عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری_زاده #قسمت_چهارم مهیا که از حاضر جوابی آن عصبانی بود شروع کرد
ادامه رمان تا چند ساعت دیگر
باماهمراه باشید🍃🌺
1_12383563.mp3
3.16M
🔻ازدواج با حیوانات و ظهور پدیده زوفیلیا در غرب و اثرات آن بر برخی خانواده های ایرانی...
🎤 استاد پور آقایی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار رهبری❤️🍃
با خانواده ارمنی (شهید)
بسیار زیبا حتما ببینید😊❤️
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#مهم
#خطر❌❌❌❌❌
ازدواج،نامزدی با شهدا بخاطر گرفتن ارتباط روحی😳😳😳🤔🤔🤔❌❌❌❌❌
چند روزی هست این مطلب داره نشر میشه تو بعضی از سایت ها اونقدر دور از عقله که آدم باورش نمیشه‼️😳
یعنی چی⁉️
خدا کنه که حقیقت نداشته باشه
اما متاسفانه باید قبول کنیم که بعضی از جوانهای ما دچار بعضی از اوهام ها میشن
ومتاسفانه چوبش وباید بقیه هم بخورن 😐
این بازی جدید هم داره به شهدا وهم بسیجی های دختر لطمه میزنه و اونایی که منتظرن از آب گل آلود ماهی بگیرن
شروع کردن به مسخره کردن 😔🙁
اگه کسی دچار همچین اوهامی بشه نیاز به روانشناس داره
وباید درمان بشه
ترا خدا با شهدا دیگه این بازی کثیف ونکنید❌❌❌
متاسفانه دشمن بلده چطور واز چه راهی وارد شه
دشمن مث شیطان میمونه برای هر کسی یه طور عمل میکنه
متدین یه طور غیر متدین یه طور
مراقب باشیم
توی دامی که دشمن وشیطان پهن کردن نیفتیم❌❌❌
مردم غرب بعد از ازدواج باخود ،همجنس، حیوانات و...
حالا با مرده ها ازدواج میکنن مثلا ناپلئون😳❌
ازدواج باشهدا بازی غربه
تورو خدا با شهدا بازی نکنید...
شهدا آبروی ما هستن آبرو ریزی نکنید❌❌❌
مدت هاست که بعضی از دختران ما عکس شهدا ( معمولا زیبا ترین )
را استوری یا پروفایل میگذارن حتی قربون وصدقه هم میرن غافل از اینکه شهید، مدافع حرم و... با بقیه نامحرم ها فرقی ندارن
این قضیه را هم دوستان مراقب باشین
اینها همش دام شیطانه
اما این مطلب که اخیرا خبرش رسیده دیگه انتظارش نمیرفت😔🙏
بازم آرزو میکنم این خبر کذب وشایعه باشه😔🙏
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_پنجم
دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت سرجایش نشست با اینکه این اتفاق برایشان تکراری شده است اما
مهیا نمی توانست آن را هضم ڪند اینبار هم حال پدرش وخیم تر شده بود و نفس کشیدن براش
سخت تر نمیتوانست هوای خفه ی خانه را تحمل ڪند با کمک دیوار سرپا ایستاد آرام آرام از پله ها پایین رفت با رسیدن به کوچہ نفس عمیقے ڪشید
بوی چایے دارچین واسپند تو ڪل محلہ پیچیده بود ڪه آرامشی در وجود مهیا جریان داد
با شنیدن صدای مداحے
یادش آمد که امروز اول محرم هستش تو دانشگاه هم مراسم بود دوست داشت به طرف هیئت برود ولی جرأت نداشت به دیوار تڪیه داد زیر لب زمزمه ڪرد
ــــ خدایا چیڪار ڪنم
صدای زیبای مداح دلش را به بازے گرفتہ بود بغضش اذیتش مے ڪرد آرام آرام خودش را به خیابان
بن بستی که ته آن مسجد و هیئت بود رساند با دیدن آن جا به وجد آمد پرچم هاے مشڪی و قرمز
دود و بوی چایے کہ اینجا بیشتر احساس مے شد
نگاهی به پسرهایی که همه مشکی پوش بودند و هماهنگ سینه میزدند و صدای مداحی که اشڪ هم
ہ حاضرین را درآورده بود
باز دارم قدم قدم
میام تو حرمت
حرم کرب و بلاست
یا توی هیئتت
