🥀☘
ای شهیدان، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایقها و ای آلالهها
دیدگانم دشت مفتون شماست…
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_حاج احمد_کاظمی🕊
#زیارت نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🥀☘
با شهادت زندگی زیبا شود
عاشقی با سوختن معنا شود
حال،آنها رفته و ما مانده ایم
از شهادت ، ما همه جا مانده ایم
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_محمدرضا_تورجے زاده🕊
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🥀☘
آنان که با ایثار دست از جان کشیدند
در عرصه پیکار حق، شور آفریدند
در خلوت خاموش شبهای شهادت
افسانه ایثار گفتند و شنیدند
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_سجاد_مرادی🕊
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🥀☘
چه زيبا از قفس پرواز كردند
مقام عشق را احراز كردند
دوا كردند درد خود پسندى
خدا داند همه اعجاز كردند
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_جلال_افشـار🕊
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🥀☘
شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سوز عشقند
شهیدان راهیان کوی یارند
شهیدان عاشق و خونین تبارند
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_حاج حسین_خرازے🕊
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🥀☘
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
#رفیق_شهیدم🍃
#شهید_مصطفی _ردانـے پور🕊
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿 #قسمت_سی_سوم 💠طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با اشک هایم به مصطفى ال
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿
#قسمت_سی_چهارم
💠سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم : «نمیذارم کسی بفهمه من شیعه ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید : «شما ژنرال سلیمانی رو میشناسید؟»
💠نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد : «میگن تو انفجار دمشق شهید شده!»
💠 قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. میدانستم از فرماندهان سپاه است و می ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس نفس افتادم : «بقیه ایرانیها چی؟»
💠و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد. با خبر شهادت سردار سلیمانی، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد.
💠نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه خرابش کرده و این امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد : «بچه ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!»
💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می خواست بشنود، گفتم : «شما برید حرم، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!»
💠و دل مادرش هم برای حرم میلرزید که تلاش می کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمیشد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می زدیم تا به فریاد مردم مظلوم سوریه برسد.
💠صدای تیراندازی هر از گاهی شنیده می شد، مصطفی چند بار در روز به خانه سر میزد و خبر می داد تاخت و تاز تروریستها در داريا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از دمشق و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود.
💠تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می گفت و در شبکه سعودی العربیه جشن کشته شدن سردار سلیمانی بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای بشار اسد تعیین شده بود. در همین وحشت بی خبری، روز اول ماه رمضان رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد.
💠 مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هر لحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد : «شاید کلیدش رو جا گذاشته!» رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟»
💠که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند : «مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم
💠وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می کردم و دلواپس حرم بودم که بی صبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟» تروریستهای تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که غیرتش قد علم کرد : «مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟»
💠 لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی میبارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد : «مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟»
💠مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل میرفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقت نگران مصطفی شده بود و می دانست ردش را کجا بزند که زیر لب پرسید : «رفته زینبیه؟»
💠 پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان سنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم : «می خواست بره، ولی وقتی دید داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!»
#ادامه_دارد
✍نویسنده:فاطمهولینژاد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌷☘🌷☘🌷
☘🌷☘🌷
🌷☘🌷
☘🌷
🌷
🔸بسم الله الرحمن الرحیم🔸
در خدمتتون هستیم امشب با هئیت مجازی این هفته با موضوع صفات اخلاقی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
🍃سخنران : #شیخ_محمد_امین
ان شاءالله مورد استفاده همه شما عزیزان قرار بگیرد🌺
659.5K
🥀🍂🥀🍂🥀
مردم داری امام حسن چگونه بود؟
همه ے ما گاهی عبادت رو در مسائل فردی نگاه میکنیم(نماز،روزه و..)
درصورتیکه طبق روایات مردم داری...
251.7K
🥀🍂🥀🍂🥀
تبسم به صورت مردم صدقه هست
ابرو گذاشتن برای مردم صدقه است...
511.9K
🥀🍂🥀🍂🥀
امام حسن(ع)میفرمایند:
هرکس سه کار را انجام دهد با انبیا و شهدا محشور میشود
ان سه کار....
