیدو رفت بیرون... +هانیه...دوستم بود...دوستش دارم...چطور...چطور تونست... وای خدای من!! دستمو گذاشتم روی سرم... کما...نه باورم نمیشه! اون باید زنده بمونه... تموم خاطراتمون اومد جلوی چشمم...لحظه ی تولدم...وقتی کادوشو باز کردم وقتی این همه مدت باهم بیرون میرفتیم یا حتی وقتی بهم گفت علی ازدواج کرده... وای خدایا این تفکرات مغزمو میخوره... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 علی_زهرا پاشو کم کم بریم مرخص شدی... -علی هانیه هنوز کماست؟؟؟ -اره... از روی تخت بلند شدم و آماده ی رفتن شدیم... از اتاق رفتیم بیرون... من_علی هانیه کوش... اشک توی چشمای علی جمع شدو منو برد طرف آی سی یو... با دیدم هانیه حالم بد شد...اشکام جاری شد علی منو گرفت... -زهرا...زهرا خواهش میکنم تازه مرخص شدی... -علی...علی من چیکار کنم؟؟؟ -عزیز من هرچی خدا بخواد میشه... فقط دعا کن...فقط دعا... یک روز دو روز سه روز... روز چهارم دوباره رفتیم بیمارستان خون ریزی خیلی شدید بود... همش دعا میکردیم که زنده بمونه دعا میکردیم و گریه میکردیم... چند دفعه حال من بد شد... نیلوفر و بقیه ی دوستام همش دور من بودن اونام گریه میکردن... خیلی بد بود سرنوشت تلخی بود... روز چهارم دکتر حالتش عوض شده بود انگار توی چهرش نا امیدی بود و این ماها رو نگران تر میکرد... هر دفعه دکتر می اومد ازش سوال میکردیم فقط میگفت دعا کنید... ولی... برای لحظه آخری که پشت شیشه هانیه رو دیدم... دکتر یه پارچه ی سفید کشید روی صورتش... پشت شیشه خشک شدم دکتر اومد بین ما... باحالت خشک و محکم ازش پرسیدم: -دکتر؟؟؟این دفعه هم میگین دعا کنیم؟؟؟ -دکتر دستشو گذاشت روی صورتش و گفت متاسفم... -نه...چرا متاسفی دکتر...بچه ها بیایین دعا کنیم... دیوونه شده بودم حالم بد بود پشت سرهم تند تند حرف میزدم... -چرا بغض کردین پاشین دعا کنیم... علی اومد طرفم منو گرفت: -زهرا بس کن... -علی تو چرا دعا نمیکنی؟؟؟ -زهرا... علی زد زیر گریه و گفت: -زهرا هانیه مرده... -علی این چه حرفیه میزنی...ما هنوز براش دعا نکردیم...چرا اشک میریزی... -زهرا بس کن... زدم زیر گریه...داد میزدم... -اون نباید بمیره...اون باید زنده بمونه... گریه می کردم...بچه ها دورم جمع شده بودن اونام شک می ریختن... علی به زور بلندم کرد و منو برد بیرون... چه سرنوشت تلخی... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Khademalali 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy 🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏ بہ تــو از دور ســلام✋💔 بہ سلیــمان جهـان از طـرف مـور ســلام🥀 🌸 هرڪسےدلبرجانادارد؛ من‌تورا یاحسین:) @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•{❤🌿}•° •○°|🕊🥀|°○• 🌹هشت روز مانده بود بہ اربعین ۱۳۹۳٫ شب ساعت یازده بود ڪہ مجید سراسیمہ آمد خانہ. گفت وسایلم را جمع ڪن ڪہ عازم ڪربلا هستم. گفتم: زودتر مے گفتے ڪہ بہ چند تا از فامیل و آشنا خبر مے دادیم. عجلہ داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چہ رفقایے و چہ سفر اربعینے. تا برسند مرز مہران صداے آهنگ شان و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا ڪارناوال شادے راه انداخته بودند. مجید اولین بار ڪہ رفت داخل حرم حضرت علے (ع)، ڪمے تغییر ڪرد و ڪم حرف شد. هر بار هم ڪہ مے رفت حرم دیر بر مے گشت آن هم با چشم هاے خون. رفقا مانده بودند ڪہ خود مجید است یا نقش جدید. پیاده روے ڪہ شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نہ مے گفت و نه مے خندید، پایش ڪہ رسید بین الحرمین، از درون شڪست. دیگر دست خودش نبود. ذڪر یا حسین یا حسین بود و اشڪ و نالہ. وقتے مے خواستند برگردند، بہ صمیمے ترین دوستش گفت: توے این چند روز از امام حسین خواستم ڪہ آدمم ڪند. اگر آدمم ڪند دیگر هیچ چیز نمے خواهم.💗 او حرّے دیگر شده بود. فاصلہ بین توبہ و شہادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.🥀 💚 {ولادت|۳۰مرداد۱۳۶۹} @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
°•|🦋💓|•° ❣🕊: هر گاه در شب جمعہ را یاد ڪنید؛ آنہا شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند! در هر شب جمعہ یادشان ڪنیم، حتے با یڪ صلوات!💗 《اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ》 🌹در این شب جمعہ میہمان گلزارشہداے کرمان هستیم❤ 🌸گزارش تصویرے مزار شہدایے ڪہ بہ نیابت از شما بزرگواران زیارت و زیارت عاشورا قرائت شد👇👇 🌹🍃 🖤🥀
یڪ جمعہ تلخ را ورق مےزد باد اے داد از این ‌جنون و این استبداد❤🌿 🕊 🥀🖤 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
شہید یوسف الہے همیشہ مےگفت: «من پدرم را خیلے دوست دارم، چون اسم حسین را برایم انتخاب ڪرده است.» اسم پدرش هم غلامحسین بود و مےگفت: «من حسین پسر غلامحسین هستم.»❤🌿 🕊 🥀🖤 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
بوسہ‌برانگشترت‌زدماه،اے‌خورشیدعشق! مےڪشدآیینہ‌ازدل،آه،اےخورشیدعشق!❤🌿 🕊 🥀🖤 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