وسط جمعیت بود و سرگردون دوروبرش را نگاه می کرد همه چیز برایش جدید بود دومین بارش بود
که به اینجا می آید اولین بار هم به اصرار مادرش آن هم چند سال پیش بود
عوض نمیکنم آقا تو رابا هیچڪسی
عڪس حرم توے قاب منو ودلواپسی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_ششم
با نشستن دستی روی شونه اش به عقب برگشت دختر محجبه ای که چهره مهربان و زیبایی بود را دید
ـــ سلام عزیزم خوش اومدی بفرما این چادِر سرت ڪن
مهیا که احساس مے ڪرد کار اشتباهی ڪرده باشه هول ڪرد
ـــ من من نمیدونم چی شد اومدم اینجا الان زود میرم
خودش هم نمی دانست چرا این حرف را زد
دختره لبخند ی زد
ـــ چرا بری ??بمون تو حتما آقا دعوتت ڪرده ڪه اینجایے
ـــ آقا؟ببخشید کدوم آقا
ـــ امام حسین)ع(
من دیگه برم عزیزم
مهیا زیر لب زمزمه کرد امام حسین چقدر این اسم برایش غریب بود ولی با گفتن اسمش احساس ارامش مے کرد
چادر را سرش کرد مدلش ملی بود پس راحت توانست آن را کنترل ڪند بی اختیار دستی به چتری هایش کشید وآن ها را زیر روسریش برد به قسمت دنجی رفت که به همه جا دید داشت با دیدن دسته
های سینه زنی دستش را بالا اورد و شروع کرد ارام ارام سینه زدن
اے امیرم یا حسیڹ
بپذیرم یا حسیڹ
باز دارم قدم قدم
میام تو حرمت
حرم ڪرب و بلاست
یا توے هیئتت
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ #هالیوود چطور #همجنسبازی را در آمریکا جا انداخت؟!
#قدرت_رسانه👇👇
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
4_5818790360834377233.mp3
1.94M
مشکلات مختلف فرزندان یک راهحل داره نه چند راه. شاهکلید حل مسائل تربیتی چیست؟
همایش #تربیت_توحیدی فرزند
استاد عباسی ولدی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_هفتم
مداح فریاد زد
ــــ همه بگید یا حسین
همه مردم یکصدا فریاد زدن
ــــ یــــــا حــــــســـــیــــــــن
مهیا چند بار زیر لب زمزمه کرد
ـــــ یا حسین یا حسین یاحسین
دوست داشت با این مرد که برای همہ آشنا بود و برایش غریبہ حرف بزند بغضش راه نفسش را بسته
بود چشمانش پر از اشک شد مداح فریاد می زد و روضه می خواند و از مصیبت های اهل بیت می
گفت مردم گریه می کردن
مهیا احساس خفگی می کرد دوست داشت حرف بزنه لب باز کرد
ــــ بابام داره میمیره
همین جمله کافی بود که چشمه ے اشکش بجوشه و شروع کنه به هق هق کردن صدای مداح هم
باعث آشوب تر شدن احو الش شد
ــــ یا حسین امشب شب اول محرمه یا زینب قراره چی بکشے رقیه رو بگو قراره بی پدر بشه بی پدری خیلی سخته بی پدری رو فقط اونایی که پدر ندارن تکیه گاه ندارن میدونن چه دردیه وامصیبتا
مردم تو سر خودشون میزدند مهیا دیگه نمیتوانست گریه اش را کنترل کند احساس سرگیجه بهش دست
داد از جایش بلند شد سعی مےکرد از آنجا بیرون بره هر چقدر تقلا می کرد فایده ای نداشت همه
چیز را تار میدید نمیتوانست خودش را کنترل کند بر روی زمین افتاد و از هوش رفت
با احساس درد چشمانش را باز کرد و دستی بر روی سرش کشید با دیدن اتاقی که درآن بود فورا در
جایش نشست با ترس و نگرانے نگاهی به اطرافش انداخت هر چقدر با خود فڪر مے ڪرد اینجا را
یادش نمے آمد از جایش بلند شد و به طرف در رفت تا خواست در را باز کند در باز شد و همان دختر
محجبه وارد شد
اِاِ چرا سرپایی تو، بشین ببینم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)