551.2K
🥀🍂🥀🍂🥀
کمک غیر مستقیم،همت بلند و طبع عالی حضرت مجتبی(ع) اجازه نمیدادکسی از در خانه ے او نا امید برود
امسال به علت شیوع ویروس منحوس کرونا از رفتن به زیارت ارباب شهیدمان محرومیم
دل بسپاریم به نوای حاج حسین خلجی👇
4_5906755203771664820.mp3
9.06M
بغض اربعین... 😔
#حاج_حسین_خلجی
#در_عزای_حسین🏴
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
💯💯💯💯💯
دوباره سلام خدمت دوستان عزیز🌺
حتما حتمااااااا مباحث امشب رو دنبال کنید و نظرتون رو درباره موضوع بحث برامون بفرستید☺️ منتظر نظرات، پیشنهادات و همچنین انتقاداتتون هستم. لطفا لطفااااااا همراهیمون کنید و دلگرم به ادامه این مباحث🍃
اگر هم موضوعی پیشنهادی دارید برای سخنرانی و صحبت درباره ش حتما حتما به ما اعلام کنید تا درباره ش صحبت بشه❗️👇
🆔 @Kararr
ممنون از اینکه کنار مون هستید
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊
📦#صندوق_کمکهای_مردمی💌
🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩
📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگو گسترده هست
🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️
💳 6037997291276690 💌
❣#خداخیرتون_بده. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
❤️🌺🌸💕⚜✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~…●💛🌼✨●…~
《مبادا بدوزے نگاه دلټ ڕا
بہ مردم ڪہ بازار یوسف فروشے دࢪ این دوره ے بد شدیدا گرفتہ...⚡️》
.
چشمے ڪہ صبح تا شب چشم چشرونے کࢪده👀،چشمے ڪہ بہ حڔام باز شده چطوڔی میخواد نگاه کنه؟!💔
نمیشه ڪہ چشمے آلوده باشہ بخواد ࢪخ یاڔ و ببینہ!💫✨
چشمے ڪہ نخواد آقا صاحب الزمان رو ببینہ من میخوام چیکاࢪ؟😔
#مهدویت
#امام_زمان
#تلنگر_مهدوی
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشار_با_درج_لینک_مجاز_است.👆
🏴🥀🏴🥀🏴
◾️همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
◾️سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن
◾️گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
◾️مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن...
◾️زائرے در وسط صحن غریب الغربا
◾️دید تا گنبد زیباے حرم، گفت حسن...
◾️قاسمت راهے میدان شد و دیدند همه
◾️خواهرے موے پریشان ز حرم گفت حسن
#شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشار_با_درج_لینک_مجاز_است.👆
🥀🖤
🍁سخت اسـت امّــا ...
گذشتنــد از هر آنچہ ڪہ
قلبــشان💓 را وصل زمیــڹ میڪـرد !
🍁این قانــون پـــرواز اسٺ🕊
گذشتـــڹ براے رهــا شـدڹ ...
#دفاع_مقدس🥀
#شهادت🖤
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
4_5983162856651098215.mp3
5.81M
~•°🖤°•~
با خاطرات حــرمت وســط صحـن چشــام داره بــارون میــاد
دلــم میگیــره وقتـی کـہ رفیقـم پیـام میـده حلالیــت میخـوام😭
#اربعین🥀
#امـام_حسیـن(ع)🖤
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿 #قسمت_سی_چهارم 💠سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿
#قسمت_سی_پنجم
💠 بی صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته جنگ شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت : «خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!»
💠 مادر مصطفی مدام تعارف می کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست : «رفته حرم سیده سکینه!»
💠و دیگر در برابر او نمی توانست شیطنت کند که با لهجه شیرینی افتادیم عربی پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما اهل سنت که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم حضرت سکینه س راحته!»
💠با متانت داخل خانه شد و نمی فهمیدم با وجود شهادت سردار سلیمانی و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم.
💠مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت
💠 «درگیری ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه ها بودن، ولی الان زینبیه پاکسازی شده دمشق هم ارتش تقریبا کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمونها هنوز تک تیرانداز شون هستن.»
💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی مقدمه پرسید : «راسته تو انفجار دمشق حاج قاسم شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از غیرت گرفت و خندهای عصبی لبهایش را گشود :«غلط زیادی کردن!»
💠و در همین مدت سردار سلیمانی را دیده بود که به عشق سربازی اش سینه سپر کرد : «تنفس این تکفیری ها رو حاج قاسم گرفته، تو جلسه با ژنرال های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و دمشق بازی باخته رو برد!
💠 الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و سردار همدانی و به خواست خدا ریشه شون رو خشک می کنیم!» ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت سوریه میسوخت که همچنان می گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، تروریستها وارد سوریه میشن و ارتش در گیره!
💠همین مدت خیلیها رو که دستگیر کردن اصلا سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد
💠 «تو درگیریهای حلب وقتی جنازه تروریستها رو شناسایی می کردن، چندتا افسر ترکیه ای و سعودی هم قاطی شون بودن. حتی یکیشون پیش نماز مسجد رياض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!»
💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگر کشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت : «پادشاه عربستان داره پول جمع می کنه که این حرومزاده ها رو بیشتر تجهیز کنه!»
💠و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید : «میگن آمریکا و اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟»
💠و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد : «نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!»
#ادامه_دارد
✍نویسنده:فاطمهولینژاد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Gh1456